سوررئالسیت ها به چند نكته توجه دارند :

1- رویا : آنها معتقدند كه واقعیت رویا كمتر از بیداری نیست . رویا به آدمی اجازه می دهد كه در خود نفوذ كند .

2- جهان شگفت : پژوهنده سوررئالیست همیشه و در همه جا در زندگی روزمره و در هر جریان عادی زندگی عامی خرق عادت را جستجو می كند و امور غریب و مافوق طبیعی را آشنا و در دسترس بشر می داند .

3- دیوانگی : گسیختگی و غرابت و پریشانی رویاها آدمی را به خیالبافی دیوانگان می اندازد . دنیای دیوانگی زمینه مطالعه گرانبهایی برای معرفت نفس انسان است . تخیل در عالم دیوانگان حاكم مطلق العنان است .

سوررئالیست ها به جنبه دیگری نیز توجه دارند. از جمله نگارش خودبخود ، یعنی در حالتی كه ذهن از قید و نظارت ذهن بیدار ، آزاد شده است. نگارش به خودی خود جلوه می نماید . و نیز لازم است اهمیت ذهن و رویا را در اندیشه های یونگ جستجو كرد . یونگ انسان اسطوره ای را مطرح می كند و به اهمیت ذهن تاریخی توجه دارد . در كتاب انسانها و سمبولهایش صفحه 145 چنین آمده است :

«توجه به این نكته بسیار مهم است . انسان امروز در حقیقت مخلوط عجیبی است از خصایصی كه طی قرنهای طولانی از تحول روانی تحصیل كرده است . این موجود مختلط انسان و سمبولهایش است كه مورد بحث ماست و ما باید محصولات ذهن او را به دقت بررسی كنیم . در وجود او شكاكیت و اعتقاد علمی ، با پیشداوری های كهنه ، عادات منسوخ فكری و احساساتی ، سوء تعبیرهای لجوجانه و جهل كوركورانه پهلو به پهلو می زنند»

از آنج كه یونگ و فلسفه یونگ تحت تاثیر فلسفه در هند قرار دارد و سهراب سپهری نیز توجه به این خطه و فلسفه آن داشته است ، طبیعی است كه هماهنگی نسبی بین اندیشه های آنه برقرار باشد . اگر به این ویژگی ها آب و رنگ فرهنگ این سرزمین را اضافه كنیم بخصوص غنا و گستردگی عرفان را ، آن وقت رمز و راز شعر را می توانیم درك كنیم . مضاف بر اینكه چاشنی نگارگری و رنگ ، برگ تشخیص هویت ویژه است بر چهره این زمینه گسترده . مشكلی كه اكثر جوانان ما در شناخت اشعار سهراب سپهری دارند و كلیدش را از ما طلب می كنند در این است كه جوانان بنا به خصلت جوانی كمتر به درون و ذهن می اندیشند و بیشتر به جنبه های فعال صوری عنایت دارند در نتیجه تصور اینكه ذهن از محدوده خودآگاه خارج شود برایشان امری غیرممكن است . حقیقت این است كه زبان سهراب سپهری بقدری جذابیت دارد كه به عنوان علامت ایست كه جوانان اهل مطالعه امروز را به توقف و پرسش دعوت می نماید .

 خواهم آمد سر هر دیواری میخكی خواهم كاشت

پای هر پنجره شعری خواهم خواند

هر كلاغی را كاجی خواهم داد

مار را خواهم گفت : چه شكوهی دارد غوك

آشتی خواهم داد

آشنا خواهم كرد

راه خواهم رفت

نور خواهم خورد

دوست خواهم داشت

 به ویژه وقتی زبان به آب و رنگ نقاشی نزدیك می شود یا اصلا شعر با نقاشی تداخل پیدا می كند .

 من در این خانه به گمنامی نمناك علف نزدیكم

من صدای نفس باغچه را می شنوم

و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد

و صدای سرفه روشنی از پشت درخت

عطسه آب از هر رخنه سنگ

چكچك چلچله از سقف بهار

 سپهری در قرار دادن واژگان در كنار هم یا تركیب آنها با یكدیگر به تداخل ذهن نه از مقوله ذهن انسانهای معمولی ، بل ذهنی به وسعت طبیعت موفق است . و طبیعی است به سرّ و رمز طبیعت دست یافته است . در نتیجه برای شناخت این قسمت از ذهن او باید لااقل ذهنی داشت كه نسیم بیداری بر آن وزیده باشد ، والّا با ساده نگری كه به آن عادت كرده ایم و عادت داده ایم ذهن را ، شناخت این روح و هوش گنگ است و نامفهوم :

من به آغاز زمین نزدیكم

نبض گلها را می گیرم

آشنا هستم با سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت

روح من در جهت تازه اشیا جاری است

روح من كم سال است

روح من گاهی از شوق سرفه اش می گیرد

 باز از مسائلی كه قدری شناخت شعر سهراب سپهری را مشكل می نماید ، توجه و دید او نسبت به جهان است . سپهری جهان را یكپارچه ، زنده و جاندار می بیند . یعنی تمام عناصر جهان با او در حال غمزه اند و هر یك زبانی و دنیایی برای او می گشایند . به همین جهت است كه در اشعار او باغ نور می نوشد ، و درختی جان می گیرد ، و روشنی می خزد ، و كوه از خوابی سنگین پر است و . . . تمام تصویرها از این نوع است ، آنچه در اصطلاح ادبی تشخیص می گوییم منتها در كار سپهری این شخصیت دادن بنا به وظیفه شعری نیست بلكه بنا بر طبیعت این اشیاست . یعنی سپهری واقعا این رمز و راز را حس می كند وبا ذهن خود پیوند می زند . در نتیجه ما كه عادت كرده ایم شاهد این زندگی مصنوعی باشیم از طبیعی بودنش گیج می شویم و نمی توانیم آن را توجیه نماییم .

 شب ایستاده بود

خیره نگاه او

بر چارچوب پنجره من

سر تا به پای پرسش اما

اندیشناك مانده و خاموش :

شاید از هیچ سو جواب نیاید

. . .

شب ایستاده است

خیره نگاه او

بر چارچوب پنجره من

با جنبش است پیكر او گرم یك جدال

بسته است نقش بر تن لبهایش

تصویر یك سوال

شاید بتوان این اشاره را كرد كه زندگی سهراب سپهری رام و آرام است و در پس آن فلسفه ای است عمیق . شناخت فلسفه همیشه با مشكل روبرو بوده است و آن صراحتی را كه همه انتظار آن را دارند هیچگاه از فلسفه عاید انسان نگردیده است . این نیز مسائلی است كه درك و شناخت شعر سپهری را مشكل می نماید.

 آن شب هیچكس از ره نمی آمد

تا خبر آرد از آ؛ن رنگی كه در كار شكفتن بود

كوه سنگین ، سرگردان ، خونسرد

باد می آمد ولی خاموش

ابر پر میزد ولی آرام

لیك آن لحظه كه ناخن های دست آشنای راز

رفت تا بر تخته سنگی كار كندن را كند آغاز

رعد غرید

كوه را لرزاند

برق روشن كرد سنگی را كه حك شد در لحظه ای كوتاه

پیكر نقشی كه باید جاودان می ماند

 اگر به این ویژگی ها و صدها ویژگی لفظی و معنوی دیگر آزاداندیشی و بزرگ منشی عرفان را اضافه كنیم در مجموع به عمق و روح اشعار سپهری می توانیم دست پیدا كنیم ، در غیر این صورت واژگان و حروف ما را یاری نخواهند كرد .

 آب را گل نكنیم

در فرو دست انگار كفتری می خورد آب

یا كه در بیشه دور ، سیره ای پر میشوید

یا در آبادی كوزه ای پر می گردد

آب را گل نكنیم

شاید این آب روان میرود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی

دست درویشی شاید نان خشكیده فرو برده در آب

زن زیبایی آمد لب رود

آب راگل نكنیم

روی زیبا دو برابر شده است

حالا اگر به بغرنج بودن انسان و عدم شناخت به درونمان توجه داشته باشیم ، یعنی لااقل این اصل راغ بپذیریم كه انسان خود معمایی است كه حل نشده است ، و در عمق به این معنا بیندیشیم ، پی خواهیم برد كه چرا در مجموع فقط می توتنیم از اشعار سپهری برداشتی كلی داشته باشیم و از واژگان و تركیبات آنها لذت ببریم و از تجزیه و تحلیل تمام نكات آن عاجز گردیم . این چیزی نیست مگر اینكه بشر امروز نیز از تجزیه و تحلیل خودِ خود عاجز آمده است . بد نیست كه این سوال را نیز بكنیم كه چرا ما انتظار داریم به ناخودآگاه دیگران دست بیابیم حال آنكه از ناخودآگاه خود هیچ اطلاعی نداریم؟


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه هفدهم دی ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

آهنگ «قایقی باید ساخت» با صدای مرحوم محمد نوری و شعری از سهراب سپهری

 

قایقی خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد ، دور خواهم شد ، از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست
که در بیشه ی عشق ، در بیشه ی عشق
قهرمانان را ، قهرمانان را ، بیدار کند
پشت دریاها شهری است که در آن ، وسعتِ خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
وسعت خورشید ، خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
همچنان خواهم خواند ، همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند ، خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
قایقی باید ساخت
همچنان خواهم خواند ، همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند ، خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
قایقی باید ساخت


دانلود آهنگ فایقی باید ساخت مرحوم محمد نوری

 

 


برچسب‌ها: آهنگ محمد نوری, سهراب, سایت سهراب, سهراب سپهری
+ تاريخ سه شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

کسی این جا نیست سهراب!
آب‏ها گل شدند و تو ماندی و ماهی‏های خفه شده در باتلاق مدنیت مدرن.
شاعر نقّاشی، نقاشیِ شاعر! از چه رو صدای ماندنی تو دیگر در کوچه‏های کاشان نمی‏پیچد؟
خنده زخمی‏ات دیگر به درخت‏های ابیار و نیاسر نمی‏افتد.
حیاط امامزاده چقدر ساکت است!
آهای خوابیده زیر: «به سراغ من اگر می‏آیید، نرم آهسته بیایید، مبادا که ترک دارد، چینی نازک تنهایی»! من به این می‏اندیشم که نسل کبوتران عاشق، باز هم بی تو وجود خواهد داشت؟
درخت‏هایی که تو روی بوم ساده کشیدی، دوباره گُل خواهند داد.
خواهرت برای بچه‏هایش قصه می‏گوید و بچه‏های او برای بچه‏های دیگر، که روزگاری در این روستای سبز، مردی می‏زیست که از دست‏هایش شکوفه جوانه می‏زد.
می‏دانی گاهی وقت‏هادلم می‏خواهد به آبی که در یک قدمی است، تن بسپارم و بروم گم شوم تا ته کوچه و از همه درخت‏ها، آدرس خانه دوست را بپرسم؟
خسته نباشی شاعر! نمازت قبول!
هندسه متوازن شانه‏هایت مرا به یاد آخرین انار پاییز می‏اندازد که نو برانه نبودن است.
آقای خسته که این جا خوابیده‏ای! می‏گویند: بعضی روزها امامزاده هوای بهشت می‏گیرد و تو در بهشت قدم می‏زنی با پرندگان و کلمات، می‏گویند وقتی در گلستانه بوی علف می‏پیچد، کودکان حثار، مردی بوم بر دوش می‏بینند که به کوه می‏رسد.
چقدر اتاق کوچک تو آبی بود!
چقدر به نور دست کشیده بودی!
زبان تو حتی نه آن قدر شعر بود که گم شوم در جذبه کلام و خودم نباشم و نه آن قدر حرف می‏زدی که با مردم کوچه وبازار اشتباهت بگیرم.
چیزی بین وهم و خیال و واقعیتی ملموس، لای این شب بوها بود.
مجال اگر می‏داد مرگ که خاطراتت را بگویی، می‏دیدیم اشراق گُل سرخ را و ترانه باران را.
از آب چشمه‏های دور می‏خوردیم و ظهر تابستان، سایه سار دست‏هایت، خنکمان می‏کرد.
هوا این جا گرفته است، سهراب! دلم می‏خواهد با تو در ابدیت قدم بزنم.
می‏خواهم دوباره کودک باشم، کوچک باشم؛ مثل یک ماهی، مثل یک کبوتر.
می‏خواهم با درختان ذکر بگویم؛ با بار اذان، با زمین، مستانه بچرخم، با قاصدک، مسافر دورها شوم.
می‏خواهم به هر چه نشدنی است، هر چه محال، برسم.
می‏خواهم شاعر باشم.
می‏خواهم نقش عشق بکشم.
هوای این جا گرفته است؛ روزنی نور می‏باید؛ کمکم می‏کنی؟
می‏خواهم این بار با تو سبزترین نماز زندگی ام را بخوانم.


برچسب‌ها: نقد اشعار سهراب, سایت سهراب, شعر, شاعران معاصر
+ تاريخ پنجشنبه هجدهم آذر ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 


دستخط سهراب

برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

شاعر نامدار ايران زمين، "سهراب سپهري"، در ‪۱۵‬مهر ماه‌سال ‪ ۱۳۰۷‬در كاشان چشم به جهان گشود ، تحصيلات خود را در اين شهر سپري كرد و پس از گذراندن دوره دانشسراي مقدماتي، به آموزگاري پرداخت.

 

وي درسال ‪ ۱۳۲۷‬در رشته نقاشي در دانشكده‌هنرهاي‌زيباي دانشگاه‌تهران ادامه تحصيل داد و از سال ‪ ، ۱۳۳۲‬فعاليت هنري خود را در زمينه‌هاي شعر ونقاشي به صورت جدي آغاز كرد.
سهراب، مانند بسياري از شاعران زمان خود، با فرمهاي "چهارپاره" و " شبه نيمايي" وارد عرصه شاعري شد، اما آشنايي عيمق وي با هنر، عرفان، اديان و اساطير مشرق زمين، از يك طرف و شعر و هنر مدرن از سوي ديگر ، او را به قلمروهاي تازه‌تري سوق داد.
تازگي و طراوت شعر وانديشه اين شاعر نوگراي عصرما، همواره‌او را از ديگر شاعران معاصر ممتاز مي‌كند.
يكي از چهره‌هاي ماندگارادبي سالهاي‌اخير، دركتاب "نگاهي به‌سهراب سپهري"، او را از معدود شاعراني مي‌داند كه دستگاه منسجم فكري خاص خود را دارند و براي فهميدن شعر ايشان بايد با كليد آن ساختمان فكري، آشنا بود.
دكتر" سيروس شميسا" دراين كتاب، مي‌نويسد: مبناي عرفاني وافق فكري سهراب سپهري در آثار اصلي او، شامل " صداي پاي آب" ، "مسافر" و "حجم سبز" ديده مي‌شود.
وي ،از مهمترين بنيادهاي فكري سهراب را "در لحظه زندگي كردن" مي‌داند و چنين مي‌نويسد: در يك لحظه از نظر صوفي بسيار مهم است، همانكه سهراب آن را به "آب تني كردن در حوضچه اكنون" تعبير مي‌كند.
دكتر شميسا،"درك تازه پديده‌هاي پيرامون" را از ديگرافقهاي انديشه سپهري دانسته و نوشته است: درك ما از پديده‌هاي اطرافمان بايد تازه و به دور از معارف و شناختهاي موروثي باشد و فقط در اين صورت است كه درست مي‌بينيم ، همانكه سهراب معتقد است:
"من نمي‌دانم كه چرا مي‌گويند اسب حيوان نجيبي است، كبوتر زيباست و چرا در قفس هيچ كسي، كركس نيست
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد
چشمها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد"
با نگاه دقيق به شعرهاي سهراب مي‌توانيم صميمانه اعتراف كنيم‌كه اين شاعر بزرگ ، با پايبندي به اصول اخلاقي، انساني و همدلي و همنوايي با همنوعان خود، آنها را سروده و براي همه غمها، شاديها، انگيزه‌ها ، انديشه‌ها، آمال و آرزوهايشان اهميت قائل شده‌است.
در واقع، سهراب سپهري، براي همه تاريخها و همه اجتماعها سخن گفته است، شعر او از اين نظر شعري انساني و فرازماني است، چراكه او در افقي وسيعتر، نگران انسان و سرنوشت اوست.
"فروغ فرخزاد" در مورد سهراب، اينگونه گفته است: او از شهر و زمان و مردم خاصي صحبت نمي‌كند، سهراب از انسان و زندگي حرف مي‌زند و به همين دليل وسيع است.
شعر سپهري، شعري است طبيعت گرايانه و گلها، گياهان، پرندگان و حيوانات، پديده‌ها و مكانهاي جغرافيايي و نظاير آن در اشعار او بسيار بكار رفته است و رنگي محلي و بومي دارد.
سپهري، از "گلستانه"، "شاسوسا"، "تپه سيلك"، كاشي، فرش، گلاب، كوير، شن، درختان وگياهان و حيوانات كويري و از هرآنچه در اطراف محيط زندگي او وجود دارد سخن مي‌گويد.
مرحوم دكتر"علي حسين‌پور" در كتاب "جريانهاي شعري معاصر فارسي" مي‌نويسد:
شعر سپهري ، سابقه مذهبي دارد ، شاعر اهل كاشان است و كاشاني‌ها به مذهبي بودن شهره‌اند.
وي افزوده است: در شرايطي كه برخي از شاعران و روشنفكران دهه‌هاي پيش از انقلاب، چندان به باورهاي مذهبي توجه نداشتند، سهراب دركمال صراحت و صداقت ازمفاهيمي‌چون مسلماني، نماز، سجاده، مهر، تكبيره‌الاحرام،حجرالاسودو قدقامت، سخن مي‌گويد و با آنها تصاوير بديعي خلق مي‌كند.
محقق برجسته كشور دكتر "محمدرضا شفيعي كدكني" نيز مهمترين شگردهاي ادبي شعر سپهري در خلق و ابداع تصاوير شاعرانه را شيوه "آشنايي زدايي" و "حس آميزي" مي‌داند.
وي معتقداست: آنچه رادر ميان معاصران ، امتيازي بزرگ مي‌بخشد ، نوع بيان طنزآميز اوست و اين طنز را چنان جدي عرضه مي‌دارد كه هزل و جد را نمي‌توان از يكديگر باز شناخت.
همچنين‌دكتر "عبدالرضا مدرس زاده"، استاد و محقق ادبيات،درمورد جهان‌بيني سهراب چنين مي‌گويد: در گستره ادراك اين شاعر فرزانه، همه چيز وهمه كس جاي مي‌گيرد، از "خنج تا پلنگ"، از "حجرالاسود" تا "چراغ‌ابدي در كوچه‌هاي بنارس" و از "گاري‌چي مانده در حسرت اسب" تا "حوري، دختر بالغ همسايه".
وي، همه‌اينها را نشان از ژرف‌انديشي و روشنفكري سهراب مي‌داند كه‌در نهايت حرفهاي او را مثل "يك تكه چمن" روشن مي‌سازد.
از نظر سهراب، انسان هيچگاه نمي‌تواند رمز و راز هستي را دريابدو همواره بين او و حقيقت فاصله وجود دارد.
سهراب معتقد است، زشتي‌هاو زيبايي‌ها تابع نوع نگاه ماست، اگر با چشم پاك و بي‌غرض نگاه كنيم، همه چيز را زيبا خواهيم ديد.
او عقيده دارد سختيها، مهمترين عامل سازندگي در زندگي انسان است و بايد خود را به فضايل اخلاقي، همچون سادگي، قناعت و سخت كوشي آراست و در سايه چنين ويژگيهايي به آرامش انديشيد.
سهراب سپهري، پس از گذراندن تجربه‌هاي ابتدايي خود كه منجر به انتشار مجموعه‌هاي "مرگ رنگ"،"زندگي خوابها" و "آوار آفتاب" بود، در مجموعه "شرق اندوه"، متاثر از ادبيات بودايي و با بهره‌گيري از هنجار غزليات مولوي، به عرفان روي آورد.
وي، سرانجام با انتشار مجموعه‌هاي"صداي پاي آب"، "مسافر" و "حجم سبز" به اوج شهرت خود رسيد.
سپهري، در ارديبهشت ماه سال ‪ ،۱۳۵۹‬بر اثر ابتلا به سرطان خون، در تهران درگذشت و در مشهد اردهال كاشان، در جوار بارگاه ملكوتي حضرت سلطانعلي ابن امام محمد باقر (ع) به خاك سپرده شد.
مرگ پايان كبوتر نيست
مرگ در ذهن اقاقي جاري است
مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد
و همه مي‌دانيم ريه‌هاي لذت ، پر اكسيژن مرگ است
روحش شاد و يادش گرامي باد.


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

برگردان شعری از سهراب سپهری به ترکی

مترجم: m. bülent kılıç

 

 

 

ابری نیست.
بادی نیست.
می‌نشینم لب حوض:
گردش ماهی‌ها، روشنی، من، گل، آب.
پاکی خوشه‌ی زیست.

مادرم ریحان می‌چیند.
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی‌ابر، اطلسی‌هایی تر.
رستگاری نزدیک: لای گل‌های حیاط.

نور در کاسه‌ی ‌مس، چه نوازش‌ها می‌ریزد!
نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می‌آرد.
پشت لب‌خندی پنهان هر چیز.


روزنی دارد دیوار زمان، که از آن، چهره‌ی من پیداست.
چیزهایی هست، که نمی‌دانم.
می‌دانم، سبزه‌ای را بکنم خواهم مرد.


می‌روم بالا تا اوج، من پرواز بال و پرم.
راه می‌بینم در ظلمت، من پرواز فانوس‌ام.
من پرواز نورم و شن
و پُر از دار و درخت.


پُرم از راه، از پل، از رود، از موج.
پُرم از سایه‌ی برگی در آب:
چه درون‌ام تنهاست.

 

 

 

 


aydınlık, ben, çiçek, su
bulut da yok
rüzgar da.
oturmuşum kıyısına havuzun:
dolaşan balıklar, aydınlık, ben, çiçek, su.
apak salkımı yaşamın.
annem reyhan topluyor.
ekmek, reyhan ve peynir.
bulutsuz gökyüzü, nemli atlas çiçekleri.
bahçedeki ıslak toprağın koynundan
filiz neredeyse sıyrılacak.
bakır kaseme nasıl da tatlı bir okşayışla dökülüyor ışık.
alıp sabahı, yere indiriyor, duvardan yüksek bir merdiven.
her şey bir gülümseyişin ardında gizli.
zamanın duvarından güne açılan bir küçük pencereden
doğup biçimleniyor çehrem.
bir şeyler var ki, bilmiyorum.
biliyorum, yeşil şeyler toplarsam öleceğim.
gidiyorum doruğa doğru:
bütünüyle tüy ve kanadım.
yol görüyorum karanlıkta:
bütünüyle fenerim.
ışığım bütünüyle. ve çakıl
ve ağaç ve kabuk.
yolla, köprüyle, nehirle, dalgayla,
bir yaprağın sudaki gölgesiyle doluyum.
yine de nasıl da yalnızım halbuki.

Sohrab Sepehri
çeviren: m. bülent kılıç


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

نقاشی سهراب سپهری گرانقیمت ترین اثر حراج کریستی

بالاترین قیمت پایه این دوره از کریستی خاورمیانه به تابلوی نقاشی از سهراب سپهری شاعر و نقاش معاصر ایرانی تعلق دارد. قیمت پایه این تابلو از سری نقاشی های سپهری با موضوع درخت 150 تا 200 هزار دلار تعیین شده است.

حراج آثار هنری مدرن و معاصر کریستی 20 روز دیگر با حضور آثار هنری ایرانیان چکش می خورد. حراج کریستی که یکی از معتبرترین برنامه های فروش آثار هنری در جهان محسوب می شود هر سال مقارن با اردیبهشت ماه غیر از لندن - مکان اصلی حراج- در خاورمیانه نیز برگزار می شود.

در کریستی خاورمیانه به طور معمول بیشترین آثار به هنرمندان ایرانی اختصاص دارد که این بار نیز 54 اثر از ایران در این حراج چوب حراج خواهد خورد.

بالاترین قیمت پایه این دوره از کریستی خاورمیانه به تابلوی نقاشی از سهراب سپهری شاعر و نقاش معاصر ایرانی تعلق دارد. قیمت پایه این تابلو از سری نقاشی های سپهری با موضوع درخت 150 تا 200 هزار دلار تعیین شده است.

بعید به نظر می رسد با توجه به سابقه فروش آثار در کریستی قیمت آثار در بالاترین حد به میلیون دلار برسد. پیش از این در کریستی مجسمه پرسپولیس پرویز تناولی با مبلغی حدود دو میلیون دلار فروخته شد که بالاترین رقم فروش آثار ایرانی ها در این حراج محسوب می شود.

اما در ردیف فروش آثار که در پایگاه اینترنتی کریستی اعلام شده اثری دیگر از سهراب سپهری نیز با قیمت 150 تا 200 هزار دلار تعیین شده است. حسین زنده رودی نقاش ایرانی نیز با چند اثر در این حراج حضور دارد. یک اثر از او 150 تا 200 هزار دلار و اثر دیگرش 60 تا 80 هزار دلار تعیین شده است.

پرویز تناولی مجسمه ساز بنام ایرانی که رکورددار فروش آثار در کریستی خاورمیانه است نیز با چند اثر در فهرست فروش آثار قرار گرفته است. گران ترین قیمتی که برای یک اثر از او تعیین شده 120 تا 180 هزار دلار است که احتمالاً بار دیگر در فروش نهایی به بالاترین رقم ها دست پیدا خواهد کرد.

آثار نقاشی - خط محمد احصایی نیز همچون سال های گذشته در فهرست کریستی قرار دارد. تابلوی «یک خوشه نرگس» او با قیمت 120 تا 180 هزار دلار چکش حراج خواهد خورد. از دیگر هنرمندان ایرانی حاضر در این دوره از حراج کریستی می توان به ابوالقاسم سعیدی نقاش، نصرالله افجه یی هنرمند خط - نقاشی، منیر فرمانفرماییان، فرامرز پیلارام، آیدین آغداشلو نیز اشاره کرد.

قیمت آثار این هنرمندان میان 40 تا 120 هزار دلار متغیر است. اما دو عکس از عباس کیارستمی نیز در کریستی حضور دارد. یکی از عکس ها از مجموعه تک درخت ها است و عکس دیگر او پنجره یی به زندگی نام دارد. در کنار این نام ها البته نام های دیگری چون پرویز کلانتری، صادق تیرافکن، هوشنگ پزشک نیا، رضا درخشانی، بهمن محصص، فرح اصولی، غلامحسین نامی و... با آثارشان در کریستی حضور دارند.

عباس کوثری عکاس نیز با یک عکس در کریستی حضور خواهد یافت.

این نخستین حراج در سال نو خورشیدی است که ایرانی ها در آن حضور دارند. حراج بعدی حدود دو ماه دیگر در لندن برگزار خواهد شد.

یک اثر برای حضور در حراج کریستی باید مولفه های ویژه یی داشته باشد. اثر انتخاب شده باید معاصر بوده و متعلق به یکی از هنرمندان باسابقه و شناخته شده هر کشور باشد. نحوه انتخاب آثار نیز در حرفه یی ترین شکل رجوع به مجموعه دارهاست.

خیلی کم اتفاق می افتد که مسوولان حراج به طور مستقیم با صاحب اثر مذاکره کنند. در بیشتر مواقع نیز این مجموعه دارها هستند که با اعلام مالکیت آثار هنری به حراج آن را به عرضه می گذارند. پایین ترین قیمت در کریستی پنج هزار دلار است.


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

سپهری یک نقطه عطف
[ مرتضی ممیز ]

سهراب سپهری شاعر یا نقاش ؟ سپهری شاعر نقاش و یا سپهری نقاش شاعر ؟ در جائی خواندم که سپهری اولین دفتر شعرش را در نوزده سالگی منتشر کرده است . ظاهرا" این نخستین نمایشی از فعالیت های هنری او بوده است . نمی دانم که در همان اوان نقاشی هم می کرده است یا نه ؟ اما به دانشکده هنرهای زیبا که رفت حتما" براساس دستمایه و استعدادی رفته است . به خصوص که در همان هنگام هنرجوی برحسته ای بوده است و جرقه هایش از همان زمان در محیط زده شده و جلب توجهات را کرده است . هنگامی که او را شناختم او را یک نقاش یافتم . این به معنای تخطئه کار شاعری او نیست چرا که وقتی شعرهای او را می خوانید آنقدر تصویریست و آنقدر خوانا و دیدنی است که گوئی تابلوئی را با لحنی بسیار زیبا توصیف می کند . به طور کلی وقتی در هر رشته ای از هنر به پختگی برسید به شاعری در آن هنر می پردازید . منظور آن نیست که یک تابلو نقاشی با مضمون و موضوعی شاعرانه نقاشی کنید در این صورت آن بدترین نقاشی هاست که با ماسک و نقاب شعر گونه به دروغ بافی پرداخته است . بلکه منظور روح شاعرانه بیان تصویری تابلو است . بنابراین وقتی تابلوهای سپهری را نگاه می کنید در واقع همان اشعار او را می خوانید منتهی با زبانی دیگر ، با زبان تصویر . تبحر دوگانه سپهری در نقاشی و شعر گویای نکته مهم دیگریست که باید هر هنرمندی داشته باشد و آن دید و درکی همه جانبه نسبت به هر گونه و هر رشته فعالیت هنری است به این معنی که هر هنرمند باید آن چنان دید و شناخت آشنائی با هر اثر هنری چه نقاشی ، چه ادبیات چه موسیقی چه معماری چه سینما و چه تئاتر و خلاصه هر فعالیت هنری دیگر داشته باشد که بتواند به راحتی درباره آن اظهارنظر کند . کلی گوئی نکند ، گفتگو کند . با زبان آن هنرمند آشنا باشد که بداند او چه می گوید و با او گفتگو کند . بده و بستان حرفه ای کند ، صدای او را بشنود . جواب او را با حساسیت بدهد . شما هر هنرمند بزرگی را که نگاه کنید چنین است و چنین ابعادی را دارد در غیر این صورت او ماندگار نمی شود و کارش بی جواب می ماند . منعکس نمی شود و مردم به او جواب نمی دهند و با او ارتباط برقرار نمی شود . شما هر هنرمند بزرگی را در هر زمینه هنری ببینید دارای چنین ابعادی است . کارهای خوشنویسی میرعماد را نگاه کنید . به راحتی می توان دید که او معماری را می شناسد موسیقی را به خوبی می فهمد ، چون یک شاعر تمام ابعاد و حال و هوای کلمات را حس می کند . مثل یک نقاش ، طرح و رنگ و شکل و کلمه را درک می کند . چون در نوشته های میرعماد همه این خواص دیده می شود و لذا کارش بسیار محکم ، قوی و اصیل است بدون آنکه استحکام و تبلور فرهنگی میرعماد به روح و جسم کلمات لطمه ای وارد کند . خط او در عین ظرافت شکننده آن قوی و مستحکم است . شعر حافظ را نگاه کنید همه این خواص را دارد اما آن چنان قلب شما را می لرزاند که باور نمی کنید استحکام و قدرت فنون شعر او این چنین عمل می کند . دستگاه ماهور را بشنوید این آهنگ را کسی یا کسانی ساخته اند که با هر هنر دیگر همین اخت و خلوص و نزدیکی را داشته اند . به این مرزها زورکی نمی توان وارد شد و زورکی نمی توان با حرفها و بررسی و نقدهای خودمان اثری را خراش بدهیم ، پاره کنیم و زخمی کنیم باید به جائی برسیم که به هر چیز که نگاه می کنیم ، نگاهمان آشنا باشد . همه چیز را شفاف ببینیم ، نگاهمان از همه چیز رد شود به عمق دل آن برسد . باید به یک درک شفاف رسید تا انعکاس شفافیت های دیگر را از خود رد کنیم . کارهای سپهری را نگاه می کنیم می بینیم از چنین خواصی و ابعادی برخوردار است . پس او را می توان واقعا" یک هنرمند نامید. او متاسفانه کوتاه زندگی کرد و در پنجاه و یک سالگی عمرش تمام شد و این واقعا" خیلی غم انگیز است . به خوبی می توان تصور کرد که اگر زنده می بود او به جائی می رسید که مطمئنا" نقطه عطفی می شد . آثارش چنین پیامی را می دهند ...
.. اما چیزی که بیش از هر چیز دیگر می توان درباره آثار سپهری گفت – چه شعر و علی الخصوص نقاشی های او – قضیه "سادگی" آنهاست سادگی به معنی بی تکلفی ، سادگی به معنی وارستگی ، سادگی مضامین . پرهیز از موضوعات و حرفها و فرمها و مسائل بیهوده پیچیده که تماشاچی را بی جهت مرعوب کند . کارهای سپهری از شفافیت خاصی مملو است که وقتی به آن نگاه می کنی همه چیز را در یک جا و به آسانی و سادگی می بینی . آنقدر ساده که گاه به اشتباه فکر می کنیم که زحمتی برای ساختنش کشیده نشده است . در حالیکه کارهای او نمونه کاملی از کارهای سهل و ممتنع است مثل همه آثار هنرمندان خبره و جا افتاده که ظاهر آثارشان ساده و سهل است اما وقتی بخواهی حتی شبیه او کار کنی متوجه می شوی که اشتباه کرده ای و دست یافتن به این سادگی تجربه ای فوق العاده می خواهد . وارستگی می خواهد ، باید به جائی رسیده باشی که بتوانی با یک اشاره ، حرفهای بسیاری را با سادگی و روشنی بیان کنی . مثل طرز سخن سعدی که باور نمی کنی شعر گفته است و از وزن و ریتم و قافیه و فنون سنجیده شعری استفاده کرده است . سعدی آن چنان راحت و ساده حرف می زند که جملاتش تبدیل به ضرب المثل عمومی می گردد و نسلها ورد زبان همه می شود در حالیکه زبان او در واقع مرصع است و تلالو دارد . موضوعات نقاشی های سپهری هم به همین گونه است . با قلمش رنگها را با راحتی و سادگی تمام بر روی بوم مالیده است گلی ، سبزه ای ، تپه خاکی ، میوه ای ، سیبی ، نهالی ، کلبه ای ، درختی و منظره ای را با تمام بعد و حال و هوایش نشان داده است . ریتم درختان کهن را با پوسته سوخته و در واقع با پوسته پخته قهوه ای رنگی آن چنان ساده نقاشی کرده است که گوئی با قلم مو چند حرکت از پائین به بالا و یا از بالا به پائین بر روی بوم کشیده است . انگار که فقط در حد جا و طرح اولیه درختان کار کرده است و باید بعدا" روی آنها کار کرد آن ها را ساخت و متجسم کرد . اما سپهری در همان چند حرکت قلم مو درخت ها کاملا" جا افتاده و خوب ساخته است حتی ترکیدگی پوسته آنها نیز مشخص و نمایان کرده است . به خوبی جریان هوا در لا به لای تنه ها و شاخه ها حس می شود و حرکتش را می بینی . جنس خاکها را با همان ته رنگ رقیق و ساده به خوبی می بینی و می توانی آن را لمس کنی .
با چند حرکت ساده قلم مو رنگهای سبزی را بر روی تابلو کشیده است که نه تنها نمایش سبزه های کنار جوی را با سادگی اما با پختگی می نمایاند بلکه آب روان میان آنها را هم حس می کنی و گوئی شرشر آن را هم می شنوی سپهری انگار شرشر آب را هم بدون آنکه ببینی نقاشی کرده است . رسیدن به این سادگی کار بسیار مشکلی است . تجربه زیاد و کار زیاد و پختگی زیاد می خواهد . در واقع باید سادگی را در درجه اول شناخت در واقع باید طبیعت را خوب شناخت چون طبیعت نیز بسیار ساده است . هر چه را که خداوند خلق کرده است بسیار بسیار ساده است . اگر کالبد یک مورچه ، یک انسان ، یک فیل ، یک درخت و یک کوه را خوب ببینی و مطالعه کنی ، ملاحظه می کنی که بسیار ساده ساخته شده است . از نظم و دقتی برخوردار است که حد ندارد این همه نظم اعجاب انگیز آن چنان ساده در کنار هم و زیر و روی هم قرار گرفته اند که نگاه را مبهوت می کند . این همه نظم یعنی پختگی کار که در نهایت سادگی عمل می کند و رسیدن به این مرحله کار هر کس نیست . کار هنرمندی است که بتواند این نظم و این ساختمان ر بشناسد یعنی در واقع درک کند . با تمام وجود و واقعیتش درک کند . اغلب ما در ذهن خود گرفتار پندارهائی واهی هستیم که هر چیز را نمی توانیم با واقعیتش ببینیم . ذهن چیز بسیار بدی است . ذهن دل و مغز ما را اکثرا" فریب می دهد . ذهن ما اکثرا" اشتباهی بررسی و قضاوت می کند . ذهن ما بزرگترین سد راه ما به تعالی به زبر دیدن و زبردستی است . بنابراین وقتی کسی چون سپهری از شر ذهن پیچیده و تاریکی خود را خلاص می کند و با روشنی و شفافیت نقاشی می کند و شعر می گوید باز ذهن های تو در توی ما او را باور نمی کنند که او کار هنرمندانه و بی بدیلی کرده است . نمی خواهد باور کند که کار سپهری یم اثر واقعی هنرمندانه است که بدون سر و صدا و آواز دهل به سادگی حرفهائی را از عمق قلب و فرهنگ ما می گوید و اثرش چون زمزمه زیبای یک لالائی و آرامش یک نوازش و زیبائی بی همتای یک لبخند است . نقاشی های سپهری به سادگی و موثری یک لبخند است . تابلوهایش را نگاه کنید در آنها چهره سپهری را می بینید که از این تابلو به آن تابلو به شما ، چه چشمان شما و به نگاه شما لبخند می زند لبخندی شیرین ، لبخندی غمگین ، لبخندی پر از حرفهای بی صدا ، لبخندی با رقیق ترین رنگها ، لبخندی که نمی توان راحت آن را نقاشی کرد . باید خیلی آن را نگاه کرد تا راز و رمزش را درک کرد .

 


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 



برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

نويسنده: بابك صحرانورد

برخي از متفكران غربي به اين نتيجه رسيدند در عصري كه كشتن فرديت ها نوعي ارزش تلقي مي شود، بازگشت به گذشته يا مذهب وعرفان تنها دريچه نجات بخش انسان معاصر است . ماكس هوركهايمر يكي از اعضاي بلند پايه مكتب فرانكفورت آلمان معتقد بود كه درعصري كه سخن از حذف فرديت ها ست بايد به ارزش فرديت ايمان داشته باشيم . او خود را با چيزي كه آن را " گرايش به سمت جهاني عقلاني شده، خودكار و كاملاً اداره شده" مي ناميد در تعارض مي ديد. عقيده داشت درعصري كه تمايل به حذف استقلال فرد وجود دارد جز تمايلات مذهبي، هيچ اميدي براي آزادي ولو محدود وجود ندارد.

مقدمه:

 برخي از متفكران غربي به اين نتيجه رسيدند در عصري كه كشتن فرديت ها نوعي ارزش تلقي مي شود، بازگشت به گذشته يا مذهب وعرفان تنها دريچه نجات بخش انسان معاصر است .

ماكس هوركهايمر يكي از اعضاي بلند پايه مكتب فرانكفورت آلمان معتقد بود كه درعصري كه سخن از حذف فرديت ها ست بايد به ارزش فرديت ايمان داشته باشيم . او خود را با چيزي كه آن را " گرايش به سمت جهاني عقلاني شده، خودكار و كاملاً اداره شده" مي ناميد در تعارض مي ديد. عقيده داشت درعصري كه تمايل به حذف استقلال فرد وجود دارد جز تمايلات مذهبي، هيچ اميدي براي آزادي ولو محدود وجود ندارد. 1

اين نوع تفكرغربي همزاد خاصي در ايران و در آثار يكي از شاعران معاصر ما به نام سهراب سپهري دارد وهدف اين مقاله نيز نگاه اسطوره اي سهراب سپهري به انسان و هستي و برخورد و تلاقي انديشه ي شعري سهراب با عارفان شرقي چون لائوتسه و بودا است.  گفته شده كه شعرهاي سهراب بشدت متأثر از افكارعارف هندي كريشنا مورتي ست . اما در واقع خود كريشنا مورتي نيز اساس انديشه هايش را از فلسفه ي اين دو عارف كسب كرده است.  بدين ترتيب افكار مورتي نيز شرحي امروزي و مدرن از انديشه هاي اين دواستاد است .

 

لائوتسه، بودا و سپهري

مروري دقيق در شعرهاي سهراب نشان مي دهد كه نوع جهان بيني يا هستي شناسي او( نحوه نگرش شاعر به هستي و پديده هاي آن) ازچه جايگاهي برخوردار است و تلاقي آنها با  انديشه ها و دغدغه هاي كدامين متفكران همسو ست .

اگر بخواهيم  مضمون كلي آثار او بخصوص در چهار مجموعه آخر را به شكل يك روايت ساده داستاني بدون تعليق بنويسيم اين متن به دست مي آيد:

قهرمان شعرهاي سپهري سالكي ست در جاده معرفت به قصد دريافت همه ي چيزها كه درقلب هستي و انسان در جريان است و سلوك او نيزدر پي معنا دادن از طريق كشف و شهود ضميرش معنا مي يابد. او رونده اي ست كه طي طريق كرده و زمان ها را در نورديده است، اگر چه ازگذشته بريده و سوداي آينده را نيز ندارد در زمان اكنون به سر برده و شارح بودن خود است. نگاه او به بيرون و درون، نگاهي در لحظه و خالي از واسطه است:

سفر مرا به زمين هاي استوايي برد/ و زير سايه آن بانيان سبز تنومند/ چه خوب يادم هست/ عبارتي كه به ييلاق ذهن وارد شد:/ وسيع باش، و تنها، و سر به زير، و سخت. 2

و در اين سفر خواهد آموخت كه :

و من مفسر گنجشك هاي دره گنگم؟ / و گوشواره عرفان نشان تبت را/ ولي مكالمه، يك روز، محو خواهد شد / و شاهراه هوا را / شكوه شاه پرك هاي انتشارحواس/ سپيد خواهد كرد. 3

 

اين منش و سلوك در واقع به كهن ترين تفكر مشرق زمين يعني تفكر تائو در نوشته هاي استاد كهنسال چيني يعني لائوتسه باز مي گردد. لائوتسه اساساً مرد انتقاد بود. حرفهاي پوچ و عقيده هاي بي مغز و بي معني را با قضاوتي سخت و تند نابود مي كرد. از تمدن عهد خود بيزار بود و خود را به آغوش آسايش بخش عرفان، تصوف و تفكر باطني انداخته بود. تعليمات او به نوعي شكاكي و بدبيني نيز منجر شد كه نداي بازگشت به طبيعت را درمي داد و همچون ژان ژاك روسو مي خواست انسان را دوباره به دنياي جنگل برگرداند.

 

لائوتسه  فلسفه ي تائو(طريقت) را بنياد نهاد وهمه ي آثار مكتوب را رد كرد و معتقد بود دانش فضيلت نيست ، زيرا برخي از شرورترين افراد جهان مردم تحصيل كرده و دانشمند بوده اند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌( ياد آور اين شعر حافظ: تكيه بر تقوا و دانش در طريقت كافريست ) او معتقد بود به كار بستن تائو براي روشن فكر شدن نيست، بلكه براي ساده ماندن است. 4

 

در چين توجه به انسان جلب نظر مي كند و به همين دليل فكر چيني كاملاً به طرف اخلاق و جلوه ي خارجي و عيني اشياء متوجه مي شود.  تعليم  لائوتسه هدف حكمت و فلسفه را نيل به زندگي معقول مي شمرد و نيل به اين مقصود را موقوف به درك مفهوم تائو مي پنداشت. اين تائو كه او آن را "نظم كل" يا "نظام عالم" تلقي مي كرد ظاهراً قبل از لائوتسه هم درحكمت چيني شناخته شده بود ولي او اولين كسي بود كه آن را مبناي يك تعليم اخلاقي منظم ساخت و نوعي اخلاق رواقي از آن به وجود آورد كه توانست صلح و آرامش را در بين انسان ها تضمين كند.5

لائوتسه  استدلال مي كند كه انسان شرطي شده است و معتقد است خود يك پديده بيگانه درذهن است. بايد دست از تعبير و تفسير برداريم. بايد در خويش تأمل كرد. اين رقابت و مقايسه است كه زندگي انسان را تباه مي كند.

آيا مي توانيد ديگران را دوست بداريد/  آيا مي توانيد از ذهن خود دست بكشيد؟/ وقتي مردم برخي چيزها را زيبا مي دانند / چيزهاي ديگر زشت مي شوند. / وقتي مردم برخي چيزها را خوب مي دانند / چيزهاتي ديگر بد مي شوند / سخت و ساده يكديگر را پشتيبانند  6

دهانت را ببند،/ حواست را ناديده بگير،/ زندگي ات را فراموش كن،/ گره هايت را باز كن، / نگاهت را نرم و لطيف كن، / و گرد و خاكت را بتكان؛/ اين هويت اصلي توست./ چون تائو باش7.

 

و در نمونه اي ديگر:

تائو هميشه در آرامش است / بدون رغابت غلبه مي كند / بدون سخن گفتن پاسخ مي دهد / تائو مركز هستي است./ تائو گنج انسان نيك است/ و پناه انسان بد 8

و سهراب در تاكيد گفتار او مبني بر اينكه نبايد بين نگرنده و نگريسته چيزي واسطه باشد واز ذهنيت سازي دست بكشيم، مي گويد:

پرده را برداريم:/ بگذاريم كه احساس هوايي بخورد./ بگذاريم بلوغ ، زير هر بوته كه مي خواهد بيتوته كند./ بگذاريم غريزه پي بازي برود./ كفش ها را بكند، و به دنبال فصول از سر گل ها بپرد. 9

شعرهاي مسافر، صداي پاي آب و حجم سبز در واقع شرح كشاف و استعاري كتاب لاتوتسه به نام تائو ت چنگ مي باشد كه شايد يكي از اولين كتاب هايي باشد كه انديشه هايش را به شكل و سياق شعربيان كرده است.

شاعرعارف ما از شهر واز قيل و قال دنياي درهم و برهم بيزار است و خودرا به آغوش پاك و بي آلايش  طبيعت و روستا در افكنده تا جانش را مهياي دريافت هاي نوراني الوهي كند.

 

مي خواهد نگاهي باشد مابين خود و طبيعت به عنوان مظهر و مخلوق ذات برتر و هيچ واسطه اي را بر نمي تابد. در فلسفه ذن بودا نيز سالك مي آموزد كه به پديده ها بدون واسطه و آموزش هاي قبلي بنگرد چرا كه همين واسطه ها او را از دريافت هاي خالص و ناب دور مي سازد.

مولفه هايي چون آب، روشنايي، گل سرخ، رفتن و بودن، برگ درختان،  .. همه برگرفته از قاموس تفكر لائو تسه و بودا مي باشد كه سهراب با نگاهي آشنايي زدايانه وعمقي استعاري به آنها طراوتي ديگر بخشيده است.

پيرو آئين بودا، زندگي را " شدن" پويا مي بيند و نه " بودن" ساكن و راكد. همه ي پديده هاي جهان را فاني و دستخوش دگرگوني دايم مي يابد . همه چيزها يا در حال به وجود آمدن و تولد هستند و يا در حال تخريب و انهدام و مرگ. بر طبق اين آئين، دلبستگي به هر چيز ناپايدار، مولد رنج است. اما مي توان رنج را باز داشت. روش بازداشتن رنج از طريق پيروي از  اصول هشتگانه  است.

پس يك بودايي با توان عملكرد كامل يك انسان اخلاقي، هشيار، هماره در كسب دانش كوشا و از بند طلب و آرزو آزاد است . پيروان بودا بيش از آنكه تحت تأثير عواطف خود باشند، به دنبال درك و مفهوم همه چيزند. آئين بودا طريقي تنهاست كه به شدت انفرادي است و در جهت دروني هدايت مي شود. آئيني است كه "خود" سنديت و درستي را تصديق مي كند و نيازي به اعتبار ديگري ندارد. 10

من به مهماني دنيا رفتم:/ من به دشت اندوه، / من به باغ عرفان،/ من به ايوان چراغاني دانش رفتم./ رفتم از پله مذهب بالا/ تا ته كوچه شك / من به ديدار كسي رفتم درآن سرعشق 11

در مکاتب دراویش کردستان چنین موضوعی نیز صدق مي كند. دراویش مکتب قادریه که سلسه آنها به عبدالقادر جیلانی یا گیلانی می رسد اساس اعتقادشان بر مستی روح و نشئه الهی و شادی، جنبش و رقص است. درویش یا سالک با این شيوه در صدد دريافت جرعه ای از نور معرفت است. اما دراویش مکتب نقشبندیه بر خلاف انها معتقدند سالک باید چشم جان خود را بر تمامی این مسائل بسته نگه دارد و تماماً به ریاضت نفس، قبض، انزوا، دوري و كناره گيري از مردم مشغول باشد تا از چشمه ی الهی فیضی به او برسد.

از نظر سهراب همه چیز خلق شده با هدف خاصی و همه باید خوب و انسان باشند. شعر سپهری در زمانه ی کشتن فردیت ها و جنگ و خونریزی شعری آرامش بخش است. و به اعتقاد دشمنانش شعری عوامانه شعر و البته فریب کارانه چرا که چشم خود را به روی بی عدالتی ها بسته و می گوید همه خوبند. شما اشتباه فکر می کنید. " چشمها را باید شست جور دیگر باید دید." 12

انديشه اسطوره اي :

انسان پيش از مدرنيته بطور غالب شيوه " انديشيدن اسطوره اي" داشت.

 كاسيرر آن را" انديشه اسطوره اي mythical  thinking" خواند. كه در نظريه او شكلي از انديشه بود و به اين ترتيب دو"جهان بيني" شكل  گرفت كه يكي بر"جهان بيني اسطوره اي" و ديگري بر"جهان بيني تجربي – علمي" استوار مي شد. اولي انديشه اي افسانه اي و رويايي يا گمان پردازانه و تصوري بود كه شايد بيشتر از ذهنيت خرد گريز انسان بر مي خواست و دومي انديشه اي مبتني بر واقعيت عيني و ملموس، تجربه پذير و قابل سنجش و تكرار به شمار مي آيد. 13

نگاه كلي و اسطوره اي سهراب به انسان اين است كه او به انسان خوب جهاني بدون توجه به نيازهاي روانشناختي و اجتماعي نظردارد. نگاه سهراب در كل به انسان يك نگاه خاص در يك دوره زماني خاص نيست. او به انسان در كل تاريخ بشريت مي نگرد. انسان اسطوره اي روئين تن .

شعربلند صداي پاي آب، و شعرهاي كوتاه پشت درياها، واحه اي در لحظه، نشاني، پيغام ماهي ها، آب و تعدادي ديگر ازمجموعه شعرحجم سبز و مسافر سرشار از حس  انديشه ي اسطوره اي است:

قايقي خواهم ساخت/ خواهم انداخت به آب / دور خواهم شد از اين خاك غريب/ كه در آن هيچ كسي نيست كه در بيشه عشق / قهرمانان را بيدار كند. / قايق از تور تهي / و دل از آرزوي مرواريد/ همچنان خواهم راند. 14

 

اگر شعری از اورا بخوانید، متوجه می شوید که هرکلمه یا واژه به دقت درکنارکلمه ی دیگر گذاشته شده تا منظور شاعر را به ما بفهماند. نگاه سپهری به مقوله ی شعر قطعاً با نگاه شاعری چون شاملو بسیار متفاوت است. سپهری شاعر را فرزانه و خردمندی می داند که باید زشتی ها و پلشتی های واقعیت این دنیا را زیبا نشان دهد. برداشت شاملو از انسان، انسان اجتماعي است كه با هيچ حكومت و نهاد قدرتي سر سازش ندارد. انساني كه بيشتر از آنكه به خود متعهد باشد به ملت و جامعه اش تعهد دارد و در اين رهگذر از مرگ و سفر و غربت لب به شكوه مي گشايد.

اما سپهري انگار در هوايي ديگر سير مي كند:

هر كجا هستم، باشم / آسمان مال من است ./ پنجره، فكر، هوا، عشق، زمين مال من است./ چه اهميت دارد/ گاه اگر مي رويند/ قارچ هاي غربت؟ 15

شعر سهراب واقعيت را به همان شكلي كه هست، وا مي گذارد، بي آنكه چون روشنفكري دگرانديش آن را به بوته نقد بكشاند؛ چراکه هیچ چیز نازیبایی در آن نمی بيند، چرا كه بر اساس اصول انساني و اخلاقي  او این انسان است که باید شعور الوهی خود را با طبیعت یکسان کند و خود را درگير مسايلي دون و پست همچون برقراري عدالت اجتماعي ، سياست و مفاهيمي از اين قبيل نكند. اين گونه زيستن خواهي نخواهي در قدم اول دل گسستن و طلب چيزي نكردن را به ذهن متبادر مي كند. در اين زمانه پر تلاطم كه شعر از رنج انسان مي گويد، شاعر در ذات خود يك آنارشيست است كه سعي در بازنمايي همه ي آن چيزهايي ست كه تا به حال ديگران از آن دم نزده اند اما با زبان خاص خود كه مختص دوره زماني هم باشد.

شعر او صميمي ست. اين درست است اما شعر سهراب در فرم يك نقيضه مي سازد چرا كه اگر ما بندي از يكي از شعرهاي مجموعه حجم سبز يا شعر مسافر را برداشته و به صداي پاي آب بچسبانيم باز همين حس در شعر مي تراود و اصولا نوع شعر سهراب و تفاوتش با ديگران هم اين مي باشد.

 

كلام واپسين:

شعرسپهري نوعي واپس گرايي و حسرت به آرامش هاي از دست رفته را درمخاطبان خاص خود بيدار مي كند كه ريشه در شكست هاي فلسفي و اجتماعي دارد. جامعه اي كه يك دوره اضمحلال وعقب ماندگي فرهنگي را آزموده، اكنون براي تسلي چنين شكست ها يي رو به سوي شعرهاي او، روانشناسي فردي، آثار و نوشته هاي عرفاي معاصرچون اشو و كريشنا مورتي و حتي روانكاوي اريك فروم و كارل هورناي مي آورد و سعي دارد اين تجربيات تلخ را در پس اين گونه آثار پنهان كند.

در حقيقت گرايش به عرفان درعصرمدرنيسم به نوعي بازتاب وضع و موقعيت انسان معاصر است . انساني كه تمام زندگي خود را آنچنان صرف صداي درون مي كند كه ديگر فرياد بيرون را نمي شنود. گريز به خيال، عشق، رفتن و مهاجرت كردن از نوع انفسي، از مولفه هاي شعر سهراب به شمار مي روند .

شعر سپهري بخصوص بعد از انقلاب ايران وارد قشر گسترده تري از شعرخوانان شد. تسلي بخش برخي از افرادي كه در طلب آرامش و سكون دروني، ازهياهوي انقلاب، گريزي هميشگي به شعرهاي او مي زدند و درد تنهايي و غربت خود را با خواندن " صداي پاي آب" و"حجم سبز" او تسكين مي دادند.

واقعیت این است که حرف زدن در مورد شعر سهراب بسیار ساده تر از شعر فروغ و نیما و شاملو ست.

فرهنگ وا‍ژگان شعرسپهري از آسمان به زمين افتاده و سپهري پيش از آنكه اين واژه ها در كوچه ها و خيابان هاي ماتم زده و تاريك روشن بريزند و رنگ تعهد اجتماعي به خود بگيرند، آنها را درسبد واژه هاي خود ريخته، رنگ عرفان و اخلاق مدرن به آنها زده، صيقلي نو داده و با ذهن شفاف خود آميخته و آنگاه به تابلوهايي به اشكال مجرد در آورده است. سپهري در دهه 30 و 40 كه اوج خفقان هاي سياسي و اجتماعي بود و هنرمندان با زبان استعاره درآن روزگار ياس،‌ لولي وشانه سرود غم انسان سر مي دادند و جوي هاي خون از دشنه ي جلادان راه افتاده بود، حديث شقايق و زندگي و صلح سر مي داد. انگار " مردي كه در غبارگم شد" 16 را نديده بود و"در گلستانه"17  چيزي جز زمين نشئه شده از بركات الوهي را نمي ديد.

 

پانوشت ها:

1- مقدادي، بهرام:" فرهنگ اصطلاحات نقد ادبي"، انتشارات فكر روز ، تهران 1378

2- سپهري، سهراب:"شعر مسافر "، هشت كتاب ، انتشارات كتابخانه طهوري ، تهران 1370

3- همان

4- صحرانورد، بابك:"حكمت شرق؛ با نگاهي به فلسفه چين و هند باستان، سايت اينك فلسفه، فروردين1388

5- همان

6-لائوتسه:" تا ئوت چنگ"، ترجمه ي فرشيد قهرماني، انتشارت مثلث، تهران 1384

7- همان

8- همان

9 - سپهري، سهراب:" شعر بلند صداي پاي آب" هشت كتاب، انتشارات كتابخانه طهوري، تهران 1370

10- مينگ، دووي، استريك من، مايكل، رينولز، فرانك:" كنفوسيوس ، دائو و بودا"، ترجمه غلامرضا شيخ زين الدين، نشرمرواريد، 1384

 

11 - سپهري، سهراب:" شعر بلند صداي پاي آب " هشت كتاب، انتشارات كتابخانه طهوري، تهران 1370

12- همان

13- كاسيرر، ارنست:" فلسفه صورت هاي زبان"، ‌ترجمه يدالله موقن، انتشارات هرمس، تهران 1378

14- سپهري، سهراب:" شعر پشت درياها"، مجموعه شعر حجم سبز، انتشارات كتابخانه طهوري ، تهران 1370

15- - سپهري، سهراب:" شعر بلند صداي پاي آب " هشت كتاب، انتشارات كتابخانه طهوري، تهران 1370

16- نام مجموعه شعري از نصرت رحماني كه دردهه سي و دراوج خفقان ها بر سر زبان ها بود.

17- نام شعري از سهراب سپهري از مجموعه "حجم سبز"، هشت كتاب، انتشارات كتابخانه طهوري، تهران 1370

 



برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

http://dl.kar20.ir/2009/01/sepehri.gif

تمامی اشعار سهراب سپهری تحت فرمت جاوا مخصوص گوشی های موبایل

 

فرمت : جاوا
دانلود با حجم ۱۲۴ کیلو بایت

رمز فایل:www.kar20.ir


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 كتاب «خانه دوست كجاست»،يكي ديگر از کتاب‌های مجموعه «در ترازوي نقد» انتشارات «سخن»، به بررسي زندگي، اشعار و انديشه سهراب سپهري پرداخته است. در اين كتاب كه توسط سارا ساور سفلي تاليف شده، مقالاتي از چهره هاي شعر و ادب مانند شاهرخ مسكوب، غلامحسين يوسفي، احمد شاملو، منوچهر آتشی و حسين پاينده آمده است.

«سهراب از نظر محتوا و معنا نيز نتوانست شعر را از آن حالت بسيار منطقي و حساب شده سنتي بيرون بياورد تا به جاي صادر كردن حكم‌هاي كلي و ارايه تصويرهاي دقيق و سر‌راست، در پي رسيدن به دريافت هاي حسي و ادراك‌هاي لحظه‌اي از جهان پيرامون خود باشد.» 

اين‌ها بخشي از نوشته‌هاي مولف كتاب درباره ويژگي‌ها و زبان شعري سهراب است. وي در بخشي ديگر به گرايش سهراب به عرفان خاور دور اشاره كرده است و اينكه در شعر او ردپايي از وقايع روزگارش ديده نمي‌شود. اولين بخش كتاب «خانه دوست كجاست» به سالشمار سهراب سپهري اختصاص دارد. در فصل يادداشت‌هاي سهراب، يادداشتي با عنوان «كارهاي هنري آغاز و انجام ندارد»، ديده مي‌شود. وي در اين يادداشت درباره پيشينه شعر و ادب در ايران اين‌گونه نوشته است: «ايران ميهن عزيز از قديم‌ترين ادوار تاريخي مهد شعر و ادب بوده و در آغوش خود فردوسي‌ها، سعدي‌ها و حافظ‌ها، پرورانده است كه آثار نبوغ و عظمتشان صفحات كتاب و تاريخ تمدن گذشته ما را زينت داده است.» در قسمت گفت‌و‌گو  نيز دو گفت‌و‌گو با پروانه سپهري(خواهر سهراب) با نام «نشاني از دوست» و «آن روح عجيب» درج شده است. اين كتاب بخشي با نام «نقد‌ها و خاطرات» دارد كه در آن مقالات «بازتاب اسطوره در اشعار سهراب سپهري»( ابوالقاسم اسماعيل‌پور)، «عرفان نابهنگام»( احمد شاملو)، «قصه سهراب و نوشدارو»(شاهرخ مسكوب) «يادي از سهراب»( نصرت رحماني)، «سهراب و تاثير از فروغ»(مهدي اخوان ثالث)، «صياد لحظه‌ها»( داريوش آشوري) و«ديدگاه مشترك والت‌ويتمن و سهراب سپهري»( دكتر حسين پاينده) درج شده است.«سهراب در شعر ديگران» نيز از سرفصل‌هاي ديگر كتاب است كه «در رهگذر باد»(سياوش كسرايي)، «يگانگي»( فريدون مشيري)، «مرگت زوال شتاب است»(سيمين بهبهاني)، «در مشرق پياله»(نصرت رحماني) و مقاله «سهراب و سيمرغ» نوشته نادر نادر‌پور مطالب آن را تشكيل مي‌دهند.«صداي پاي آب»، «نشاني»، «واحه‌اي در لحظه»، «پشت درياها»، «در گلستانه» و «سوره تماشا» از جمله اشعار اين شاعر است كه در اين مجموعه گنجانده شده. كتاب‌هاي «حرف‌هايي درباره سپهري»، «سهراب سپهري صياد لحظه‌ها»، «سهراب و فروغ از ديد اخوان»، «عاشق هميشه تنهاست» و «سهراب سپهري مفهوم تا تصوير»، به ترتيب نوشته منوچهر آتشي، داريوش آشوري، مهدي اخوان ثالث و كريم امامي از جمله منابعي است كه مولف در تاليف اين كتاب از آنها بهره گرفته است و در بخش كتابنامه كه از صفحه 407 تا 417 كتاب را به خود اختصاص داده، آمده است. در فصل «سهراب به روايت عكس»، عكس‌هايي از دوران نوجواني سهراب تا دوران ميانسالي، تعدادي از آثار او و در نهايت تصويري از مقبره‌اش در كاشان به چاپ رسيده است. «يادداشت‌هايي از سهراب»، «گفت‌و‌گوها»، «نقد‌ها و خاطرات»، «سهراب در شعر ديگران»، «چند شعر از سهراب» «كتابنامه»، «اعلام» و «سهراب به روايت عكس»،  عناوين فصل هاي مختلف اين كتاب است. «خانه دوست كجاست»( نقد و تحليل اشعار سهراب سپهري) به اهتمام سارا سارو سفلي، بهار امسال(88) به شمارگان 1650 نسخه به چاپ دوم رسيد.


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

Sohrab : Immortality Sohrab : Traveller Sohrab : Friend Sohrab : Family Sohrab

برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

 

برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

 

برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 
 

برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

[ بهمن بهمن زاد ]
[ خسرو شكيبايي ]
[ محمدرضا لاهوتی ]
[ حسين محمودي ]
[ پرويز كلانتري ]
[ گلي ترقي ]
[ محمد وجدانی ]
[ داريوش آشوري ]
[ علي موسوي گرمارودي ]
[ رضا براهني ]
[ جواد مجابی ]
[ احمدرضا احمدي ]
[ فريدون رهنما ]
[ کمال رجاء ]
[ بيوك ملكي ]
[ محمود معتقدي ]
[ س . ج . جاهد ]
[ مرتضی ممیز ]
[ عمران صلاحي ]
[ صدرا لاهوتی ]
[ فرشته ساري ]
[ هوشنگ حسامي ]
[ احمد شاملو ]
[ احمد شاملو ]
[ حميد مصدق ]
[ سيمين بهبهاني ]
[ سيمين دانشور ]
[ سيمين دانشور ]
[ محمد علي سپانلو ]
[ محمود تهراني (آزاد) ]
[ مهدي اخوان ثالث ]
[ کاظم چلیپا ]
[ محمود كيانوش ]
[ جواد حمیدی ]
[ محمد حقوقي ]
[ آيدين آغداشلو ]
[ امير صميمي ]
[ پرويز ناطق خانلري ]
[ مهدی قراچه داغی، خواهرزاده سهراب ]
[ حميد زرين كوب ]
[ ناصر بزرگمهر ]
[ محمود فيلسوفي ]
[ فروغ فرحزاد ]
[ محسن مخملباف ]

 


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

[ - ]
International register of profile
 
World edition
england
1977
by melor press ltd : cambridge
 
 
[ محسن الهامي ]
آرمان شهر سهراب سپهري
 
موسسه فرهنگي و انتشاراتي پايا
چاپ اول
سال 1377
104 صفحه
 
 
[ جلال خسرو شاهي ]
اداي دين به سهراب ( و ياد ياران قديم)
 
انتشارات به نگار.اهواز
چاپ اول
سال 1375
125 صفحه
 
 
[ كاميار عابدي ]
از مصاحبت آفتاب
 
زندگي و شعر سهراب سپهري به همراه كتاب شناسي كامل سپهري / گرد آورده ي كريم امامي و كاميار عابدي
نشر ثالث با همكاري نشر روايت
چاپ اول: پاييز 1375
چاپ دوم: زمستان 1375
چاپ سوم: زمستان 1376
580 صفحه
 
 
[ عنايت سميعي ]
بازخواني دو منظومه
 
ايمان بياوريم... (فروغ فرحزاد)
مسافر (سهراب سپهري)
نشر نشانه
زمستان سال 1376
125 صفحه
 
 
[ حميد سياه پوش ]
باغ تنهايي
 
ياد نامه سهراب سپهري
انتشارات اسپادانا
اصفهان
چاپ اول. سال 1372
چاپ دوم . سال 1373
285 صفحه
 
 
[ - ]
به باغ همسفران
 
?!
 
 
[ منصور نور بخش ]
به سراغ من اگر مي آييد
 
انتشارات مرواريد
سال 1376
 
 
[ حسن حسيني ]
بيدل، سپهري و سبك هندي
 
انتشارات سروش
چاپ اول
سال 1376
150 صفحه
 
 
[ بهرام مقدادي ]
تحليل و گزيده ي شعر سهراب سپهري
 
ناشر: موسسه فرهنگي و انتشارات پايا
چاپ اول
سال 1377
174 صفحه
 
 
[ عظيم محمود زاده شيرازي ]
تفسير حجم سبز( سهراب سپهري)
 
انتشارات نداي فرهنگ
چاپ اول. سال 1377
118 صفحه
 
 
[ كاميار عابدي ]
تپش سايه ي دوست
 
در خلوت ابعاد زندگي سهراب سپهري + چند عكس و تابلو
چاپ اول
زمستان سال 1377
176 صفحه
 
 
[ حجت عماد ]
جهان مطلوب سهراب سپهري
 
انتشارات بهزاد
چاپ اول
سال 1376
 
 
[ شهره وكيلي ]
حافظ پدر. سهراب سپهري پسر. ساكنان كنگره
 
نشر البرز
چاپ اول
سال 1378
278 صفحه
 
 
[ هيوا مسيح ]
حجم وهم
 
تاثير پذيري و همانندي هاي شعر فروغ و سهراب
انتشارات قصيده
سال 1378
216 صفحه
 
 
[ پيمان آزاد ]
در حسرت پرواز
 
حكايت نفس در شعر احمد شاملو و سهراب سپهري
انتشارات هيرمند
چاپ اول
تابستان سال 1374
336 صفحه
 
 
[ نظام الدين نوري ]
دو شاعر نو پرداز طبيعت : نيما و سپهري
 
نشر زهره
سال 1378
292 صفحه
 
 
[ - ]
راز گل سرخ
 
نقد و گزيده شعر هاي سهراب سپهري
به اهتمام سحر معصومي
انتشارات به نگار
سال 1375
239صفحه
 
 
[ مهري رحماني ]
سهراب . جاني كه ناشناخته رفت
 
نشر البرز
سال 1378
144 صفحه
 
 
[ محمد حقوقي ]
سهراب سپهري (شعر زمان ما - 3)
 
شعر سپهري از آغاز تا امروز، شعر هاي برگزيده ، تفسير و تحليل موفق ترين شعر ها
انتشارات نگاه
چاپ اول
سال 1371
چاپ سوم
سال 1373
315 صفحه
 
 
[ - ]
سهراب سپهري شاعر- نقاش
 
نوشته هايي درباره سپهري + منتخبي از طرح ها ، نقاشي ها و اشعار وي
به كوشش ليلي گلستان
انتشارات امير كبير
چاپ اول . سال 1359
چاپ چهارم . سال 1368
164 صفحه
 
 
[ حجت عماد ]
سهراب سپهري و بودا
 
فرهنگستان يادواره
سال 1377
 
 
[ - ]
سهراب سپهري. رضا مافي
 
منتخبي از نقاشي هاي سپهري + آثار خط نقاشي مافي
گرد آوري و تنظيم : مركز هنر هاي تجسمي
ناشر: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي
سال 1363
118 صفحه
 
 
[ پريدخت سپهري ]
سهراب. مرغ مهاجر
 
ناشر: كتابخانه طهوري
چاپ اول .سال 1375
چاپ ششم .پاييز سال 1379
125 صفحه
 
 
[ ضيا الدين ترابي ]
سهرابي ديگر
 
نگاهي تازه به شعرهاي سهراب سپهري
نشر مينا و نشر دنياي نو
چاپ دوم . بهار سال 1376
232 صفحه
 
 
[ محمد هادي پور ابراهيم ]
سيب
 
نگاهي تازه به اشعار سهراب سپهري
انتشارت اشتاد
سال 1379
436 صفحه
 
 
[ حجت عماد ]
سيب سرخ خورشيد
 
سهراب سپهري به زبان ساده
انتشارات فرهنگستان يادواره
چاپ اول
سال 1377
261 صفحه
 
 
[ - ]
صداي پاي آب (ترجمه ها به انگليسي)
 
از پست و بلند ترجمه (هفت مقاله)
كريم امامي. نيلوفر،
سال 1372
264 صفحه
 
 
[ - ]
صداي پاي آب - حجم سبز
 
ترجمه اشعار به انگليسي
مترجمان : عباس زاهدي و اسماعيل سلامي
ناشر: انتشارات زبانكده
چاپ اول
سال 1377
113 صفحه
 
 
[ كاظم سادات اشكوري ]
قاصد روزان ابري
 
نگاهي به آثار چهار شاعر معاصر، نيما يوشيج، احمد شاملو، سهراب سپهري، فروغ فرحزاد.
انتشارات بزرگمهر
چاپ اول
سال 1366
 
 
[ عنايت سميعي ]
مسافر
 
نشر نشانه
سال 1376
125 صفحه
 
 
[ محمود سنجري ]
مكاشفه هشت
 
به تماشاي شعر سهراب سپهري
انتشارات فراديد
سال 1378
312 صفحه
 
 
[ - ]
من به باغ عرفان
 
بازي نور و صدا در 6 تابلو
سهراب سپهري به روايت پري صابري
انتشارات نمايش(مركز هنرهاي نمايشي، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي)
چاپ اول
سال 1369
94 صفحه
 
 
[ - ]
مهماني در گلستانه با سهراب سپهري
 
تهيه و تنظيم : نظام عباس طالقاني
نشر ويستار با همكاري نشر دريچه
چاپ اول
سال 1377
383 صفحه
 
 
[ - ]
نقاشي ها و طرح هاي سهراب سپهري
 
گرد آوري و تنظيم : پرويز سيار
تهران ، سروش
سال 1371
247 صفحه
 
 
[ صالح حسيني ]
نيلوفر خاموش
 
نظري به شعر سهراب سپهري
انتشارات نيلوفر
چاپ اول، سال 1371، 132 صفحه
چاپ چهارم ، سال 1373، با افزايش و كاهش
196 صفحه
 
 
[ سيروس شميسا ]
نگاهي به سهراب سپهري
 
انتشارات مرواريد
چاپ اول ،سال 1370
344 صفحه
چاپ چهارم، سال 1372
285 صفحه ( در روي جلد ، نقد شعر سهراب سپهري)
چاپ هفتم ، سال 1376
344 صفحه
 
 
[ بهرام مقدادي ]
هدايت و سپهري
 
انتشارات هاشمي
چاپ اول
سال 1378
190 صفحه
 
 
[ محمد رضا لاهوتي ]
يادمان سهراب سپهري
 
دفتر نشر آثار هنري
سال 1367
398 صفحه
 
 
[ - ]
يادمان سهراب سپهري
 
اظهار نظر ، خاطره، نقاشي، طرح و عكس
به كوشش ناصر بزرگمهر
دفتر نشر آثار هنري
چاپ اول
بهمن سال 1367
399 صفحه
 
 
[ - ]
پيامي در راه
 
نظري به شعر و نقاشي سهراب سپهري
سه مقاله از داريوش آشوري ، كريم امامي و حسين معصومي همداني + سال شمار زندگي سپهري + كتاب شناسي + چند عكس.
انتشارات طهوري
چاپ اول. سال 1359
چاپ چهارم . سال 1371
136 صفحه
 
 
[ صالح حسيني ]
گل هاي نيايش
 
تهران ، نيلوفر
سال 1375
272 صفحه
 
 

برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

[ محمد روحاني ]
[ فواد نظيري ]
[ مرسده لساني ]
[ فريدون مشيري ]
[ صائم كاشاني ]
[ حسن فدايي ]
[ اسمعيل جنتي ]
[ نصرت رحماني ]
[ خسرو احتشامی ]
[ محمد رضا عبد الملكيان ]
[ سيمين بهبهاني ]
[ فرامرز سليماني ]
[ احمد وثوق احمدي ]
[ فواد نظيري ]
[ اسماعيل جنتي ]

 


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

چکیده

سهراب سپهری، شاعر نوپردازی است که از اوان زندگی، با هنر، فرهنگ و ادب رشد یافت. کودکی او با شادی و کنجکاوی؛ نوجوانی‏اش با پرسش و رسیدن به دانایی و بزرگ‏سالی‏اش با درک حقایق همراه شد. او همواره به احساس‏های پاک و ظریفش بها می‏داد و با ایمان و اندیشه‏ای پاک در مسیر شناخت گام می‏گذاشت: شناخت خود، شناخت خدای خود و حقیقت برپا خاسته از این دو در طبیعت همیشه زنده اطرافش. در این مقاله، به زندگی و شعر سهراب می‏پردازیم و از او سخن می‏گوییم.

تولد

سهراب سپهری، در 15 مهر 1307 دیده به جهان گشود. او کودکی را در کاشان، در باغ اجدادی گذراند که در محله دروازه عطا قرار داشت.
اهل کاشانم / روزگارم بد نیست / تکه نانی دارم / خرده هوشی / سر سوزن ذوقی / مادری دارم بهتر از برگ درخت / دوستانی بهتر از آب روان / و خدایی که در این نزدیکی است: لای این شب بوها / پای آن کاج بلند / روی آگاهی آب / روی قانون گیاه.
پدرش، اسداللّه‏ خان سپهری و مادرش، فروغ سپهری نام داشتند. سهراب، به جز سرودن شعر، نقاشی هم می‏کرد.
اهل کاشانم / پیشه‏ام نقاشی است / گاه گاهی قفسی می‏سازم با رنگ / می‏فروشم به شما / تا به آواز شقایق که در آن زندانی است / دل تنهایی‏تان تازه شود.
خانواده‏ای که سهراب در آن می‏زیست و رشد می‏یافت، اهل فرهنگ و هنر و ادب بودند و تأثیری که سهراب از چنین فضایی می‏گرفت، در بیشتر زندگی او به شکل‏گیری باورها و شخصیتش کمک می‏کرد.
من مسلمانم / قبله‏ام، یک گل سرخ / جانمازم، چشمه / مُهرم، نور / دشت، سجاده من / من وضو با تپش پنجره‏ها می‏گیرم.

کودکی سهراب

سهراب سپهری چنین می‏انگاشت که دوران کودکیِ بسیار خوبی داشته است. او روزهایی سراسر شور و هیجان را در طبیعت باغ خانه می‏گذراند و لحظه‏هایی تکرار ناشدنی را تجربه می‏کرد. سهراب، عاشق روزهای آفتابی بود. اسفند کاشان را نیز به عنوان سرآغاز رویش جوانه‏ها و شکوفه‏ها خیلی دوست داشت.
سهراب، بهترین شاگرد مدرسه بود و همیشه او را به عنوان نمونه معرفی می‏کردند. یکی از سرگرمی‏های سهراب، گِل‏بازی در روزهای تابستانی بود. گرفتن حشرات مختلف، نگه‏داری برخی حیوانات مثل بوقلمون، اردک و مرغ و خروس، دیگر سرگرمی سهراب بود. گیاهان، در زندگی کودکانه سهراب جایی مهم و مؤثر داشتند. سهراب در آغوش طبیعت زنده و ملموس و همگون با وجودش می‏بالید و سال‏ها را پشت سر می‏گذاشت. صبح‏ها خیلی زود، وقتی که هوا هنوز گرگ و میش بود، از خواب برمی‏خاست و تا تاریک‏روشن غروب، به بازی و شیطنت می‏پرداخت. او همواره پس از انجام دادن تکلیف‏های مدرسه، نقاشی می‏کرد.

نوجوانی و جوانی سهراب

طفل پاورچین پاورچین می‏رفت / دور شد کم کم در کوچه سنجاقک‏ها / بار خود را بستم / رفتم از شهر خیالات سبک، بیرون / دلم از غربت سنجاقک، پر.
سهراب سپهری، اندک اندک دوران کودکی را پشت سر می‏گذاشت. شش سال ابتدایی تحصیل به پایان آمد. عادت کتاب خواندن، از زمان فراگیریِ خواندن و نوشتن در کودکی، در سهراب شکل گرفته بود و ساعت‏های معینی را مطالعه می‏کرد.
ورزش و شکار پرندگان نیز از دیگر سرگرمی‏های این دوران سهراب است. در اوقات فراغت هم به سرودن شعر و کشیدن تابلوهای نقاشی می‏پرداخت. در انجمن هفتگی شعر نیز شرکت می‏کرد. سهراب سال‏های تحصیل در دانشکده را با موفقیت پشت سر گذاشت. استعداد سرشار و شور و اشتیاقش برای فراگیری آموزه‏های تازه، تحسین و توجه استادان دانشکده را برمی‏انگیخت.

سهراب را بهتر بشناسیم

سهراب سپهری را از میان اشعار و آثارش می‏توان شناخت. فضای فکری و ذهن سهراب، روشن و زلال بود. نگاهی دقیق و ریزبین داشت و همه مسائل اطرافش را خوب می‏دید. «سهراب، دوستدار مردم بود و به انسان‏ها عشق می‏ورزید. او شخصیتی آرام و محجوب و فروتن داشت».
سهراب، لباسی ساده و در عین حال تمیز می‏پوشید و منظم و مرتب بود. او به زبان و فرهنگ سرزمینش عشق می‏ورزید و از اینکه گاه و بی‏گاه زبان فارسی در نشریه‏ها و رسانه‏ها از قواعد و اصولش منحرف و به بی‏راه کشیده می‏شد، رنج می‏برد.
سهراب تحت‏تأثیر ایجاز، فصاحت و بلاغت کلام قرآن کریم می‏گفت: «کتاب آسمانی ما، گذشته از جنبه الوهیت و تقدسش، از باارزش‏ترین شاهکارهای ادبی جهان است».

شعر سهراب

به راستی، شعر سهراب، شعری خودجوش است. وی از شاعرانی است که بی‏آنکه خود توجه داشته باشد، شعر در وجودش نقش می‏بندد و فرشته الهام هرگز او را تنها نمی‏گذارد. زبان سپهری، زبانی نرم و لطیف، آرام، مهربان، صمیمی و زیباست.
سپهری می‏سراید و در سروده‏های خود غرق می‏شود. او در زندگی شعر، به خلوص کلمه دست یافته و به بداهت و سادگی، از حیطه زمانه بیرون رفته و به حسن زمان رسیده است. هشت کتاب، کشکولی انباشته از دانایی‏های رنگارنگ است.

خاطره‏ای از سهراب

سهراب سپهری می‏گوید: «روزی در پاریس به دیدار دوستی رفتم و از او خواستم مقداری پول به من قرض بدهد. دوازده فرانک بیشتر نداشت که شش فرانک آن را به من داد. از او خواستم فردا به منزلم بیاید. وقتی آمد، گفتم: سطلی آب به همراه جارویی بردار و برویم. نگاهی پرسش‏گر کرد و آنها را برداشت و به اتفاق راه افتادیم. در حاشیه خیابانی ایستادیم. از او خواستم کمکم کند تا گوشه‏ای از پیاده‏رو را خوب بشوییم و تمیز کنیم. پس از آن، روی زمین به نقاشی پرداختم. چیزی نگذشت که مردم برای تماشا دور ما جمع شدند. بعد از دیدن کار، هر کس با لبخندی ستایش‏گر، پولی گذاشت و رفت؛ چون نقاشی کنار خیابان، در اروپا معمول است. در مدت کوتاهی، هزار و دویست فرانک گرد آمد. ششصد فرانک را به دوستم دادم و باقی را خود برداشتم».

کوچ مرغ مهاجر

و نترسیم از مرگ / مرگ پایان کبوتر نیست / مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد / مرگ در ذات شب دهکده، از صبح سخن می‏گوید / ... گاه در سایه نشسته است، به ما می‏نگرد / و همه می‏دانیم / ریه‏های لذت، پر اکسیژن مرگ است.
درد جانکاه، بی‏رحمانه، وجود سهراب را هم درمی‏پیچید. درد و ضعف، او را می‏آزرد. طبیبی بر بالینش آوردند، ولی دردش تخفیف نیافت. باری، سرطان، وجودش را فرا گرفته بود. مقابله با بیماری امکان نداشت و هر گونه تلاش و کوشش به شکست می‏انجامید! سرانجام اتفاق افتاد. ساعت شش بعدازظهر روز اول اردی‏بهشت سال 1359، روح سهراب از تنگنای قفس رهایی یافت و به ابدیت پیوست.
پیکر سهراب سال‏هاست در دشت‏های اطراف کاشان و زیارتگاه مشهد اردهال، آرام و رها از درد و رنج جسم آرمیده است و کلام پر احساس او بر سنگ قبر مزارش، نوازش‏گر چشم مشتاقان کلامش است:
به سراغ من اگر می‏آیید / نرم و آهسته بیایید / مبادا که ترک بردارد / چینی نازک تنهایی من.

در سوگ سهراب
آفتاب پشت پنجره‏ها

صبح خیال داد ز کف آفتاب را *** رؤیا شکست شیشه شیرین خواب را
با چشمه زلال بگو رفت، آن‏که داشت *** قدر صدای زمزمه پای آب را
از او بهشت هشت کتاب است یادگار ***گل رفت و ما ز کف ندهیم این گلاب را
سهراب، سایه بود، ولی در بهار عشق *** می‏کاشت پشت پنجره‏ها، آفتاب را
سهراب، نور بود، ولی در تمام عمر *** از چهره برنداشت حریر حباب را
در خلوت سکوت به خورشید راه یافت *** افراشت بر فراز سحر، شعر ناب را


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

  سهراب‌ در یک‌ روز آفتابی‌ پاییز 1307، حوالی‌ ظهر در محلة‌ دروازه‌ عطای‌ کاشان‌، در خانواده‌ای‌ اصیل‌ و فرهنگی‌ دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. دوران‌ کودکی‌ را در باغ‌ اجدادیش‌ در کاشان‌ که‌ بسیار بزرگ‌ و پردار و درخت‌ بود گذراند. در شعر «صدای‌ پای‌ آب‌» که‌ به‌ انگیزة‌ مرگ‌ پدر و تسلّی‌ دادن‌ به‌ مادر سروده‌ است‌، به‌ بیان‌ حسب‌ حال‌ خود، با مروری‌ در ایام‌ و احلام‌ کودکی‌ و نوجوانی‌، و سپس‌ جوانی‌ می‌پردازد. او با مردم‌ زیسته‌ و درد آنها را از نزدیک‌ حسّ کرده‌ بود. به‌ انسانها عشق‌ می‌ورزید و پاکی‌ و صفای‌ وجودشان‌ را در می‌یافت‌ و تحسین‌ می‌کرد. روح‌ حساس‌ و لطیف‌ او در اشعار زیبایش‌ که‌ چون‌ آب‌ تروتازه‌ است‌ نمایان‌ می‌شود. شعرش‌ زنده‌ و پویاست‌ و طراوت‌ و تازگی‌ خاصی‌ سروده‌هایش‌ را از دیگران‌ متمایز می‌کند.

 کریم‌ امامی‌ در مقاله‌ای‌ با عنوان‌ «از آواز شقایق‌ تا فراترها»، در نگاهی‌ به‌ شعر و نقاشی‌ سهراب‌ سپهری‌ می‌نویسد:
 «سهراب‌ اندکی‌ بیش‌ از پنجاه‌ سال‌ با ما زندگی‌ کرد. با نسلی‌ که‌ در دهة‌ اول‌ قرن‌ به‌ دنیا آمدند بزرگ‌ شد و به‌ مدرسه‌ رفت‌ و با ایشان‌ در آرزوی‌ ایرانی‌ آزاد و آباد سالهای‌ دبیرستان‌ و دانشگاه‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و با آنان‌ طعم‌ ناکامیهای‌ سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ را چشید. سپهری‌ هنرمندی‌ صادق‌ بود که‌ با حساسیتی‌ بی‌نظیر تغییر و تحولات‌ زمانه‌ را لمس‌ کرد و بر آنها شهادت‌ داد، و از جملة‌ نادرترین‌ کسانی‌ بود که‌ توانست‌ باموفقیت‌ در دو زمینة‌ نقاشی‌ و شعر به‌ خلق‌ آثار بپردازد. نقاشی‌ نبود که‌ برحسب‌ تفنّن‌ شعر هم‌ بگوید. شاعری‌ نبود که‌ گهگاه‌ هوس‌ کند قلم‌مو به‌ دست‌ بگیرد. شعر و نقاشی‌ او هر دو جدی‌ و برخوردار از والاترین‌ ویژگیهای‌ هنری‌ بود. (1)

 سپهری‌ در اشعار خود گهگاه‌ اشاره‌ای‌ به‌ نقاشیهایش‌ دارد که‌ معروفترین‌ آنها همان‌ چند خطّی‌ است‌ که‌ در شعر بلند «صدای‌ پای‌ آب‌» می‌خوانیم‌:

 اهل‌ کاشانم‌
 پیشه‌ام‌ نقاشی‌ است‌
 گاهگاهی‌ قفسی‌ می‌سازم‌ با رنگ‌، می‌فروشم‌ به‌ شما
 تا به‌ آواز شقایق‌ که‌ در آن‌ زندانی‌ است‌
 دل‌ تنهایی‌تان‌ تازه‌ شود (2)

 او دنیایی‌ با وسعت‌ بی‌نهایت‌ می‌طلبید تا در آن‌ بال‌ و پر بگشاید و روح‌ کشّاف‌ و ذهن‌ بیدارش‌ را جلا دهد و صفا بخشد، و حاصل‌ این‌ تلاش‌ و مکاشفه‌ را در هیأت‌ دو نوزاد و خلفش‌ ـ یعنی‌ شعر و نقاشی‌ ـ متبلور سازد. (3)  شعرهای‌ او هر یک‌ گویی‌ تابلویی‌ است‌ پرداختة‌ دست‌ یک‌ نقّاش‌ چینی‌، که‌ در آنها چشم‌اندازهای‌ طبیعت‌، هر سنگ‌، هر برگ‌، هر سنجاقک‌، هر بوته‌ و گیاه‌ با دقت‌ و اعجاب‌ و ستایش‌ و پرستش‌ نقاشی‌ شده‌ است‌، و در کنار صخره‌ای‌ از این‌ منظره‌ مردی‌ نشسته‌ است‌ که‌ در بیخودی‌ خویش‌ به‌ تأمّل‌ در این‌ مظاهر وجود مشغول‌ است‌. (4)  او زبان‌ وزش‌ نسیم‌، ریزش‌ آب‌، خزیدن‌ مارمولک‌، رویش‌ گل‌، پرواز پرنده‌ و سکوت‌ سنگ‌ را می‌فهمد و می‌تواند برای‌ ما حکایت‌ کند. (5)  بین‌ شعر سپهری‌ و خود او  فاصله‌ کم‌ بود، و یا شاید بهتر باشد بگوییم‌ اصلاً فاصله‌ای‌ وجود نداشت‌. اگر در شعرش‌ «یک‌ برگ‌ ریحان‌» موهبت‌ بزرگی‌ است‌، در زندگی‌ واقعی‌ سپهری‌ نیز چنین‌ بود. (6)  زبان‌ شعری‌ سهراب‌، زبانی‌ است‌ تصویری‌ (استعاری‌)، بدین‌ معنی‌ که‌ به‌ جای‌ سخن‌ گفتن‌ (ادای‌ جملات‌ خبری‌) نقاشی‌ می‌کند و به‌ جای‌ ارجاع‌ و اشارة‌ مستقیم‌، مجسّم‌ می‌کند. (7)
 محمد حقوقی‌ در مقایسه‌ شعر نیما با سهراب‌ می‌گوید: «البته‌ که‌ هنرمند را مهم‌ هم‌ این‌ است‌ و نه‌ جز این‌: دید نو داشتن‌ و جهان‌ را از زاویة‌ تازه‌ نگریستن‌ و در قابهای‌ ویژه‌ گرفتن‌. همان‌ که‌ نیما داشت‌ و سهراب‌ هم‌. دو شاعر ناظر، نگران‌ در طبیعت‌ انسان‌ و گذران‌ در طبیعت‌ جهان‌. جهان‌ آن‌ که‌ مرکزش‌ «مازندران‌» بود و جهان‌ این‌ که‌ «کاشان‌». آن‌، با سبز و آبی‌ درختها و دریاش‌، و این‌، با آبی‌ و سبز کاشیها و صحراش‌. آن‌، نگران‌ ناآرام‌ آسمان‌ ابریش‌، با مغزی‌ با صدای‌ موج‌ خروشان‌، و این‌، نگرانِ آرام‌ حوضهای‌ کاشیش‌، با گوشی‌ با صدای‌ پاک‌ آب‌ روان‌. دو سیراب‌ از آبشخور صمیمیت‌، از سرچشمة‌ منطقه‌ای‌ که‌ عرصة‌ دیدگاه‌ کودکی‌ آنهاست‌. و وقتی‌ که‌ نخستین‌ تصویرهای‌ شعری‌ محلی‌، در آینة‌ چشمشان‌ می‌افتد، تصویرهای‌ مازندرانِ آن‌ و کاشان‌ این‌، با واژه‌های‌ ویژه‌ و نشانه‌های‌ خاص‌ هرکدام‌ جلوه‌گر می‌شود. و از این‌ نظر کافی‌ است‌ که‌ تنها به‌ دو واژة‌ «سفال‌» و «کاشی‌» در شعر سپهری‌ اعتنا کرد که‌ از کودکی‌ چنان‌ در ذهن‌ او نقش‌ بسته‌اند که‌ حتی‌ «اُنس‌» را نیز به‌ هیأت‌ «سفالینه‌»ای‌ می‌بیند که‌ از نَفَس‌ انسان‌ تَرَک‌
 می‌خورد، (8)  و بدین‌ ترتیب‌ ظرافت‌ و شکنندگی‌ و حساس‌ بودن‌ انسان‌ را مجسّم‌ کرده‌ است‌، چنانکه‌ در شعر «از روی‌ پلک‌ شب‌» می‌گوید:
 دستهایت‌، ساقة‌ سبز پیامی‌ را می‌داد به‌ من‌
 و سفالینة‌ انس‌، با نفسهایت‌ آهسته‌ ترک‌ می‌خورد
 و تپشهامان‌ می‌ریخت‌ به‌ سنگ‌ (9)
 و در شعر «آوای‌ گیاه‌»، آسمان‌ را به‌ مانند سفالی‌ می‌بیند که‌ صبح‌ از آن‌ می‌تراود:
 صبح‌ از سفال‌ آسمان‌ می‌تراود
 و شاخة‌ شبانة‌ اندیشة‌ من‌ بر پرتگاه‌ زمان‌ خم‌ می‌شود (10)
 در شعر «تراو» صد برگ‌ نگه‌ در سفالینة‌ چشم‌ می‌نشاند:
 در سفالینة‌ چشم‌ «صدبرگ‌» نگه‌ بنشاندم‌، بنشستم‌
 آیینه‌ شکستم‌ تا سرشار تو من‌، باشم‌ و من‌ جامه‌ نهادم‌
                                         رشته‌ گسستم‌ (11)
 و در «متن‌ قدیم‌ شب‌» موسیقی‌ اختران‌ را از درون‌ سفالینه‌ها می‌شنود:
 در علفزار پیش‌ از شیوع‌ تکلّم‌
 آخرین‌ جشن‌ جسمانی‌ ما به‌ پا بود
 من‌ در این‌ جشن‌ موسیقی‌ اختران‌ را
 از درون‌ سفالینه‌ها می‌شنیدم‌. (12)
 «تنهایی‌» را به‌ شکل‌ «چینی‌»ای‌ می‌بیند که‌ از گامهای‌ ناآرام‌ می‌شکند، و آن‌ را از فرط‌ رقّت‌، لطافت‌، گرانبهایی‌ و آسیب‌پذیری‌ به‌ چینی‌ نشبیه‌ می‌کند، تا لطافت‌ و شکنندگی‌اش‌ را برجسته‌ سازد: (13)
 به‌ سراغ‌ من‌ اگر می‌آیید
 نرم‌ و آهسته‌ بیایید، مبادا که‌ ترک‌ بردارد
 چینی‌ نازک‌ تنهایی‌ من‌. (14)
 هنر یا صنعت‌ ساختن‌ ظروف‌ و اشیای‌ گِلی‌ پخته‌ را سفالگری‌ می‌گویند. معمولاً این‌ ظروف‌ و اشیاء را اگر بی‌لعاب‌ باشند «سفال‌»، و اگر لعابدار باشند، برحسب‌ گِل‌ و لعابی‌ که‌ در آنها به‌ کار رفته‌ «بدل‌ چینی‌» یا «چینی‌» می‌نامند. سفال‌ را غالباً از گِلِ نَخَر (گِلِ آبرفتی‌)، یا از خاک‌ رس‌ می‌سازند. (15)  خاک‌ کاشان‌ که‌ از جنس‌ خاک‌ رس‌ و چسبنده‌ است‌، مایة‌ رونق‌ سفالگری‌ در این‌ شهر کویری‌ شده‌ است‌. سهراب‌ در شعر «شکست‌ کرانه‌»، مجازاً از کاشان‌ با عنوان‌ سرزمین‌ خاک‌ رس‌ یاد می‌کند و می‌گوید:
 تابش‌ چشمانت‌ را به‌ ریگ‌ و ستاره‌ سپار
 تراوش‌ رمزی‌ در شیار تماشا نیست‌
 نه‌ در این‌ خاک‌ رس‌ نشانة‌ ترس‌
 و نه‌ بر لاجورد بالا نقش‌ شگفت‌. (16)
 «بدل‌ چینی‌» را از خاک‌ رس‌ معمولی‌ ساخته‌ و روی‌ آن‌ را با لعاب‌ می‌پوشانند. سهراب‌ در شعر «از روی‌ پلک‌ شب‌»، مهتاب‌ را از نظر رنگ‌پریدگی‌ و لطافت‌ و فراگیری‌ و پوشاندن‌ همة‌ اجزای‌ طبیعت‌ به‌ لعاب‌ تشبیه‌ می‌کند:
 ... و تپش‌هامان‌ می‌ریخت‌ به‌ سنگ‌
 از شرابی‌ دیرین‌، شن‌ تابستان‌ در رگها
 و لعاب‌ مهتاب‌، روی‌ رفتارت‌
 تو شگرف‌، تو رها، و برازندة‌ خاک‌. (17)
 به‌ راستی‌ نه‌ عجب‌، اگر «ترک‌ خوردن‌» و «تراویدن‌» و «شکستن‌»، از جمله‌ افعال‌ غالب‌ شعر سهرابند، و طبعاً برای‌ شاعری‌ که‌ از کودکی‌ با «سفال‌» و «کاشی‌» انس‌ داشته‌ است‌، این‌ امری‌ بدیهی‌ است‌، آن‌ هم‌ انسی‌ تا آن‌ حد که‌ حتی‌ اگر از «تکه‌های‌ پراکندة‌ نگاه‌» خود می‌گوید، به‌ اغلب‌ احتمال‌، ناشی‌ از دیدن‌ مکرر سفالینه‌های‌ شکسته‌یی‌ است‌ که‌ هر تکه‌اش‌ به‌ گوشه‌ای‌ پرت‌ شده‌، و این‌ خود یکی‌ از نشانه‌های‌ صمیمانة‌ نگاه‌ ویژه‌ و تازة‌ اوست‌ که‌ آموزگار دبستان‌ دیدی‌ دیگر است‌، در چشم‌انداز صمیمیتی‌ دیگر، که‌ به‌ ما درس‌ نگرش‌ و بینش‌ دیگر می‌دهد. (18)
 در شعر «صدای‌ پای‌ آبِ» سهراب‌، نیلوفر در تصویر سفال‌ یا سفالینه‌ ممثل‌ می‌شود. او در این‌ شعر زیبا به‌ سفالینه‌ای‌ از خاکِ «سیلک‌ / Sialk » اشاره‌ می‌کند:
 اهل‌ کاشانم‌
 نسیم‌ شاید برسد
 به‌ گیاهی‌ در هند، به‌ سفالینه‌ای‌ از خاک‌ سیلک‌. (19)
 «سیلک‌» که‌ آن‌ را به‌ صورت‌ سیالک‌، سی‌ارگ‌ و سپید ارگ‌ هم‌ تلفظ‌ کرده‌اند، نام‌ تپه‌هایی‌ است‌ در چهار کیلومتری‌ مغرب‌ کاشان‌، که‌ از نخستین‌ مراکز تمدن‌ و سکونت‌ بشر ماقبل‌ تاریخ‌ به‌ حساب‌ می‌آید. در تمدن‌ سیلک‌، هنرهای‌ کوزه‌گری‌ و فلزکاری‌ پیشرفته‌ای‌ به‌ چشم‌ می‌خورد. در نتیجة‌ کاوشهای‌ باستان‌شناسان‌ در ناحیه‌ سیلک‌، مقدار زیادی‌ از ظروف‌ سفالی‌ قدیمی‌ کشف‌ شده‌ است‌. (20)  باید دید «گیاهی‌ در هند» در شعر فوق‌ با «سفالینه‌ای‌ از خاک‌ سیلک‌» چه‌ مناسبتی‌ دارد؟ در اساطیر اقوام‌ آریایی‌ آمده‌ است‌ که‌: «چون‌ اهریمن‌ انسان‌ را کشت‌، نطفة‌ او بر خاک‌ ریخت‌، زمین‌ آن‌ را نگه‌ داشت‌، و پس‌ از چهل‌ سال‌ گیاهی‌ چون‌ دو شاخة‌ ریباس‌ از آن‌ رویید. از این‌ دو شاخة‌ نرینه‌ و مادینه‌، آدمیان‌ به‌ جهان‌ باز آمدند.» پس‌ «گیاهی‌ در هند» همان‌ ریباس‌ است‌ و منِ شعری‌ نسب‌ خود را به‌ آن‌ می‌رساند. طبق‌ گفتة‌ رمان‌ گیرشمن‌ روی‌ سفال‌ منقوش‌ به‌ دست‌ آمده‌ از سیلک‌، که‌ تصویر خدایان‌ زروان‌ و اهورامزدا است‌، نیلوفر هشت‌ پر در قسمت‌ خالی‌ زمینه‌ نقش‌ شده‌ است‌. با توجه‌ به‌ منطق‌ خاص‌ شعر و استحالة‌ درخت‌ و گل‌ و گیاه‌، می‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ دو شاخة‌ ریباس‌، در تصویر «گیاهی‌ در هند» به‌ صورت‌ «نیلوفر هشت‌ پر» در تصویر «سفالینه‌ای‌ از خاک‌ سیلک‌» در می‌آید. (21)
 کاشی‌سازی‌ که‌ به‌ دنبال‌ تکامل‌ شیوة‌ سفالگری‌ ابتدایی‌ و پیدایش‌ هنر لعاب‌ دادن‌ به‌ سفال‌ به‌ وجود آمده‌ است‌ به‌ صورت‌ هنری‌ تزیینی‌ در ممالک‌ اسلامی‌ به‌ اوج‌ شکوه‌ رسید. جلوة‌ رنگ‌، که‌ از خصایص‌ کاشیکاری‌ اسلامی‌ است‌، با میل‌ زیور دوستی‌ شرقیان‌ سخت‌ سازگار بود. بدین‌ سبب‌، یکی‌ از خصایص‌ برجستة‌ معماری‌ اسلامی‌، کاشیهای‌ رنگارنگ‌ و پرزیوری‌ است‌ که‌ اطاقها، دیوارها، گنبدها و مناره‌های‌ بناهای‌ اسلامی‌ را زینت‌ می‌دهد. (22)  در ایران‌ هنر، کاشی‌سازی‌ مورد توجه‌ عامّه‌ قرار گرفت‌ و صفت‌ مستقلی‌ را به‌ وجود آورد. این‌ مصنوعات‌ به‌ مناسبت‌ اینکه‌ از کاشان‌ به‌ سایر بلاد فرستاده‌ می‌شد، همه‌ جا به‌ اسم‌ «کاشی‌» معروف‌ و شناخته‌ شد. (23)  سفالگران‌ کاشان‌ بیش‌ از دیگر جاها در پی‌ راهها و طرحهای‌ تازه‌ بودند. علاوه‌ بر استفاده‌ از رنگهای‌ فیروزه‌ای‌ و سبز جاندار و درخشان‌، از طرحهای‌ انتزاعی‌ و نزدیک‌ به‌ طبیعت‌ در کاشی‌سازی‌ و سفالگری‌ استفاده‌ کردند.
 سهراب‌ در تصاویر شاعرانة‌ زیبا و رویایی‌اش‌ در شعر «گل‌ کاشی‌»، به‌ نقش‌ و نگار زیبای‌ گُلِ کاشی‌ آبی‌، با ساقه‌های‌ سیاه‌ مارگونه‌ که‌ در تب‌ و تاب‌ رقصی‌ نرم‌ و لطیف‌ زنده‌ است‌ اشاره‌ می‌کند و در دنیای‌ پر رمز و راز آبی‌ خود معماری‌ کاشان‌ را در قالب‌ سقفهای‌ گنبدی‌، شیشه‌های‌ رنگی‌ پنجره‌ها، دیوارهای‌ کاشی‌ و دهلیزهایی‌ با پنجرة‌ آجری‌ مشبک‌، که‌ از حوضخانه‌ و حیاط‌ نور می‌گیرد جلوه‌گر می‌سازد. شعر «گل‌ کاشی‌» نشان‌ دهندة‌ دقتهای‌ کودک‌ کوچکی‌ است‌ که‌ بعدها کودک‌ بزرگی‌ با نام‌ سپهری‌ می‌شود:
 بارانِ نور
 که‌ از شبکة‌ دهلیز بی‌پایان‌ فرو می‌ریخت‌
 روی‌ دیوار کاشی‌، گُلی‌ را می‌شست‌.
 مار سیاه‌ ساقة‌ این‌ گل‌
 در رقص‌ نرم‌ و لطیفی‌ زنده‌ بود
 گفتی‌ جوهر سوزان‌ رقص‌
 در گلوی‌ این‌ مارسیه‌ چکیده‌ بود
 گل‌ کاشی‌ زنده‌ بود
 در دنیایی‌ رازدار
 دنیایی‌ به‌ ته‌ نرسیدنیِ آبی‌
 هنگام‌ کودکی‌
 در انحنای‌ سقف‌ ایوانها
 درون‌ شیشة‌ رنگی‌ پنجره‌ها
 میان‌ لکهای‌ دیوارها
 هرجا که‌ چشمانم‌ بیخودانه‌ در پی‌ چیزی‌ ناشناس‌ بود
 شبیه‌ این‌ گل‌ کاشی‌ را دیدم‌
 و هر بار رفتم‌ بچینم‌
 رویایم‌ پرپر شد
 نگاهم‌ به‌ تار و پود سیاه‌ ساقة‌ گل‌ چسبید
 و گرمی‌ رگهایش‌ را حس‌ کرد
 همة‌ زندگی‌ام‌ در گلوی‌ گل‌ کاشی‌ چکیده‌ بود
 گل‌ کاشی‌ زندگی‌ دیگر داشت‌
 آیا این‌ گل‌
 که‌ در خاک‌ همة‌ رویاهایم‌ روییده‌ بود
 کودک‌ دیرین‌ را می‌شناخت‌
 و یا تنها من‌ بودم‌ که‌ در او چکیده‌ بودم‌
 گم‌ شده‌ بودم‌؟
 نگاهم‌ به‌ تار و پود شکنندة‌ ساقه‌ چسبیده‌ بود
 تنها به‌ ساقه‌اش‌ می‌شد بیاویزد
 چگونه‌ می‌شد چید
 گلی‌ را که‌ خیالی‌ می‌پژمراند؟
 دست‌ سایه‌ام‌ بالا خزید
 قلب‌ آبی‌ کاشیها تپید
 باران‌ نور ایستاد
 رویایم‌ پرپر شد (24)
 در شعر «شاسوسا» از شبکه‌های‌ سبز سفالین‌ دهلیزها تصویر می‌سازد:
 در این‌ دهلیزها انتظاری‌ سرگردان‌ بود
 «منِ» دیرین‌، روی‌ این‌ شبکه‌های‌ سبز سفالی‌ خاموش‌ شد. (25)
 حوضهای‌ کاشی‌ و پاشویه‌ها و فواره‌هایش‌ در شعر سهراب‌ جلوه‌گر می‌شوند و گوشه‌هایی‌ دیگر از معماری‌ کاشان‌ را به‌ تصویر می‌کشند:
 پاهای‌ صندلی‌ کهنه‌ات‌ در پاشویه‌ فرورفته‌
 درخت‌ بید از خاک‌ بسترت‌ روییده‌
 و خود را در حوض‌ کاشی‌ می‌جوید. (26)
 *          *          *
 انسان‌ مه‌آلود از روی‌ حوض‌ کاشی‌ گذشت‌
 و گریان‌ سویم‌ پرید. (27)
 *          *          *
 بین‌، عقربکهای‌ فوّاره‌ در صفحة‌ ساعت‌ حوض‌
 زمان‌ را به‌ گردی‌ بدل‌ می‌کنند. (28)
 سکوهای‌ کاشی‌ نیز در شعر «فانوس‌ خیسِ» او نمایان‌ می‌شوند:
 بر سکوهای‌ کاشی‌ افق‌ دور
 نگاهم‌ با رقص‌ مه‌آلود پریان‌ می‌چرخد (29)
 از ایوان‌ و ستونهای‌ مهتابی‌ پوشیده‌ از پیچک‌ و نیلوفر و نردة‌ ایوانها سخن‌ می‌گوید:
 ستونهای‌ مهتابی‌ ما را، پیچک‌ اندیشه‌ فرو بلعیده‌ است‌.
 اینجا نقش‌ گلیمی‌، و آنجا نرده‌ای‌، ما را از آستانه‌ به‌ در برده‌ است‌. (30)
 بام‌ ایوان‌ فرو می‌ریزد
 و ساقة‌ نیلوفر بر گرد همة‌ ستونها می‌پیچد. (31)
 در شعر «شاسوسا» خود را چون‌ اندوهی‌ می‌یابد که‌ بر بام‌ گنبدی‌ کاهگلی‌ ایستاده‌ است‌:
 آن‌ طرف‌ سیاهی‌ من‌ پیداست‌:
 روی‌ بام‌ گنبدی‌ کاهگلی‌ ایستاده‌ام‌، شبیه‌ غمی‌
 و نگاهم‌ را در بخار غروب‌ ریخته‌ام‌ (32)
 «عادت‌» را به‌ طاقچه‌ای‌ مانند می‌کند که‌ یادآور معماری‌ خانه‌های‌ قدیمی‌ است‌:
 زندگی‌ چیزی‌ نیست‌، که‌ لب‌ طاقچة‌ عادت‌ از یاد من‌ و تو برود
 زندگی‌ جذبة‌ دستی‌ است‌ که‌ می‌چیند (33)
 کوبه‌های‌ دایره‌ای‌ شکل‌ تو خالی‌ و فلزی‌ درها نیز تصویرساز شعری‌ از او با نام‌ «لولوی‌ شیشه‌ها»ست‌:
 در این‌ اتاق‌ تهی‌ پیکر
 انسان‌ مه‌آلود!
 نگاهت‌ به‌ حلقة‌ کدام‌ در آویخته‌؟ (34)
 صنعت‌ مسگری‌ و قلم‌زنی‌ نیز در تمام‌ ادوار تاریخی‌، با سایر صنایع‌ مهم‌ و درجه‌ اول‌ کاشان‌ همدوش‌ و برابر بوده‌ و حتی‌ در مواقع‌ بحرانی‌ هم‌ مزایای‌ صنعتی‌ و شهرت‌ جهانی‌ خود را از دست‌ نداده‌ است‌. پروفسور ادوارد براون‌ می‌گوید: «بازار مسگرهای‌ کاشان‌ با صدای‌ دائمی‌ چکش‌ که‌ روی‌ مس‌ می‌خورد و کوره‌هایی‌ که‌ مس‌ در آنها قرمز می‌شود، یکی‌ از نقاط‌ تماشایی‌ مشرق‌ زمین‌ است‌. (35)  رنگ‌ مس‌ و کاسة‌ مسین‌ از دیگر تصویرهای‌ شعری‌ محلی‌، در آینه‌ سروده‌های‌ سپهری‌اند:
 ماه‌ رنگ‌ تفسیر مس‌ بود
 مثل‌ اندوه‌ تفهیم‌ بالا می‌آمد (36)
 *          *          *
 من‌
 وارث‌ نقش‌ فرش‌ زمینم‌.
 و همة‌ انحناهای‌ این‌ حوضخانه‌،
 شکل‌ آن‌ کاسة‌ مس‌
 هم‌ سفر بوده‌ با من‌. (37)
 دمیدن‌ سپیده‌ را به‌ ریزش‌ نوازش‌ نور در کاسة‌ مسین‌ تشبیه‌ می‌کند:
 نور در کاسة‌ مس‌، چه‌ نوازشها می‌ریزد
 نردبان‌ از سر دیوار بلند، صبح‌ را روی‌ زمین‌ می‌آرد. (38)
 شعر سپهری‌ جاده‌ای‌ در طبیعت‌ زیباست‌، او از طبیعت‌ برای‌ بیابان‌ احساساتش‌ الهام‌ می‌گیرد. سپهری‌ کودک‌ کویر است‌ و بیشتر ایّام‌ عمرش‌ را در کاشان‌، شهر محبوب‌ و زادگاهش‌ گذرانده‌ است‌. او بیش‌ از هر کجا به‌ کاشان‌ دلبسته‌ بود و ده‌ سال‌ پایان‌ زندگی‌اش‌ را بیشتر در کاشان‌ و روستاهای‌ اطراف‌ آن‌ به‌ سر آورد. در شعر زیبای‌ «در گلستانه‌»، ده‌ کوچکی‌ از دهستان‌ قهرود بخش‌ قمصر کاشان‌ را توصیف‌ می‌کند:
 دشتهایی‌ چه‌ فراخ‌!
 کوههایی‌ چه‌ بلند!
 در گلستانه‌ چه‌ بوی‌ علفی‌ می‌آمد!
 من‌ در این‌ آبادی‌، پی‌ چیزی‌ می‌گشتم‌:
 پی‌ خوابی‌ شاید،
 پی‌ نوری‌، ریگی‌، لبخندی‌
 پشت‌ تبریزی‌ها
 غفلت‌ پاکی‌ بود، که‌ صدایم‌ می‌زد
 پای‌ نی‌ زاری‌ ماندم‌، باد می‌آمد، گوش‌ دادم‌:
 چه‌ کسی‌ با من‌، حرف‌ می‌زد؟
 سوسماری‌ لغزید
 راه‌ افتادم‌
 یونجه‌زاری‌ سر راه‌،
 بعد جالیز خیار، بوته‌های‌ گل‌ رنگ‌
 و فراموشی‌ خاک‌
 لب‌ آبی‌
 گیوه‌ها را کندم‌، و نشستم‌، پاها در آب‌:
 «من‌ چه‌ سبزم‌ امروز
 و چه‌ اندازه‌ تنم‌ هوشیار راست‌!
 نکند اندوهی‌، سر رسد از پس‌ کوه‌
 چه‌ کسی‌ پشت‌ درختان‌ است‌؟
 هیچ‌، می‌چرد گاوی‌ در کَرد. (39)
 رنگها در شعر و نقاشی‌ سپهری‌ نیز دست‌ چین‌ شده‌ از همان‌ پهنة‌ طبیعی‌ زادگاهش‌ کاشان‌ است‌، از خاک‌ بیابان‌ و دامنة‌ تپه‌ و ستیغ‌ غبار گرفته‌ کوه‌ و سبزة‌ کنار جوی‌ و خشت‌ خام‌ دیوار و آب‌ برکه‌، هر رنگی‌ که‌ می‌بینم‌ ابر گرفته‌ از طبیعت‌ و زادگاه‌ کویری‌ اوست‌. رنگهایی‌ چون‌ اخرایی‌، خاکی‌، آجری‌، قهوه‌ای‌، ارده‌ای‌، حنایی‌، گندمی‌، ماشی‌، خاکستری‌، دودی‌ و...
 جعفر حمیدی‌ دربارة‌ رابطة‌ سهراب‌ و طبیعت‌ می‌گوید: «او شاعری‌ است‌ که‌ طبیعت‌ را خوب‌ می‌شناسد، آب‌ و گل‌ و گیاه‌ و درخت‌ و سبزه‌ و صحرا و کوه‌ و دشت‌، در شعر او جان‌ می‌گیرند و حرکت‌ می‌کنند و در حقیقت‌ کلام‌ او، حرکت‌ طبیعت‌ و رقص‌ اشیاء و تبسم‌ واژه‌ها و انبساط‌ و لطف‌ تصویرها را در خود جمع‌ کرده‌ است‌. کلمات‌ در شعر او زنده‌ است‌ و همة‌ اشیاء طبیعت‌ در سخن‌ او، به‌ سماع‌ و پایکوبی‌ برمی‌خیزند. (40)  سهراب‌ در دامن‌ طبیعت‌ پرورش‌ یافته‌ و از کودکی‌ با طبیعت‌ بودن‌ و در طبیعت‌ محو شدن‌ را تجربه‌ کرده‌ است‌. نام‌ بسیاری‌ از
 گلها، گیاهان‌ و درختان‌ کاشان‌ در تصاویر شاعرانة‌ سپهریی‌ دیده‌ می‌شود. پریدخت‌، خواهر سهراب‌ می‌گوید: «سهراب‌ در آغوش‌ طبیعت‌ زنده‌ و ملموس‌ و همگون‌ با وجودش‌ می‌بالید و سالها را پشت‌ سر می‌گذاشت‌»، و نیز می‌افزاید: «گیاهان‌ در زندگی‌ کودکانة‌ ما جایی‌ مهم‌ و موثر داشتند ... ما تمام‌ درختان‌ و گیاهان‌ را می‌شناختیم‌ و با آنها انس‌ و الفت‌ داشتیم‌. درختان‌ انار، خوشه‌های‌ انگور، درخت‌ عرعر، بید و... و گیاهانی‌ چون‌ ختمی‌ و پنیرک‌ و گل‌ همیشه‌ بهار. (41)
 سهراب‌ در اشعارش‌ از این‌ گیاهان‌ تصاویری‌ شاعرانه‌ می‌سازد، چنانکه‌ از راز رشد پنیرک‌ که‌ گیاهی‌ علفی‌ و پایا و خودرو، با کرکهای‌ دراز است‌ سخن‌ می‌گوید:
 راز رشد پنیرک‌ را
 حرارت‌ دهن‌ اسب‌ ذوب‌ خواهد کرد (42)
 همة‌ شعرها و نقاشیهایش‌ از پهنة‌ طبیعی‌ زادگاهش‌ دست‌چین‌ شده‌اند. بید که‌ در اکثر شهرهای‌ کویری‌ بر کنارة‌ جویها کاشته‌ می‌شود، و در کاشان‌ فراوان‌ است‌، از درختهای‌ مورد علاقة‌ شاعر است‌:
 سکوت‌، بند گسسته‌ است‌
 کنار دره‌، درخت‌ شکوه‌ پیکر بیدی‌ (43)
 پریدخت‌ سپهری‌ می‌گوید: «باغ‌ ما انارستان‌ وسیعی‌ داشت‌. معمولاً پیش‌ از رسیدن‌ کامل‌ انارها کسی‌ آنها را نمی‌چید، مگر وقتی‌ که‌ آناری‌ ترکی‌ برمی‌داشت‌. یکی‌ از سرگرمیهای‌ ما این‌ بود که‌ انار شکسته‌ها را با اشتیاق‌ از لابه‌لای‌ شاخه‌ها پیدا کنیم‌ و بچینیم‌.» (44)
 سهراب‌ به‌ انارستان‌ها و چیدن‌ انارها در تصاویری‌ شاعرانه‌ اشاره‌ می‌کند:
 من‌ صدای‌ وزش‌ ماده‌ را می‌شنوم‌
 و صدای‌ کفش‌ ایمان‌ را در کوچة‌ شوق‌
 و صدای‌ باران‌ را، روی‌ پلک‌ تر عشق‌
 روی‌ موسیقی‌ غمناک‌ بلوغ‌
 روی‌ آواز انارستانها. (45)
 *          *          *
 تا اناری‌ ترکی‌ برمی‌داشت‌
 دست‌ فوّارة‌ خواهش‌ می‌شد (46)
 *          *          *
 رمزها چون‌ انار ترک‌ خورده‌ نیمه‌ شکفته‌اند
 جوانة‌ شور مرا دریاب‌، نو رستة‌ زودآشنا (47)
 در شعر «سمت‌ خیال‌ دوست‌» از میوة‌ گیاهی‌ بیابانی‌ که‌ به‌ اندازة‌ توپی‌ کوچک‌ و پر از خار ا است‌ و «تیغال‌» یا «تیغاله‌» نامیده‌ می‌شود تصویری‌ شاعرانه‌ می‌سازد:
 کاج‌ نزدیک‌
 مثل‌ انبوه‌ فهم‌
 صفحة‌ سادة‌ فصل‌ را سایه‌ می‌زد
 کومن‌ خشک‌ تیغالها خوانده‌ می‌شد (48)
 همچنین‌ به‌ «خنج‌» یا «غنج‌» که‌ نوزاد حشره‌ و یکی‌ از آفات‌ پنبه‌ است‌ که‌ در کاشان‌ فراوان‌ می‌باشد اشاره‌ می‌کند:
 و اگر خنج‌ نبود لطمه‌ می‌خورد به‌ قانون‌ درخت‌
 و اگر مرگ‌ نبود، دست‌ ما در پی‌ چیزی‌ می‌گشت‌ (49)
 سهراب‌ بهتر از هرکس‌ لحظه‌های‌ سراب‌ گونة‌ کویر زادگاهش‌ را می‌شناسد، و در شور شاعرانه‌ و ترکیبات‌ کیمیاگرانة‌ خود از آفتاب‌ داغ‌، شنزارها و نمکزارها، شب‌های‌ سیاه‌ کویر، فریب‌ سراب‌ و شورآبها تصاویری‌ دل‌ انگیز می‌سازد:
 آفتاب‌ است‌ و بیابان‌ چه‌ فراخ‌!
 نیست‌ در آن‌ نه‌ گیاه‌ و نه‌ درخت‌ (50)
 و من‌ روی‌ شنهای‌ روشن‌ بیابان‌
 تصویر خواب‌ کوتاهم‌ را می‌کشیدم‌
 خوابی‌ که‌ گرمی‌ دوزخ‌ را نوشیده‌ بود (51)
 طعم‌ پاک‌ اشارات‌
 روی‌ ذوق‌ نمکزار از یاد می‌رفت‌
 باغ‌ سبز تقرّب‌
 تا کجای‌ کویر
 صورت‌ ناب‌ یک‌ خواب‌ شیرین‌. (52)
 بانگی‌ از دور مرا می‌خواند
 لیک‌ پاهایم‌ در قیر شب‌ است‌ (53)
 پایم‌ خلیده‌ خار بیابان‌
 جز با گلوی‌ خشک‌ نکوبیده‌ام‌ به‌ راه‌
 لیکن‌ کسی‌، زراه‌ مددکاری‌
 دستم‌ اگر گرفت‌، فریب‌ سراب‌ بود. (54)
 بیایید از شوره‌زار خوب‌ و بد برویم‌
 چون‌ جویبار، آیینة‌ روان‌ باشیم‌ (55)
 و من‌ مسافرم‌، ای‌ بادهای‌ همواره‌!
 مرا به‌ وسعت‌ تشکیل‌ برگها ببرید
 مرا به‌ کودکی‌ شور آبها برسانید (56)
 خلاصة‌ کلام‌ آنکه‌، سپهری‌ شاعری‌ است‌ واقع‌گرا، و در عرضه‌ و نمایش‌ واقعیت‌ و حقیقت‌ اشیاء و امور و محیط‌ موفق‌ بوده‌ است‌.


 یادداشتها
 1ـ پیامی‌ در راه‌، ص‌ 34ـ35 / 2ـ هشت‌ کتاب‌ / ص‌ 273 / 3ـ سهراب‌ مرغ‌ مهاجر، ص‌ 65 / 4ـ پیامی‌ در راه‌، ص‌ 29 / 5ـ همان‌، ص‌ 23 / 6ـ همان‌، ص‌ 53ـ52 / 7ـ نگاهی‌ به‌ سپهری‌، ص‌ 319 / 8ـ شعر زمان‌ ما، ص‌ 52 / 9ـ هشت‌ کتاب‌، ص‌ 334 / 10ـ همان‌، ص‌ 179 / 11ـ همان‌، ص‌ 253 / 12ـ همان‌، ص‌ 435 /
 13ـ نگاهی‌ به‌ سپهری‌، ص‌ 334 / 14ـ هشت‌ کتاب‌، ص‌ 361 / 15ـ دایرة‌المعارف‌ فارسی‌، ذیل‌ سفالگری‌ /
 16ـ هشت‌ کتاب‌، ص‌ 168 / 17ـ همان‌، ص‌ 334 / 18ـ شعر زمان‌ ما، ص‌ 53 / 19ـ هشت‌ کتاب‌، 2 271 /
 20ـ تاریخ‌ اجتماعی‌ کاشان‌، ص‌ 179 / 21ـ نیلوفر خاموش‌، ص‌ 24 / 22ـ دایرة‌المعارف‌ فارسی‌، ذیل‌ کاشی‌سازی‌ / 23ـ تاریخ‌ اجتماعی‌ ایران‌، ص‌ 205 / 24ـ هشت‌ کتاب‌، ص‌ 93ـ91 / 25ـ همان‌، ص‌ 140 /
 26ـ همان‌، ص‌ 101 / 27ـ همان‌، 102 / 28ـ همان‌، 395 / 29ـ همان‌، 80 / 30ـ همان‌، 210 / 31ـ همان‌، 119 / 32ـ همان‌، 139 / 33ـ همان‌، 290 / 34ـ همان‌، 101ـ100 / 35ـ تاریخ‌ اجتماعی‌ ایران‌، ص‌ 271 /
 36ـ هشت‌ کتاب‌، ص‌ 451ـ450 / 37ـ همان‌، ص‌ 431ـ430 / 38ـ همان‌، ص‌ 334 / 39ـ همان‌، ص‌ 350ـ348 / 40ـ باغ‌ تنهایی‌ سهراب‌ سپهری‌، ص‌ 60 / 41ـ سهراب‌ مرغ‌ مهاجر، ص‌ 41 / 42ـ هشت‌ کتاب‌، ص‌ 326 /
 43ـ همان‌، ص‌ 41 / 44ـ سهراب‌ مرغ‌ مهاجر، ص‌ 26 / 45ـ هشت‌ کتاب‌، ص‌ 287 / 46ـ همان‌، ص‌ 55ـ54 /
 47ـ همان‌، ص‌ 170 / 48ـ همان‌، ص‌ 451 / 49ـ همان‌، ص‌ 294 / 50ـ همان‌، ص‌ 25 / 51ـ همان‌، ص‌ 86 /
 52ـ همان‌، ص‌ 453 / 53ـ همان‌، ص‌ 12 / 54ـ همان‌، ص‌ 34 / 55ـ همان‌، ص‌ 174 / 56ـ همان‌، ص‌ 327


 منابع‌
 باغ‌ تنهایی‌ سهراب‌ سپهری‌ . حمید سیاهپوش‌، تهران‌: انتشارات‌ نگاه‌، 1376.
 پیامی‌ در راه‌ . داریوش‌ آشوری‌ و کریم‌ امامی‌ و حسین‌ معصومی‌ همدانی‌، تهران‌: طهوری‌، 1371.
 تاریخ‌ اجتماعی‌ کاشان‌ . حسن‌ نراقی‌، تهران‌: انتشارات‌ دانشگاه‌ تهران‌، 1345.
 دایرة‌المعارف‌ فارسی‌ . غلامحسین‌ مصاحب‌.
 سهراب‌ مرغ‌ مهاجر . پریدخت‌ سپهری‌، تهران‌: طهوری‌، 1376.
 شعر زمان‌ ما . محمد حقوقی‌، تهران‌: انتشارات‌ نگاه‌، 1375.
 نگاهی‌ به‌ سپهری‌ . دکتر سیروس‌ شمیسا، تهران‌: مروارید، 1376.
 نیلوفر خاموش‌ . صالح‌ حسینی‌، تهران‌: نیلوفر، 1371.
 هشت‌ کتاب‌ . سهراب‌ سپهری‌، تهران‌: طهوری‌، 1379.


این مقاله نخستین بار در فصلنامه فرهنگ و مردم سال پنجم شماره 19 و 20 پاییز و زمستان 1385 به چاپ رسیده است و به وسیله سردبیر برای تجدید انتشار در اختیار «انسان شناسی و فرهنگ» قرار داه شده است.

روی اینترنت:

سپهری در ویکیپدیا


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

سپهری شاعر دوران معاصر ما از کسانی است که توانسته در سلوک خود با طبیعت،پیوند برقرار کندو از این طریق معشوقه های غزل فارسی را که جانفزایی شان در ظاهر محدود به خط و خال و چشم و ابرو می شد به سمت طبیعت سوق دهد تا عناصر حیات بخش زندگی مثل آب،درخت ،گیاهان و گل ها در شعرش روح فزا باشند.او توانست از طریق طبیعت خود را با بی کرانگی کل مرتبط کند.می گوید:...من پر از نورم و شن/و پر از دارو درخت/پرم از راه از پل از رود از موج/پرم از سایه برگی در آب...

 

این نوشتار یک بررسی نماد شناسانه بر شعر سهراب سپهری استکه از منظر حضور نمادین برخی از صور خیال که در عالم واقع،ما به ازای آن ها را گل می نامیم،مروری به برخی از شعرهای سهراب کرده است.

 

نیلوفر

گلی که بیشترین تاثیر گذاری و کاربرد را در شعر سپهری دارد،نیلوفر است. نیلوفر از گل هایی است که به علت خصوصیات خاص خود در طبیعت باعث شده است که خصوصا در دین بودا نمادین به حساب آید،البته نمی توان قدمت و تاثیر گذاری نیلوفر را محدود به بودا کرد زیرا در اسطوره های ایرانی داریوش در یک دستش عصای شهریاری دارد و در دست دیگرش گل نیلوفر آبی و یا در اساطیر کهن هندینیلوفر نشانه ی بزرگ آفرینش بوده است.

برای این گل با توجه به خصوصیات خاص اش اعتقاداتی نیز ایجاد شده است.اگر چه نیلوفر هر روز با طلوع خورشید باز و با غروب آن بسته می شود ولی صاحب برهان می آورد که:وقتی این گل بسته می شود پرنده ای داخل این گل می رود و صبح در هنگام باز شدن پرنده از آن بیرون می پرد،بدون اینکه هیچ آسیبی ببیند.

نیلوفر عموما نماد عارفی است که توانسته خود را از پستی ها و آلودگی های مادی رها کند ،بدون آنکه وجود پاکش در این رهایی آغشته به کثافت ها شده باشد زیرا نیلوفر هم از مرداب سر بیرون می کشد ،بدون اینکه ذره ای گلبرگ هایش با لجن ها آلوده شده باشد.این گل وقتی خود را از لجن زار بیرون می کشد می تواند سهمش را از آفتاب بگیردو شکوفا شود و این همانند نتیجه ی دریافت های یک عارف پس از رسیدن به منبع حقیقت است.

در شعر نیلوفر ،سپهری برای نخستین بار به طور مستقیم به این گل اشاره می کند که شاید بتوانیم بگوییم که این شعر آغازگر دوره ی آشنایی او با بودیسم است.

از مرز خواب می گذشتم

سایه تاریک یک نیلوفر

روی همه این ویرانه ها فرو افتاده بود...

در اینجا نیلوفر نماد شک.فایی و بیداری است که نوید رهایی از اندیشه سود و زیان زندگی را به شاعر می دهد و بعد سپهری در مسیر عرفان ،رهرویی می شود که با شناخت های اصیل از پستی ها رها می شود.

سهراب سپهری سنگینی عصر جدید را می فهمد و راه رهایی از آن و غرق نشدن را در پیوستن به عرفان می داند:

کار ما شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت باشیم.

گل نیلوفر رمز عرفان است و چون روی آب مرداب می ماند اما خیس نمی شود رمز انقطاع است. او در این بخش آخر از صدای پای آب می خواهد بگوید که شاید ما در این عصر معراج پولاد و اصطکاک فلزات باید حداقل به دنبال نشانه ای از حقیقت باشیم.

شقایق یا لاله

یکی دیگر از گل هایی که بسیار در شعر او به کار رفته است گل شقایق (لاله)است. لاله گلی سرخ رنگ به شکل جام است و در عربی شقائق و شقائق النعمان نامیده می شود. نعمان در عربی به معنی خون است. این گل چنان در نظر شاعران پر اهمیت است که اگر چه شاعری در محیط خشک و بیابانی زندگی می کرد ولی انواع لاله ها را می شناخت.مثلا در این شعر...روی شن ها هم ،نقش های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح،به سر تپه معراج شقایق رفتند...


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 ” … ده ساله بودم که اولین شعرم را نوشتم. هنوز یک بیت آن را به یاد دارم:

ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان
نکردم هیچ یادی از دبستان

اما تا هجده سالگی شعری ننوشتم. این را بگویم که من تا هجده سالگی کودک بودم. من دیر بزرگ شدم. دبستان را که تمام کردم, تابستان را در کارخانه ریسندگی کاشان کار گرفتم. یکی دو ماه کارگر کارخانه شدم. نمی دانم تابستان چه سالی, ملخ به شهر ما هجوم آورد. زیانها رساند. من مامور مبارزه با ملخ در یکی از آبادی ها شدم.راستش را بخواهید حتی برای کشتن یک ملخ نقشه نکشیدم. وقتی میان مزارع راه می رفتم, سعی می کردم پا روی ملخ ها نگذارم. اگر محصول را می خوردند پیدا بود که گرسنه اند.منطق من ساده و هموار بود…
… اگر یک روز طلوع و غروب خورشید را نمی دیدم گناهکار بودم.هوای تاریک و روشن مرا اهل مراقبه بار آورد. تماشای مجهول را به من آموخت. من سالها نماز خوانده ام.
بزرگترها می خواندند, من هم می خواندم. در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند.
روزی در مسجد بسته بود. بقال سرگذر گفت:” نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیک تر باشید.“مذهب شوخی سنگینی بود که که محیط با من کرد. و من سالها مذهبی ماندم, بی آنکه خدایی داشته باشم. “

- هنوز در سفرم - ” سهراب سپهری“


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 پدرم در بستر خود می میرد. و زنبوری در حوض خانه. وقتی به همدردی بزرگ دست یافتیم، بستگی های نزدیک جای خود را به پیوندهای همه جا گیر می دهد....

دوست عزیز، نامه های پی در پی رسید به نشانی خانه ای که اینک از ما تهی است، پدرم مرد و ما جابجا شدیم. مرگ پدر مرا از من باز نگرفت. آسان خود را در آرامش خویش بازیافتم. زندگی ما تکه ای است از هماهنگی بزرگ، باید به دگرگونی های این تکه تن بسپاریم. پدرم در بستر خود می میرد. و زنبوری در حوض خانه. وقتی به همدردی بزرگ دست یافتیم، بستگی های نزدیک جای خود را به پیوندهای همه جا گیر می دهد. آن روزها که همه خویشاوندان در خانه ما بودند، و چشم ها تر بود، من در "ناظم آباد" تنها در دره ها می گشتم، خود را با همه چیز هماهنگ می دیدم. گاه می شد که می خواستم همه گیاهان را ببویم، در درخت ها فرو روم، سنگ ها را در خود بغلطانم.درون من خندان وزیبا بود. اندوه تماشا، که پیشترها از آن حرف می زدم، کنار رفته بود، و جای آن چیزی نشسته بود که از آن می توان به تراوش بی واسطه نگاه تعبیر کرد. در تاریک روشن صبح، از کوهها بالا می رفتم. در مهتاب، به سردی شاخ و برگها دست می زدم. شب هنگام، صدای رودخانه از روزنه های خوابم می گذشت. گاه گرته هایی بر می داشتم. در طرح های من سنگ و گیاه فراوان است. من سنگها را دوست دارم. انگار در پناه سنگ، می توان در کمین ابدیت نشست. آنجا با درختهای تبریزی سخت یکی شدم.اندام تبریزی با خمیدگی و شیب تپه ها خوب می خواند از زاغچه ها کمی رنجیده ام، یکدم آرام نمی گیرند. تا می روی طرح سروسینه شان رابریزی، در می روند. در نقاشی های هرات، نقش زاغچه ها دقیق و زیباست. اما از زندگی تهی است. پرنده نقاشی شده بایستی بیرون از زمان بپرد. همچنان که گل نقاشی شده باید در ابدیت روییده باشد.در هنر چه چیزها که سنگ نمی شود. من همیشه درتهی نقاشیهایم پنهانم، صدای من از آنجا رساتر به گوش می رسد. در تهی ها نگاه از پرواز خود باز نمی ماند، اما پُری های جزیره روی آبند: نگاه آنجا می نشیند، و نیز انگار در تهی، هنوز چیزها شکل نگرفته اند، هنوزشور آفرینش در گردش است. هر چیز ساخته و پرداخته سردی می آورد. همه نقاشی های دنیا را که روی هم بگذاریم، به اندازه سنگ کنار جاده حقیقت ندارند. هرگز زیبایی آنها به زیبایی لرزش انگشتان یک دست نمی رسد. در ساخته های هنری، حقیقت و زیبایی از جوشش افتاده اند، سنگ شده اند.صدبار در شعرهای خود واژه"گُل" را به کار برده ایم، اما زیبایی دینامیک گل را هیچ با خود به فضای شعر نیاورده ایم. من هروقت طراوت پوست درخت چناررا زیر دستم احساس می کنم همان اندازه سربلندم که ملت ها به داشتن شاهکارهای هنری.دستی که می رود تا شاخه ای را از درختی بچیند، زیبایی و حقیقتی چنان نیرومند و رها می آفریند که در هر قالب هنری اش بریزی، قالب را در هم می شکند. هر اتدازه رهاتر به تماشا رویم به"ساختن" می گراییم. هنر، درنگ ما است، نقطه ای است که در آن تاب سرشاری را نیاورده ایم، لبریز شده ایم.نیمه راه دریافت، گریز می زنیم، و با آفرینش هنری خستگی در می کنیم. مردمان بدین گریز زیبا به دیده ستایش می نگرند، زیرا که به چارچوب ها خوگرفته اند. زیبایی بی مرز از دریافت آنان به دور است.

در"ناظم آباد" تنهایی من از چیزهای هماهنگ پربود. چیز نمی خواستم، و دست من همواره پر می شد. مهربانی هستی از همه جا می تراوید، نوازشی پنهان همه چیز را در بر گرفته بود.گاوی که در یونجه زار می چرید، چنان در گردش هستی رها بود که با رهایی خود بستگی های خانوادگی مرا سست می کرد. در دامنه ها، تا از دور می دیدی، می پنداشتی تکه ای از صبح را روی زمین انداخته اند. به هنگام بامداد، گلهای کاسنی چنان جلوه ای داشتند که نهانی ترین آینه های احساس را پر می کردند. گاه زیبایی چنان به ما نزدیک می شود که از تاروپود هستی نیز می گذرد و در ما سرازیرمی شود. باید همیشه چنان باشد. سالهی پیش در بیابانهای شهرخودمان زیر درختی ایستاده بودم، ناگهان خدا چنان نزدیک آمد که من قدری به عقب رفتم. مردم پیوسته چنین اند تماشای بی واسطه و رودررو را تاب نمی آورند، تنها به نیمرخ اشیا چشم دارند.دیشب درحیاط خانه نشسته بودم و Krishnamurtie را می خواندم. او از دیدن یکراست و رویاروی سخن می راند، ازهمان چیزی که سالهاست میان دریافت های زنده من نشسته. پیش از آنکه اینکتاب به دست من افتد، نامی از او نشنیده بودم، اما در این کتاب بسیاری از گفته های مرا بازگفته است.روشن بینی او با اطمینانی زیبا پرده ها را کنار می زند. چندی پیش کتابی خواندم به نام L’Evolution Future de I’Humanite` این کتاب آمیزه ای است از سه تا از کتابهای Aurobindo . کتاب "مذاهب هند" را هنوز دست نگرفته ام. ای روزها کمترمی خوانم. با کتاب خواندن چندان همراه نیستم.هنگامی که کتاب می خوانیم که درحاشیه روح خودمان هستیم. برخورد ما با کتاب زمانی دست می دهد که شور نگاه کردن را از دست داده ایم. هرگز در چهره مردی که سر در کتاب دارد طراوت ندیدم. ساخته های ذوق و اندیشه بشر، همه در کرانه زندگی هیاهو به راه انداخته اند، وگرنه میان جریان، ما با جریان و یکی شده ایم و صدایی نیست.دیری است بیشتر وقت خود را در خانه می گذرانم. از برخوردهای با این و آن کاسته ام. اگر یارام مثل درخت بید خانه ما کم حرف بودند، هر روز به دیدنشان می رفتم.گاه یک قطره آب که روی دست ما می افتد از همه دیدارها زندهتر است. برای طراحی چندروزی رابه کوهستان خواهم رفت. و پس از بازگشت، میان رنگ های خودم خواهم نشست.

... همه چشم براهتان هستیم. برگردید، در غرب خبری نیست...

سهراب

  گردآوری : گروه فرهنگ وهنر سیمرغ.

 منبع :هنوز در سفرم شعرها و یادداشت های منتشر نشده از سهراب سپهری، پریدخت سپهری،

نشروپژوهش فروزان.

 

 


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

 

 

اینجا ایران است..

ایران اسلامی!!

 

اهل آبادی در خواب

               روی این مهتابی

                                  خشت غربت را می بویم..

مبادا که ترک بردارد!

 

 باغ همسايه چراغش روشن, من چراغم خاموش

ماه بالاي سر آبادي است ،
اهل آبادي در خواب.
روي اين مهتابي ، خشت غربت را مي بويم.
باغ همسايه چراغش روشن،
من چراغم خاموش ،
ماه تابيده به بشقاب خيار ، به لب كوزه آب. غوك ها مي خوانند..
مرغ حق هم گاهي. كوه نزديك من است : پشت افراها ، سنجدها..
و بيابان پيداست.
سنگ ها پيدا نيست، گلچه ها پيدا نيست.
سايه هايي از دور ، مثل تنهايي آب ، مثل آواز خدا پيداست.. نيمه شب با يد باشد.
دب آكبر آن است : دو وجب بالاتر از بام.
آسمان آبي نيست ، روز آبي بود. ياد من باشد فردا ، بروم باغ حسن گوجه و قيسي بخرم.
ياد من باشد فردا لب سلخ ، طرحي از بزها بردارم،
طرحي از جاروها ، سايه هاشان در آب.
ياد من باشد ، هر چه پروانه كه مي افتد در آب ، زود از آب در آرم. ياد من باشد كاري نكنم ، كه به قانون زمين بر بخورد .
ياد من باشد فردا لب جوي ، حوله ام را هم با چوبه بشويم.
ياد من باشد تنها هستم. ماه بالاي سر تنهايي است. آره شهر مجازي كاشان هم بايد سهمي داشته باشه
و اما ... سايت سهراب سپهري بنظر بهترين سايت و مرجعي است كه در مورد اين شاعر کاشانی وجود دارد. مطلبي رو در مورد تعويض سنگ قبر سهراب كه بهتر است شما هم بخوانيد: خشت غربت؟
ماجرا از اين قرار است كه درست در آخرين روز سال عده اي كه اظهار ميكنند از طرف متوليان بارگاه شهيد اردهال هستند اقدام به تعويض يا بهتر بگويم دفن! سنگ مزار سهراب و پوشاندنش با سنگي جديد ميكنند. از خواندن اين مطلب متاسف شدم اما تعجب نكردم! كارهايي از اين دست كه بدون در نظر گرفتن قدر و منزلت شخصيت ها و بناها صورت مي گيرد در كاشان امر تازه اي نيست. هر چند اينكه سهراب براي متوليان امامزاده حداقل اينقدر اهميت پيدا كرده كه بفكر نو كردن سنگ قبرش بيفتند را به فال نيك مي گيرم اما اي كاش مسئولين فرهنگي شهر ما مخصوصاً اداره فخيمه فرهنگ و ارشاد دقت نظر و حساسيت بيشتري در مورد مفاخر فرهنگي شهرمان داشته باشند. براي مائي كه ادعا مي كنيم جزو قطبهاي گردشگري كشور هستيم شايسته نيست كه نسبت به مفاخرمان اين چنين بي دقت و كج سليقه برخورد كنيم. فراموش نكنيم كه سهراب را خيلي ها مي شناسند و به او ارادت دارند و براي زيارت آرامگاهش از راههاي دور و حتي خارج از كشور مي آيند. حال كه به هر دليل نخواسته ايم براي اين شاعر عارف مسلك مقبره اي درست كنيم بهتر است بگذاريم سادگي مزارش نمادي از اشعار ساده و بي آلايشش باشد. چرا بايد با بي توجهي سنگ قبرش را كه در ميان دوستدارانش شهرت زيادي دارد با سنگي سياه و ناموزون و به سبك سنگهاي مزار امروزي پنهان كنيم؟ آنهم در آستانه سالمرگ سهراب كه جمعيت زيادي از دوستدارانش بر مزار او حاضر خواهند شد و يقيناً مشاهده اين كج سليقگي بازتاب خوبي حداقل در فضاي مجازي نخواهد داشت. بهتر نبود اگر به اين ضرورت رسيده بوديم كه سنگي جديد براي آرامگاه سهراب تهيه كنيم با مشورت هنرمندان و در شكل و ظاهري زيبا ساخته شود و طي مراسمي مثل سالمرگ او و در حضور دوستداران و خانواده اش اقدام به تعويض آن شود؟
البته داستان بي مهري هاي ما كاشاني ها در مورد سهراب به همين مورد ختم نمي شود ؛ عدم دفن او در گلستانه برخلاف وصيتش ، نداشتن سنگ قبر تا هشت سال پس از مرگش ، نداشتن مقبره يا نشاني كه در خور مقامش باشد ، بسنده كردن به ويتريني ساده در چند متري قبر و قرار دادن چند كتاب و قرار دادن بخشي از اشعار سهراب در آن كه پاره اي از كلمات نامناسب نيز در آن درج شده (البته آنها را خط خطي كرده اند! تا كسي نفهمد) ، شكستن سنگ قبر سهراب بر اثر سهل انگاري كارگران در زمان حمل مصالح و بازتاب وسيع رسانه اي آن با تيترهايي همچون 'چيني نازك تنهايي سهراب شكست' ، سهل انگاري مسئولين شهر در جلب نظر خانواده سهراب براي خريد تابلوهاي او عليرغم اختصاص بودجه توسط وزير وقت فرهنگ و ارشاد و از دست رفتن فرصت ساخت موزه اي به نام سهراب در كاشان با انتقال آثار به موزه صنعتي كرمان براي هميشه ، برخورد نامناسب و بعضاً تند با زائرين براي استفاده از چادرهايي كه به اذعان خيلي ها رنگ و رو رفته است و حالا هم مزين نمودن آرامگاه با سنگ قبري كه تصوير سهراب بر آن نقش بسته و از جنس گرانيت سياه است و حتي شماره موبايل سنگ تراش هم بر آن نقش بسته!



حالا كه سخن به اينجا كشيد بهتر است كمي هم در مورد تاريخچه سنگ آرامگاه سهراب بدانيم. پس از مرگ سهراب در اول ارديبهشت 1359 تا سالها فقط يك كاشي فيروزه اي رنگ نشانه محل دفن او بود:


در آذرماه سال 1367 سنگ مزاري براي سهراب ساخته مي شود كه مزين به شعري زيبا از خودش و با هنرمندي خوشنويس شهير مرحوم استاد رضا مافي بود. اين سنگ شهرت زيادي داشته :




در مهرماه 1384 و در پي بي دقتي كارگران حين حمل مصالح سنگ قبر سهراب مي شكند و به اذعان شاهدان شبانه از محل خارج شده و پس از مدتي با سنگي كه به طرز ناشيانه اي سعي شده بود با سنگ قبلي شباهت داشته باشد تعويض گرديد:


و اين هم جديدترين شاهكار هنري براي سنگ قبر سهراب :




اميدوارم كه مسئولين بيش از اين در مورد مشاهير و نام آوران كاشاني حساس باشند
و ضمن جلوگيري از اقداماتي اين چنيني كه بدون شك موجب بازتاب هاي منفي
در مورد شهر مي شود نسبت به شناساندن و معرفي اين بزرگان اقدام نمايند


متن موجود در سايت سهراب سپهري :
امروز طبق سالهاي قبل، آخرين روز از سال را كنار آرامگاه سهراب بودم. مشهد اردهال و امامزاده سلطانعلي، خلوت بود و ساكت. مثل هميشه وسعتي براي فكر كردن و مرور روزهاي گذشته.
اما... ساعت حدود 2 بعد از ظهر...
يك لودر كوچك ، دو كارگر زحمت كش، چند بيل خاك، چند عدد لگد و ...
و در نهايت، سنگ قبري سياه رنگ و دراز و تقريبا بدقواره جايگزين سنگ قبر ساده و قديمي ولي صميمي سهراب شد .
با اين سنگ نوشته : خانه ابدي شاعر آب و آئينه "
طلوع زندگي 1307 هجري شمسي
غروب زندگي 1359 هجري شمسي
كاشان بلوار نماز برادران ...." غروب زندگي ؟ براي سهراب ؟
اعلام شماره موبايل موسسه حكاكي سنگ قبر (يا بهتر است بگويم آگهي تبليغاتي) روي آرامگاه سهراب سپهري ؟. انتظار اين تغيير و تحول را واقعا نداشتم. همه چيز در كوتاهترين زمان ممكن اتفاق افتاد. چيزي حدود نيم ساعت. سنگ قبر سابق آرامگاه سهراب سپهري، همان سنگ سفيد و ساده، زير چند بيل خاك و سنگ قبر سياه جديد مدفون شد.
تنها بودم و اين تغيير ناگهاني، تماما" فكر و حواسم را بهم ريخته بود. فقط فرصت تهيه يك دوربين يك بار مصرف دست داد و تهيه عكسهايي كه حالا اينجا هستند . و قبل از آن...
يك شيشه گلاب كه قرار بود سنگ قبر سهراب را بشويد، اجبارا" خاك ريخته شده بر روي سنگ را شست. حالا حداقل ميدانم كه خاك ريخته شده بر روي آرامگاه سهراب، بوي گلاب ميدهد. از شخصي كه به عنوان مسئول و سرپرست و ناظر بر صحت خاك پاشيدن كارگران و صحيح راه رفتن و لگد كردن آرامگاه سهراب بود، سوال كردم آيا خانواده سپهري از اين اقدام شما خبر دارند ؟
جواب : شايد، نميدونم.
پرسيدم اين سنگ را چه كسي انتخاب كرده، اين كار به درخواست چه كسي انجام ميشه ؟
جواب : اين رو مسئول امامزاده داره انجام ميده. به خاطر اينكه آقاي سپهري ارادت خاصي به امامزاده داشتند ما هم براشون اين كار رو انجام داديم.. در تمام مدتي كه اين اتفاقات مي افتاد، به جز من و چند نفري كه مشغول خاك بازي و بيل زدن بودند، و يكي دو نفري كه از روي كنجكاوي ناظر بر بيل زدن قبر سهراب بودند، كسي در آن اطراف نبود.
نه مراسمي بود، نه حضور بستگان و نزديكان و نه سخنراني و نه بزرگداشتي براي شعر و ادب پارسي.
فقط گرد و خاك بود و سنگي سياه و زمخت و بد شكل. اينجا چه خبر بود ؟!


 

برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

 

...و در مسیر سفر راهبان پاک مسیحی
به سمت پرده خاموش «ارمیای نبی»
اشاره می‌کردند.
و من بلند بلند
«کتاب جامعه» می‌خواندم.
و چند زارع لبنانی
که زیر سدر کهن سالی
نشسته بودند
مرکبات درختان خویش را در ذهن
شماره می‌کردند.

کنار راه سفر کودکان کور عراقی
به خط «لوح حمورابی»
نگاه می‌کردند.

و در مسیر سفر روزنامه‌های جهان را
مرور می‌کردم...

 

ابتدا توضيح نامها و اسامی خاص:

ارميای نبی: ارمياء نبى، از پيامبران مشهور يهود است. «هنگامی که خداوند ارميا را برای رسالت برمی‌گزيند، ارميا امتنا می ورزد و اظهار می دارد که جوان و بی تجربه است. اما خداوند به او اطمينان می دهد که با وی خواهد و وی را ياری خواهد کرد. به اين ترتيب ارميا رسالت خود را شروع می کند و پيامهايی را که از خداوند دريافت می دارد به قوم اسرائيل بازگو می کند. اما مردم اين پيامها را نمی پسندند و با او به دشمنی می پردازند. زيرا او به گناهان آنان اشاره می کند و از آنان می خواهد که از راههای شرور خود بازگردند. در اين پيامها خداوند به مردم يهودا هشدار می دهد که لشکری از سرزمين شمال می فرستد تا آنها را مجازات کند... بخش بزرگی از کتاب «ارميا» از عهد عتيق به شرح مجازات مردم يهودا و ساير اقوام اختصاص دارد، اما در آن می توان آثاری از آينده اميدبخش اورشليم نيز مشاهده کرد...» (برگرفته از مقدمه فصل ارميا از عهد عتيق) . ارميا را نبی گريان گفته اند؛ اما گريه او نه برای خود، بلکه برای مردم بی نوا و زجر کشيده اورشليم است...

کتاب جامعه: كتابي است از عهد عتيق كه زندگي را هيچ و پوچ مي داند، لحن بسيار نوميدانه اي دارد و امور دنيا را سهو و لعب و بيهوده مي شمارد. «کتاب جامعه را می توان يک کتاب فلسفی قلمداد کرد. نويسنده آن که به احتمال زياد سليمان است حکيم و فيلسوفی است که بين ايمان و شک، اميد و ياس، لذت و رنج، مفهوم زندگی و پوچی در نوسان است...»(مقدمه همين کتاب).   قسمت آغازين اين کتاب را اينجا می آورم: « بيهودگی است! بيهودگی است! زندگی سراسر بيهودگی است! آدمی از تمام زحماتی که در زير آسمان می کشد چه نفعی عايدش می شود؟ نسلها يکی پس از ديگری می آيند و می‌روند، ولی دنيا همچنان باقی است... همه چيز خسته کننده است. آنقدر خسته کننده که زبان از وصف آن قاصر است. نه چشم از ديدن سير می شود و نه گوش از شنيدن. آنچه بوده باز هم خواهد بود و انچه شده باز هم خواهد شد. و زير آسمان هيچ چيز تازه ای وجود ندارد...» و سرانجام أخرين نصيحت او اين است:« انسان بايد ازخداوند بترسد و احکام او را نگاه دارد، زيقوانین حمورابی بر لوحرا تمام وظيفه او همين است.»

لوح حمورابی: حمورابي موسس امپراطوري بابل است، قوانيني كه وضع كرده معروف است. اين قوانين مترقي و انسان دوستانه است و بر الواحي به خط ميخي نوشته شده است.(قرن هجدهم قبل از ميلاد). اين الواح در شوش كشف شد و اينک در موزه لوور نگاهداري مي شود.

***

شرح:

...و در مسیر سفر راهبان پاک مسیحی
به سمت پرده خاموش «ارمیای نبی»
اشاره می‌کردند.
و من بلند بلند
«کتاب جامعه» می‌خواندم.
در گفتگويی که مدتها پيش با فرزاد داشتم، به نقاشی‌ای از ميکل آنژ بر سقف کليسای سيستين اشاره کردهارمیای نبی - نقاشی میکل آنژ بود که ارميای نبی در آن به تصوير کشيده شده بود. اين نقاشی که اينجا تصوير آنرا می بينيد، ارميای نبی را پس از ويرانی اورشليم نشان می دهد که سکوت اختيار کرده. به عقيده فرزاد، سهراب در مسافرتهای خود به اين کليسا هم رفته و این نقاشی را ديده و اينجا اشاره به آن دارد. اشاره به راهبان مسيحی (وجود نقاشی در کليسا) و خاموشی پرده (سکوت ارميا و دست به دهان بودنش در اين نقاشی) از قراين اين نظر است...
ارميای نبی شکست قوم اسرائيل را در برابر پادشاه بابل پيش بينی می کند و مردم را از جنگ نهی می کند، اما مردم از وی امتناع می ورزند و حتی او را به زندان می اندازند. با شکست در جنگ، اورشليم ويران می شود. با وجود اين خبرها و پيش بينی وقايع ناگوار، ارميا هميشه مردم را به پيروزی نهايی اورشليم و ظهور مسيح بشارت می داد.
در اينجا سهراب اشاره راهبان مسيحی به اين نقاشی از ارميای نبی را به ياد می آورد. اين اشاره راهبان مسيحی (که در عصر حاضر و بعد از دوران مسيح زندگی می کنند)، می تواند به مژده ارميا برای ظهور ناجی، و  در نهايت ظهور  عيسی مسيح و رنج و ناکامی او، اشاره داشته باشد: مسيح ظهور کرد و رفت، و اما جهان هنوز نجات نيافته است. انگار راهبان به تکرار ظهور مسيح اشاره می کنند و دوران غم انگيز قبل از ظهور مسيح را يادآور می شوند. و می گويند هم اکنون نيز بايد در سکوت غمناک انتظار مسيح بنشينيم. بنابراين سهراب در مقابل خاموشی آنها، بلند بلند کتاب جامعه می خواند و می گويد همه تکرار است و تکرار. ظلم و ستمها، بيم و اميدها،... آنچه بوده باز هم خواهد بود و انچه شده باز هم خواهد شد...

و چند زارع لبنانیکه زیر سدر کهن سالی
نشسته بودند
مرکبات درختان خویش را در ذهن
شماره می‌کردند.
اين جمله نيز در تاييد ديدگاه کتاب جامعه است که سهراب آنرا بلند بلند می خواند. زارعان لبنانی (در ادامه کارهای مردم اورشليم) دوباره از «ملکوت خدا» و باغ بهشتی که زمانی در آن بوده اند و به آنان وعده داده شده، فراموش کرده اند، و زير باغ دنيوی مشغول حساب و کتاب و شمردن محصولات خود هستند. سدر کهنسال نيز، درخت اصالت و نجابت است و تاريخ گذشته آن منطقه را به ياد می آورد. زارعان لبنانی به اين گذشته پشت کرده اند و آنرا فراموش کرده اند، و در اين گمگشتگی و بی هدفی، خود سرگرم شمارش چندین و چندباره‌ی قبل از موعدِ محصولِ خود کرده اند...
در تحيقی که برای يافتن پيشينه تاريخی سدر داشتم، متوجه شدم فصل اصلی کتاب تلمود، ميشنا، به بخشهايی تقسيم شده اند که هر بخش را يک سدر می نامند. جالب آنکه موضوع سدر اول ميشنا درباره زراعت چگونگی کشت و کار در فلسطين و ... است. متاسفانه متن اصلی اين بخش از کتاب را نيافتم و بنابراين فاکتور نهايی برای اثبات ارتباط معنايی بين اين دو، در دسترس نيست. اما با توجه به پيچيدگی های شعری سهراب، بعيد نيست ارتباط سدر با آن سدر در نظرش بوده باشد...

کنار راه سفر کودکان کور عراقی
به خط «لوح حمورابی»
نگاه می‌کردند.


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

 

 

 

سهراب وفروغ شاعران معاصری هستند که از میان شعرای هم ميكنيد،حاصل همين مطالعات اوست. عصر،ارتباط دوستانه ونزدیکتری باهم داشتند. بطوریکه گاه فروغ از نمایشگاه های نقاشی سهراب دیدن میکرد وپاره ای از اوقات نیز برای دیدن او به دانشکده ی هنر های زیبا میرفت وسپهری نیز در کاری مشترک با فروغ فیلمی انیمیشن تولید نمود.فروغ طرحی از چهره ی سپهری کشید وسپهری نیز طرحی را به او تقدیم کردوحتی در مواردی در نقد شعر واصلاح ان به یکدیگر پیشنهاد میدادند.فروغ در مصاحبه باسیروس طاهباز دنیای فکری واحساسی سپهری راجالب ترین میداندوسپهری را شاعری وسیع میشمرد.

 

فروغ شعر «روشن،من،گل،آب»سپهری را بسیار دوست می داشت وآنرا همراه شعرهای خود دکلمه کرد.به دلیل همین روابط دوستانه بود که بعد از وفات فروغ،سپهری مرثیه ی زیبای «دوست»را در سوگ او میسراید.این دو در آثارشان به موضوعاتی مشابه اشاره کرده اند و بنمایه های شعری نزدیکی دارند،لیک درونمایه ومحتوای این مضامین مشترک بسیار متفاوت بوده ودر سطوح فکری جداگانه ای قرار  میگیرد.برخی از این موضوعات ومضامین مشابه عبارتند از ؛عشق،کودکی،مرگ وزندگی،اندوه ودرد،تنهایی وطبیعت. مرحوم دکتر حسین علی پوربه تفصیل این موضوعات مشترک را بررسی کرده وتفاوت اندیشه های عرفانی سپهری را باتفکر روشن،معصوم،عصیانگر وزمینی فروغ نیک بیان فرموده است،که در این مقال به تحلیل موارد مذکور خواهیم پرداخت،با این امید که تکمیلی بر تحلیل ایشان باشد.

 

الف-تنهایی:تنهایی سکوت وحس غربت از مضامین مشترک شعری سهراب وفروغ هستند.تنهایی وتجرد فروغ سهمگین و غیر قابل تحمل است و دامنه ی اندیشه ی و خلوت او محدود به نظر میرسد وبه اندیشه ی مرگ و نابودی میانجامد:«در اتاقی که به اندازه ی یک تنهایی است/دل من که به اندازه ی یک عشق است/به بهانه های ساده ی خوشبختی خود مینگرد/به زوال زیبای گلها در گلدان...»فروغ پس از طلاق وجدایی از شاپور،از دیدار تنها فرزندش محروم میشودواین مسئله درد تنهایی او را دوچندان میکند.او درنامه ها واشعارش از تنهایی شکایت میکند:«تمام شما رفته اید ومن اینجا تک وتنها افتاده ام ودارم از تنهایی میمیرم.»ودر سویی دیگر سهراب ،هرگز ازدواج نمیکندوتنهایی رابه همنشینی با دیگران که او را درک نمینمایند،ترجیح میدهد.وی در نامه هایش در خصوص انزوایش،چنین میگوید:«از رفت وآمدها کاسته ام...هیچ چیز مرا با دنیای پر جنب وجوش بیرون پیوند نمیدهد،انگار بیرون چیزی نمیگذرد.»بدون شک میان تنهایی تحمیلی فروغ که درواقع شخصیتی اجتماعی دارد،با انزوی اختیاری وعرفانی سهراب تفاوت بسیار است.

 

فروغ از تنهایی وحشت آورش سخن میگویدودر آثارش به وضوح ترسی آمیخته با حرمان ونومیدی مشاهده میشود:«چون نهالی مست میلرزد/روحم از سرمای تنهایی/میخزد در ظلمت قلبم/وحشت دنیای تنهایی.»درحالی که سپهری نگران بهم خوردن تنهایی ودنیای ظریف روحانی وپر شکوه خود است:«به سراغ من اگر میایید /نرم وآهسته بیایید/مبادا که ترک بردارد /چینی نازک تنهایی من.»سپهری همواره درپی حفظ تنهایی وخلوت خود است اما فروغ از تنهایی خویش ناراضی ونالان است.سپهری در جست وجوی تنهایی است،برای کشف حقیقت هستی.او در شعر زیبای«پیغام ماهی ها»به سراغ خویشتن خویش میرود،وی با بکار گیری تعبیر«حوض آب» وحقیقت درونی آن (ماهی ها)ترکیبی استعاری ایجاد میکندودر ادامه، تعبیر«برق پولک»را می آوردو به مفهوم غفلت اشاره میکند ،غفلتی که حاصل عدم انس با تنهایی و اندیشه است .

 

در انتها برای آب آوردن بسوی خدای خویش میرود.درواقع تنهایی سهراب نیز همراه ترسی شفاف است ولی اساسا این هراس مانند ترس فروغ مملوءاز اندوه واندیشه به زوال ونابودی نیست،بلکه وی تنهایی را از مراحل تصفیه روح خویش میداند.دکتر شمیسا در تفسیر شعر «نشانی»به مراحل سلوک اشاره میکندوتعبیر«گل تنهایی»را با یکی از وادیهای هفت گانه برابر میداند. تنهایی او وسیع تر از اندیشه های زمینی است:«در ابعاد این عصر خاموش/من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم/بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است.»ب-غم واندوه:از دیگر مضامین مشترک شاعران مورد بحث غم واندوه است.اندوه فروغ،حزنی اجتماعی است وشکست ها و تلخ کامیهایی که وی در زندگی خصوصی خود تجربه کرده است موجب نومیدی وی گشته است و تمام هستی شاعر به آیه های آه ونومیدی وی بدل میشود و درپایان این اندوه های سیاه ،پله های سقوط وافول را طی میکند و به یک پوچی بی معنا دست مییابد،

 

گویی سعی در بیهوده جلوه دادن زندگی دارد:«همه ی هستی من آیه ی تاریکی است/که تو را در خود تکرار کنان/به سحرگاه شکفتن ها ورستن های ابدی خواهد برد...سهم من آسمانی است که آویختن پرده ای،آنرا از من میگیرد/سهم من پایین رفتن از یک پله ی متروک است/وبه چیزی درپوسیدگی و غربت واصل گشتن.»بر اغلب اشعار فروغ فضایی غم آلود و تاریک چیره است:«نرم نرمک خدای تیره ی غم/مینهد پا به معبد نگهم/مینویسد بروی هر دیوار/آیه های همه سیاه سیاه.» عکس این قضیه ،بخصوص پس از مجموعه های ابتدایی شعر سپهری صادق است ،یعنی در شعر وی بدبینی وسیاه انگاری جای خود رابه نوعی روشن بینی میدهد که ناشی از اندیشه های عرفانی اوست وغم سهراب به هیچ رو غمی زمینی نیست گویی او از منبعی آگاه وعرفانی تأثیر میگیرد. در «ماهیچ،مانگاه»که آخرین کارهای اوست از یأسی رنگین میگوید:«وقتی که درخت هست/پیداست که باید بود.../اما ای یأس ملون»

 

ادامه دارد.....


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 


 



رابطه رنگ و روان آدمی:

بدیهی است كیفیت تأثیر انسان از رنگها ماهیت كاملاً روانی دارد و به طور غیرمستقیم در هنجارها و واكنشهای او مؤثر است؛ به گونه‌ای كه استفاده نامناسب از رنگها، موجب بروز اغتشاشات روانی در انسان می‌شود. پیشرفتهای دقیق علمی و آگاهی از معانی و مفاهیم حقیقی رنگ و تأثیر آن در روح و روان آدمی، روانشناسان را بر آن داشته است تا با دقت در چگونگی گزینش و كاربرد رنگها توسط افراد به بررسی جنبه‌های پنهان شخصیت آنان بپردازد. البته كاربرد روانی رنگ و بررسی روانشناسانه آن چندان هم ساده به نظر نمی‌رسد؛ زیرا پیچیدگی روحی انسانها، حس زیباشناختی (Aesthetic) مخصوص به خود را ایجاد می‌كند، كه در اقوام و ملتهای گوناگون این تأثیرگذاری متفاوت است؛ مثلاً «در لندن، خودكشی های زیادی روی پلی سیاه رنگ به نام فریارز سیاه (black friars) صورت می‌گرفت كه با تغییر رنگ آن از سیاه به رنگ سبز روشن ، تعداد خودكشی ها به یك سوم كاهش یافت.»
دومین بحث مطرح شده
«رابطه رنگ و روان شاعر معاصر»

است:
چون هدف شعر و ادبیات امروز، دست یافتن به شناخت عینی و جزئی تازه‌ای از «خود» و «جهان» است تا مردم بتوانند برای تحقق بخشیدن به نظم مطلوب عصر خویش از آن یاری جویند»1،رنگ می‌تواند بهترین عنصر در این شناسایی باشد. از آنجا كه هر انسانی از محیط طبیعی خویش متأثر است و بسته به روحیه یا مسلك و اندیشه خویش به رنگی خاص علاقه دارد و بدان عشق می‌ورزد یا از رنگی دیگر متنفر است، انعكاس این تمایل با تنافر همواره در تمام عرصه اعمال و گفتار و نوشتار او جلوه می‌نماید.

‌[...]اساساً نگاه شاعران معاصر، جنبشی از درون به بیرون است؛ یعنی آنان می‌كوشند تا با استفاده از عناصر عینی‌گرا چون طبیعت و محیط پیرامون به تداعی تصورات ذهنی و روحیات شخصی بپردازند. برای همین است كه بیشتر تصاویر شاعران معاصر، شخصی و برگرفته و برخاسته از محیط، اجتماع و حوادث شخصی زندگانی آنان است.
از آنجا كه شعر امروز حاصل تجربیات شخصی و اجتماعی و متأثر از روحیات و عواطف روانی شاعران است، شناخت فراز و نشیبهای زندگانی شاعر امروزی تقریباً ضروری است؛ چرا كه شاعر امروزی به دلیل پیروی نكردن از سنت گرایی كهن، تقریباً مستقل از دیگران عمل می‌كند و از شعر به عنوان ابزاری برای بیان عقاید واحساسات خود و حتی ابزاری به منظور رسیدن به اهداف سیاسی و اجتماعی استفاده می‌كند. لذا تأثرات سیاسی و اجتماعی و زندگانی شخصیت شاعر معاصر با گزینش واژگان، به ویژه رنگها در ارتباط مستقیم است.
در بخش سوم مقاله، نویسنده تحت دو عنوان دیگر به
« تحلیل روانشناسی رنگ در آثار سپهری »

می پردازد.
برای این منظور نخست بسامد واژگانی كه به طور صریح به رنگ اشاره داشته اند در جدولی نشان داده شده، سپس بسامد صفات تداعی كننده رنگ در دیوان سپهری در جدولی دیگر ارائه شده است.
همان گونه كه در جامعه آماری مشاهده می‌شود، رنگ سبز پر كاربردترین رنگی است كه در هشت كتاب سپهری جلوه می‌كند و به دنبال آن، رنگ سیاه ـ كه بیشترین نقش آن در دو اثر اولیه او، یعنی مرگ رنگ و زندگی خوابهاست ـ آبی از بیشترین بسامد برخودار است. اما همان گونه كه بیان شد، رنگ سیاه در جهان‌بینی او چندان مطلوب نیست و اصلاً مایه تنفر سهراب است . واقعیت این است كه شخصیت آرام، مطمئن، مصلح و آرمانخواه سپهری در تحلیل روانشناسانه رنگهای سبز و آبی دیوان او نهفته است.

رنگ سبز، تأثیری آرام بخش بر ذهن دارد؛ ایجاد زندگی می‌كند و همچنین احساسات را آرام می‌كند و شادی را به قلب می‌آورد.2 در روانشناسی رنگها آمده است: « انتخاب كننده رنگ سبز دارای صفات روحی اراده در انجام دادن كار، پشت كار و استقامت است. سبز مایل به آبی نمایانگر عزم راسخ، پایداری، و مهمتر از همه، مقاومت در برابر تغییرات است. انتخاب كنندگان رنگ سبز اصلاحگرانی هستند كه مایل به اصلاح وضع موجود هستند. و شخصی كه رنگ سبز را انتخاب می‌كند مایل است تا عقاید خود را به كرسی بنشاند و خود را به عنوان نماینده اصول اساسی و تغییرناپذیر معرفی كند و می خواهد به دیگران پند و اندرزهای اخلاقی دهد.»3 با نگاهی به آثار میانی و پایانی سپهری، رد پای این خیرخواهی و اصلاح‌طلبی (رفورمیسم) را می‌توان به خوبی مشاهده كرد. «سبز موجب نرمش‌پذیری اراده نیز می‌شود و همین نرمش پذیری به شخص امكان ایستادگی در برابر مشكلات را می‌دهد؛ زیرا از طریق این ایستادگی است كه شخص می‌تواند كاری را به انجام برساند و بدین سان موجب احترام بیشتر برای خود می‌شود.»4
در این میان، علاقه سپهری به رنگ آبی، واقعیتی انكارناپذیر و اظهار علاقه سپهری به رنگ آبی در كتاب «اتاق آبی» خود بیان كنندة این ادعاست. آبی رنگ اندیشه است و سهراب در پناه آرامش آن می‌اندیشید و در انتقال آن افكار به دیگران همواره می‌كوشید.


نتیجه گیری

سپهری در دوره‌ای از زندگی شخصی خویش، یعنی از زمانی كه در تهران تحصیل می‌كرد و دراجتماع حضور فعال داشت تا زمانی كه خود را از كارهای حزبی و اجتماع پر آلام و مكتب رمانتیسیسم رها نكرده بود، همواره مضطرب و نگران بودو به دنبال آرامش و رهایی از كشمكشهای روحی و روانی خویش می‌گشت كه كاربرد و انتخاب رنگهای تیره در آثار اولیه او حكایتگر این نكته است؛ چرا كه به اعتقاد روانشناسان، انتخاب رنگ سیاه بیانگر نفی خود و اعتراض به سرنوشت خویش است.
5سرانجام، وجود رنگهای اصلی و روشن در كتاب چهارم به بعد سپهری، نشان از شخصیت بهنجار و با ثبات ، پویا، مطمئن، تأثیرگذار و اصلاح طلب اوست. شخصیت زنده و پویایی كه با واژگان و واژه‌های رنگین اشعار خویش، همواره انسان را به تكاپو و تحرك وا می‌دارد و به سیر و سفر در انفس و آفاق دعوت می‌كند . او اساساً چه در سطح كلمه ـ چون گزینش واژگان رنگین ـ و چه در سطح كلام ـ بویژه در اشعاری چون مسافر، صدای پای آب، نشانی، پشت هیچستان و . . . همواره انسان را به تلاش و تكاپو برای رسیدن به حقیقت دعوت می‌كند و در رسانیدن « من فردی» به «مای جمعی» یك تنه می‌كوشد.
روحش شاد
منبع:http://www.sabzpatogh.com/forum/showthread.php

برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ شنبه هفدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}

 

 

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}

بی تار و پود

طنین

شاسوسا

گل آئینه

همراه

آن برتر

روزنه ای به رنگ

ای نزدیک

غبار لبخند

فراتر

شکست کرانه

دیاری دیگر

کو قطره وهم

سایبان آرامش ما، مائیم

پرچین راز

آوای گیاه

میوه تاریک

شب هم آهنگی

دروگران پگاه

راه وارد

گردش سایه ها

برتر از پرواز

نیایش

نزدیک آی

...

موج نوازشی از گرداب

بیراهه ای در آفتاب

خوابی در هیاهو

تارا

در سفر آن سوها

ای همه سیماها

محراب

 


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ سه شنبه سیزدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 

 

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}

 

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}

خواب تلخ

فانوس خیس

جهنم سرگردان

یادبود

پرده

گل کاشی

مرز گمشده

پاداش

لولوی شیشه ها

لحظه گمشده

باغی در صدا

مرغ افسانه

نیلوفر

برخورد

سفر

بی پاسخ


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ یکشنبه یازدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |