مشابهت این دو شاعر را می توان در دو حوزه مورد بررسی قرار داد ؛ 1- فرم  . 2- محتوا

1- فرم
الف ) شعر موزون و ساده
شعر بلیک را موازی اشعار شبانه و پرستاران کودکان ( لالایی ) می دانند . مصراع اشعار آن در بیش تر مواقع کوتاه بوده و با سه چهار کمه یک مصراع تمام می شود .  شعر بلیک دارای وزن و محتوای ساده ای است  و معمولا با نی لبک خوانده می شود . از نظر عروض انگلیسی در ردیف شعرایی همچون شکسپیر قرار دارد .اشعار سهراب هم وزن ساده ای دارند به طوری که راحت در ذهن مخاطب عادی و جوان باقی می ماند .
ب ) زبان ساده ی کودکی
هر دو شاعر از زبان کودکانه برای اشعار خود استفاده کرده اند و مطالب خود را که بیشتر نقل کودکانه و توصیف طبیعت است ، به طور مستقیم و دور از ایجاز بیان کرده اند .
ج ) تقلید از لحن و زبان کتاب های آسمانی
بلیک هم مانند کتاب های آسمانی در شعر دختر گم شده پپیشگویی از دنیا کرده است .

 

من پیشگویانه می بینم / که در آینده /زمین از خواب/ برخواهد خاست و خواهد گشت / بردبار ، در پی آفرینده ی خویش ، / و بیابان وحشی باغی دلگشا خواهد شد .

سهراب هم مانند سوره های مکی قرآن  که برای جلب توجه اول چند قسم می خورند و بعد خبر می دهند شعر می گوید : به تماشا سوگند / و به آغاز کلام / و به پرواز کبوتر در ذهن / واژه ای در قفس است .
2- محتوا

الف ) کودکانگی
یکی از جنبه های محکم مشابهت دو شاعر در توجه به کودکان است . بلیک بسیاری شعر را برای کودکان سروده همان طور که از نام بعضی از آنها معلوم است . او در شعر ترانه های بیگناهی می گوید :

 

من نی ای میان تهی برگرفتم / و قلمی روستایی ساختم / و آب زلال را به رنگ آلودم / و سروده های شاد خویش رانوشتم / تا هر کودکی از شنیدن آن شادمان شود .

سپهری هم با نوعی دید نوستالپیک به کودکی خود می نگرد و در شعرای آن دوران کودکیش نمایان است . باغ ما در طرف سایه ی دانایی بود /باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه / باغ ما نقطه ی برخورد نگاه و قفس و آینه بود /باغ ما شاید ، قوسی از دایره ی سبز سعادت   بود / میوهی کال خدا را آن روز می جویدم در خواب / آب بی فلسفه می خوردم / توت بی دانش می چیدم / تا اناری ترکی برمی داشت دست فواره خواهش می شد / تا چلویی می خواند سینه از شوق می سوخت .

 

 

 

ب ) عرفان
عمده ترین وجهی که این دو شاعر را با هم مقایسه می کنند عرفانی این گون است . منظور از عرفان در این جا نوعی دید نسبت به جهان ، انسان و خداست که دین نیست ولی دز کنار آن قرار دارد .هر دو شاعر سعی کرده اند که با بینش دینی آمیخته با زاد اندیشی نوعی شبه عرفان را به وجود بیاورند .
ویژگی عرفانی اشعار این شاعر طبق زیر است .

 

اعتقاد به یگانگی ادیان : بلیک همواره اسم  شاعر را در کنار اسم پیامبران می آورد و برای پیامبران نبوغ شاعرانه قائل بود . او در یکی از استدالش گفت : چون همه ی انسان ها با نژاد و رنگ های مختلف بازم مثل هم هستند ؛ پس همه ی مذاهب هم از یک منبع اند و آن منبع نبوغ شعری است .

سهراب هم با پیدا کردن مشترکاتی در دین اسلام و بودا به دنبال همین موضوع بود که ثابت کنند همه ادیان حرف های مشترکی دارند .

 

اعتقاد به نظام احسن : بلیک کمی تحت تاثی نظریه ی ژاکوب بوهم که معتقد بود خدانه مطلق خیر است و نه مطلق شر ، بلکه مقدارات شر و خیر دارد و این دلیل مواجه شدن ما با دو نوع است . او در شعر هایش تضاد ها را در کنار هم می آورد .

 
 

بلیک براین عقیده بود که اگر درهای بصیرت از زیر بنایی شسته وتمیز شوند اضداد به مرحله ای می رسند که دیگر مخالف هم نیستند . سهراب هم جهان شامل بدی و خوبی های می دانست که وجود هر دو لازمه هستی .

 

 

 

و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون / و بدانیم اگر کرم نبود ، زندگی چیزی کم داشت / و اگر فنج نبود ، لطمه می خورد به قانون درخت / و اگر مرگ نبود ، دست ما پی چیزی می گشت

 

.

 

اجتماع تضاد ها  : بلیک ابتدا تضادها را می آفریند و بعد آنها را رفع می کند . مانند تضاد میان شادی و غم . مرگ و زندگی .

 

سهراب از همان اول تضاد و دوگانگی ای نمی بیند مگر آنکه بخواهد آن را بی پایه نشان دهد یا آن را نفی کند .

 

دعوت به تغییر نگرش :وقتی جهان به شکل موجود بهترین نوعش خواننده شود  وظیفه ی شاعر این است که مردم را به تغییر نگرش وادارد . هردو شاعر مردم را به وسعت نگرش و تغییر نگرش در باره ی دنیا دعوت می کردند با این تفاوت که سهراب به عرفان اسلامی بیشتر از همتای انگلیسی خود  ، مردم را به وسعت دید دعوت می کرد .


 

چشمها را باید شست / جور دیگر باید دید .


 

ج ) طبیعت گرایی

 

جلوه ی طبیعت آنقدر در شعر این دو شاعر زیاد است که نیاز به نمونه آوردن نیست .

 

طبیعت گرایی را می توان می توان از دو بعد بررسی کرد :

 

1- مخالف با زندگی شهری : وقتی طبیعت برای کسی بهتر باشد معلوم ایت که زندگ شهری را نکوهش کند .

 

هر دوشاعر شهر را مانند قفسی می دانند و ترس خود را نسبت به آن اعلام داشته اند . هر دوشاعر با تغییر در طبیعت مخالف هستند .

 

 

 

من در خیابان های جدول بندی شده پرسه زدم /نزدیک جایی که رودخانه ی تایمز در جریان است / و در هر صورتی نشانه ای دیدم /نشانه های ناتوانی ، نشنه های غم / در هر فریاد انسانی / در هر فریاد کودکی از ترس /در هر صدایی در هر ممنوعیتی /من صدای دستبندهای ساختگی ذهن را می شنوم .

 

 

شهر پیدا بود / رویش هندسی سیمان ، آهن ، سنگ /سقف بی کفتر صدها اتوبوس .

 

 

 

2 - جاندار پنداری طبیعت : هر دو شاعر طبیعت را زنده می پندارند ، نه به عنوان صنعتی شاعرانه بلکه به عنوان بخشی از جهان بینی خویش .

 

 

دره ها با یکدیگر در گفتو گویند / و درها سرا پا گوش .

 

 

میوه ها آواز می خواندند ...

 

 


راحت حق-راحت حق-راحت حق-راحت حق-راحت حق-راحت حق-راحت حق-راحت حق-


برچسب‌ها: کتاب سهراب سپهری, شعر کوتاه, شعرهای سهراب سپهری, شعر زیبا
+ تاريخ جمعه بیستم آذر ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |