بي تار و پود
در بيداري لحظهها پيكرم كنار نهر خروشان لغزيد. مرغي روشن فرود آمد و لبخند گيج مرا برچيد و پريد. ابري پيدا شد و بخار سرشكم را در شتاب شفافش نوشيد. نسيمي برهنه و بي پايان سركرد و خطوط چهره ام را آشفت و گذشت. درختي تابان پيكرم را در ريشه سياهش بلعيد. طوفاني سررسيد و جاپايم را ربود.
نگاهي به روي نهر خروشان خم شد: تصويري شكست.
خيالي از هم گسيخت.
فهرست آوار آفتاب برچسبها: شعر حافظ سهراب سپهری, صدای پای آب, شعر قشنگ عاشقانه از سهراب
+
تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر
|
|
|