سوررئالسیت ها به چند نكته توجه دارند :

1- رویا : آنها معتقدند كه واقعیت رویا كمتر از بیداری نیست . رویا به آدمی اجازه می دهد كه در خود نفوذ كند .

2- جهان شگفت : پژوهنده سوررئالیست همیشه و در همه جا در زندگی روزمره و در هر جریان عادی زندگی عامی خرق عادت را جستجو می كند و امور غریب و مافوق طبیعی را آشنا و در دسترس بشر می داند .

3- دیوانگی : گسیختگی و غرابت و پریشانی رویاها آدمی را به خیالبافی دیوانگان می اندازد . دنیای دیوانگی زمینه مطالعه گرانبهایی برای معرفت نفس انسان است . تخیل در عالم دیوانگان حاكم مطلق العنان است .

سوررئالیست ها به جنبه دیگری نیز توجه دارند. از جمله نگارش خودبخود ، یعنی در حالتی كه ذهن از قید و نظارت ذهن بیدار ، آزاد شده است. نگارش به خودی خود جلوه می نماید . و نیز لازم است اهمیت ذهن و رویا را در اندیشه های یونگ جستجو كرد . یونگ انسان اسطوره ای را مطرح می كند و به اهمیت ذهن تاریخی توجه دارد . در كتاب انسانها و سمبولهایش صفحه 145 چنین آمده است :

«توجه به این نكته بسیار مهم است . انسان امروز در حقیقت مخلوط عجیبی است از خصایصی كه طی قرنهای طولانی از تحول روانی تحصیل كرده است . این موجود مختلط انسان و سمبولهایش است كه مورد بحث ماست و ما باید محصولات ذهن او را به دقت بررسی كنیم . در وجود او شكاكیت و اعتقاد علمی ، با پیشداوری های كهنه ، عادات منسوخ فكری و احساساتی ، سوء تعبیرهای لجوجانه و جهل كوركورانه پهلو به پهلو می زنند»

از آنج كه یونگ و فلسفه یونگ تحت تاثیر فلسفه در هند قرار دارد و سهراب سپهری نیز توجه به این خطه و فلسفه آن داشته است ، طبیعی است كه هماهنگی نسبی بین اندیشه های آنه برقرار باشد . اگر به این ویژگی ها آب و رنگ فرهنگ این سرزمین را اضافه كنیم بخصوص غنا و گستردگی عرفان را ، آن وقت رمز و راز شعر را می توانیم درك كنیم . مضاف بر اینكه چاشنی نگارگری و رنگ ، برگ تشخیص هویت ویژه است بر چهره این زمینه گسترده . مشكلی كه اكثر جوانان ما در شناخت اشعار سهراب سپهری دارند و كلیدش را از ما طلب می كنند در این است كه جوانان بنا به خصلت جوانی كمتر به درون و ذهن می اندیشند و بیشتر به جنبه های فعال صوری عنایت دارند در نتیجه تصور اینكه ذهن از محدوده خودآگاه خارج شود برایشان امری غیرممكن است . حقیقت این است كه زبان سهراب سپهری بقدری جذابیت دارد كه به عنوان علامت ایست كه جوانان اهل مطالعه امروز را به توقف و پرسش دعوت می نماید .

 خواهم آمد سر هر دیواری میخكی خواهم كاشت

پای هر پنجره شعری خواهم خواند

هر كلاغی را كاجی خواهم داد

مار را خواهم گفت : چه شكوهی دارد غوك

آشتی خواهم داد

آشنا خواهم كرد

راه خواهم رفت

نور خواهم خورد

دوست خواهم داشت

 به ویژه وقتی زبان به آب و رنگ نقاشی نزدیك می شود یا اصلا شعر با نقاشی تداخل پیدا می كند .

 من در این خانه به گمنامی نمناك علف نزدیكم

من صدای نفس باغچه را می شنوم

و صدای ظلمت را وقتی از برگی می ریزد

و صدای سرفه روشنی از پشت درخت

عطسه آب از هر رخنه سنگ

چكچك چلچله از سقف بهار

 سپهری در قرار دادن واژگان در كنار هم یا تركیب آنها با یكدیگر به تداخل ذهن نه از مقوله ذهن انسانهای معمولی ، بل ذهنی به وسعت طبیعت موفق است . و طبیعی است به سرّ و رمز طبیعت دست یافته است . در نتیجه برای شناخت این قسمت از ذهن او باید لااقل ذهنی داشت كه نسیم بیداری بر آن وزیده باشد ، والّا با ساده نگری كه به آن عادت كرده ایم و عادت داده ایم ذهن را ، شناخت این روح و هوش گنگ است و نامفهوم :

من به آغاز زمین نزدیكم

نبض گلها را می گیرم

آشنا هستم با سرنوشت تر آب ، عادت سبز درخت

روح من در جهت تازه اشیا جاری است

روح من كم سال است

روح من گاهی از شوق سرفه اش می گیرد

 باز از مسائلی كه قدری شناخت شعر سهراب سپهری را مشكل می نماید ، توجه و دید او نسبت به جهان است . سپهری جهان را یكپارچه ، زنده و جاندار می بیند . یعنی تمام عناصر جهان با او در حال غمزه اند و هر یك زبانی و دنیایی برای او می گشایند . به همین جهت است كه در اشعار او باغ نور می نوشد ، و درختی جان می گیرد ، و روشنی می خزد ، و كوه از خوابی سنگین پر است و . . . تمام تصویرها از این نوع است ، آنچه در اصطلاح ادبی تشخیص می گوییم منتها در كار سپهری این شخصیت دادن بنا به وظیفه شعری نیست بلكه بنا بر طبیعت این اشیاست . یعنی سپهری واقعا این رمز و راز را حس می كند وبا ذهن خود پیوند می زند . در نتیجه ما كه عادت كرده ایم شاهد این زندگی مصنوعی باشیم از طبیعی بودنش گیج می شویم و نمی توانیم آن را توجیه نماییم .

 شب ایستاده بود

خیره نگاه او

بر چارچوب پنجره من

سر تا به پای پرسش اما

اندیشناك مانده و خاموش :

شاید از هیچ سو جواب نیاید

. . .

شب ایستاده است

خیره نگاه او

بر چارچوب پنجره من

با جنبش است پیكر او گرم یك جدال

بسته است نقش بر تن لبهایش

تصویر یك سوال

شاید بتوان این اشاره را كرد كه زندگی سهراب سپهری رام و آرام است و در پس آن فلسفه ای است عمیق . شناخت فلسفه همیشه با مشكل روبرو بوده است و آن صراحتی را كه همه انتظار آن را دارند هیچگاه از فلسفه عاید انسان نگردیده است . این نیز مسائلی است كه درك و شناخت شعر سپهری را مشكل می نماید.

 آن شب هیچكس از ره نمی آمد

تا خبر آرد از آ؛ن رنگی كه در كار شكفتن بود

كوه سنگین ، سرگردان ، خونسرد

باد می آمد ولی خاموش

ابر پر میزد ولی آرام

لیك آن لحظه كه ناخن های دست آشنای راز

رفت تا بر تخته سنگی كار كندن را كند آغاز

رعد غرید

كوه را لرزاند

برق روشن كرد سنگی را كه حك شد در لحظه ای كوتاه

پیكر نقشی كه باید جاودان می ماند

 اگر به این ویژگی ها و صدها ویژگی لفظی و معنوی دیگر آزاداندیشی و بزرگ منشی عرفان را اضافه كنیم در مجموع به عمق و روح اشعار سپهری می توانیم دست پیدا كنیم ، در غیر این صورت واژگان و حروف ما را یاری نخواهند كرد .

 آب را گل نكنیم

در فرو دست انگار كفتری می خورد آب

یا كه در بیشه دور ، سیره ای پر میشوید

یا در آبادی كوزه ای پر می گردد

آب را گل نكنیم

شاید این آب روان میرود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی

دست درویشی شاید نان خشكیده فرو برده در آب

زن زیبایی آمد لب رود

آب راگل نكنیم

روی زیبا دو برابر شده است

حالا اگر به بغرنج بودن انسان و عدم شناخت به درونمان توجه داشته باشیم ، یعنی لااقل این اصل راغ بپذیریم كه انسان خود معمایی است كه حل نشده است ، و در عمق به این معنا بیندیشیم ، پی خواهیم برد كه چرا در مجموع فقط می توتنیم از اشعار سپهری برداشتی كلی داشته باشیم و از واژگان و تركیبات آنها لذت ببریم و از تجزیه و تحلیل تمام نكات آن عاجز گردیم . این چیزی نیست مگر اینكه بشر امروز نیز از تجزیه و تحلیل خودِ خود عاجز آمده است . بد نیست كه این سوال را نیز بكنیم كه چرا ما انتظار داریم به ناخودآگاه دیگران دست بیابیم حال آنكه از ناخودآگاه خود هیچ اطلاعی نداریم؟


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه هفدهم دی ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

سراب

آفتاب است و، بيابان چه فراخ!
نيست در آن نه گياه و نه درخت.
غير آواي غرابان، ديگر
بسته هر بانگي از اين وادي رخت.

در پس پرده‌يي از گرد و غبار
نقطه‌يي لرزد از دور سياه:
چشم اگر پيش رود، مي‌بيند
آدمي هست كه مي‌پويد راه.

تنش از خستگي افتاده ز كار.
بر سر و رويش بنشسته غبار.
شده از تشنگي‌اش خشك گلو.
پاي عريانش مجروح ز خار.

هر قدم پيش رود، پاي افق
چشم او بيند دريايي آب.
اندكي راه چو مي‌پيمايد

مي‌كند فكر كه مي‌بيند خواب.

 

فهرست مرگ رنگ

 


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

روشن شب

 


روشن است آتش درون شب
وز پس دودش
طرحي از ويرانه هاي دور.
گر به گوش آيد صدايي خشك:
استخوان مرده مي لغزد درون گور.

ديرگاهي ماند اجاقم سرد
و چراغم بي نصيب از نور.

خواب دربان را به راهي برد.
بي صدا آمد كسي از در،
در سياهي آتشي افروخت .
بي خبر اما
كه نگاهي در تماشا سوخت.

گرچه مي دانم كه چشمي راه دارد بافسون شب،
ليك مي بينم ز روزن هاي خوابي خوش:
آتشي روشن درون شب.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

مرغ معما

 


دير زمانی است روی شاخه اين بيد
مرغی بنشسته كو به رنگ معماست
نيست هم آهنگ او صدايی، رنگی
چون من در اين ديار، تنها، تنهاست
گرچه درونش هميشه پر زهياهوست،
مانده بر اين پرده ليك صورت خاموش
روزی اگر بشكند سكوت پر از حرف،
بام و در اين سرای می‌رود از هوش.
راه فرو بسته گرچه مرغ به آوا،
قالب خاموش او صدايی گوياست.
می‌گذرد لحظه‌ها به چشمش بيدار،
پيكر او ليك سايه – روشن رؤياست.
رسته ز بالا و پست بال و پر او
زندگی دور مانده: موج سرابی
سايه‌اش افسرده بر درازی ديوار
پرده ديوار و سايه: پرده خوابی
خيره نگاهش به طرح خيالی
آنچه در آن چشم‌هاست نقش هوس نيست
دارد خاموشی اش چون با من پيوند،
چشم نهانش به راه صحبت كس نيست
ره به دورن می‌برد حمايت اين مرغ:
آنچه نيايد به دل، خيال فريب است
دارد با شهرهای گمشده پيوند:
مرغ معما در اين ديار غريب است

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

سپيده

 


در دور دست
قويی پريده بی گاه از خواب
شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد
لب‌های جويبار
لبريز موج زمزمه در بستر سپيد
در هم دويده سايه و روشن.
لغزان ميان خرمن دوده
شبتاب می‌فروزد در آذر سپيد
همپای رقص نازك نيزار
مرداب می‌گشايد چشم تر سپيد.
خطی ز نور روی سياهی است:
گويی بر آبنوس درخشد رز سپيد
ديوار سايه‌ها شده ويران
دست نگاه در افق دور
كاخی بلند ساخته با مرمر سپيد

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

دود ميخيزد

 


دود مي خيزد ز خلوتگاه من.
كس خبر كي يابد از ويرانه ام ؟
با درون سوخته دارم سخن.
كي به پايان مي رسد افسانه ام ؟

دست از دامان شب برداشتم
تا بياويزم به گيسوي سحر.
خويش را از ساحل افكندم در آب،
ليك از ژرفاي دريا بي خبر.

بر تن ديوارها طرح شكست.
كس دگر رنگي در اين سامان نديد.
چشم ميدوزد خيال روز و شب
از درون دل به تصوير اميد.

تا بدين منزل نهادم پاي را
از دراي كاروان بگسسته ام.
گرچه مي سوزم از اين آتش به جان ،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.

تيرگي پا مي كشد از بام ها :
صبح مي خندد به راه شهر من.
دود مي خيزد هنوز از خلوتم.
با درون سوخته دارم سخن

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

در قير شب

 


ديرگاهی است كه در اين تنهايی
رنگ خاموشی در طرح لب است
بانگی از دور مرا می‌خواند
ليك پاهايم در قير شب است
رخنه‌ای نيست در اين تاريكی
در و ديوار به هم پيوسته
سايه‌ای لغزد اگر روی زمين
نقش وهمی است ز بندی رسته
نفس آدم‌ها
سر بسر افسرده است
روزگاری است در اين گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده است
دست جادويی شب
در به روی من و غم می‌بندد
می‌كنم هر چه تلاش،
او به من می خندد .
نقش‌هايی كه كشيدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود .
طرح‌هايی كه فكندم در شب،
روز پيدا شد و با پنبه زدود .
ديرگاهی است كه چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است .
جنبشی نيست در اين خاموشی
دست‌ها پاها در قير شب است

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

مرگ رنگ

 


رنگي كنار شب
بي حرف مرده است.
مرغي سياه آمده از راههاي دور
مي خواند از بلندي بام شب شكست.
سرمست فتح آمده از راه
اين مرغ غم پرست.

در اين شكست رنگ
از هم گسسته رشته هر آهنگ.
تنها صداي مرغك بي باك
گوش سكوت ساده مي آرايد
با گوشوار پژواك.

مرغ سياه آمده از راههاي دور
بنشسته روي بام بلند شب شكست
چون سنگ ، بي تكان.
لغزانده چشم را
بر شكل هاي درهم پندارش.
خوابي شگفت مي دهد آزارش:
گل هاي رنگ سر زده از خاك هاي شب.
در جاده هاي عطر
پاي نسيم مانده ز رفتار.
هر دم پي فريبي ، اين مرغ غم پرست
نقشي كشد به ياري منقار.

بندي گسسته است.
خوابي شكسته است.
روياي سرزمين
افسانه شكفتن گل هاي رنگ را
از ياد برده است.
بي حرف بايد از خم اين ره عبور كرد:
رنگي كنار اين شب بي مرز مرده است.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

ديوار

 

زخم شب مي شد كبود.
در بياباني كه من بودم
نه پر مرغي هواي صاف را مي سود
نه صداي پاي من همچون دگر شب ها
ضربه اي بر ضربه مي افزود.

تا بسازم گرد خود ديواره اي سر سخت و پا برجاي،
با خود آوردم ز راهي دور
سنگ هاي سخت و سنگين را برهنه اي.
ساختم ديوار سنگين بلندي تا بپوشاند
از نگاهم هر چه مي آيد به چشمان پست
و ببندد راه را بر حمله غولان
كه خيالم رنگ هستي را به پيكرهايشان مي بست.

روز و شب ها رفت.
من بجا ماندم در اين سو ، شسته ديگر دست از كارم.
نه مرا حسرت به رگ ها مي دوانيد آرزويي خوش
نه خيال رفته ها مي داد آزارم.
ليك پندارم، پس ديوار
نقش هاي تيره مي انگيخت
و به رنگ دود
طرح ها از اهرمن مي ريخت.

تا شبي مانند شب هاي دگر خاموش
بي صدا از پا در آمد پيكر ديوار:

حسرتي با حيرتي آميخت.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

ناياب

 


شب ايستاده است.
خيره نگاه او
بر چهارچوب پنجره من.
سر تا به پاي پرسش، اما
انديشناك مانده و خاموش:
شايد
از هيچ سو جواب نيايد.

ديري است مانده يك جسد سرد
در خلوت كبود اتاقم.
هر عضو آن ز عضو دگر دور مانده است ،
گويي كه قطعه ، قطعه ديگر را
از خويش رانده است.
از ياد رفته در تن او وحدت.
بر چهرهاش كه حيرت ماسيده روي آن
سه حفره كبود كه خالي است
از تابش زمان.
بويي فساد پرور و زهر آلود
تا مرزهاي دور خيالم دويده است.
نقش زوال را
بر هرچه هست، روشن و خوانا كشيده است.
در اضطراب لحظه زنگار خورده اي
كه روزهاي رفته در آن بود ناپديد،
با ناخن اين جسد را
از هم شكافتم،
رفتم درون هر رگ و هر استخوان آن
اما از آنچه در پي آن بودم
رنگي نيافتم.

شب ايستاده است.
خيره نگاه او
بر چارچوب پنجره من.
با جنبش است پيكر او گرم يك جدال .
بسته است نقش بر تن لب هايش
تصوير يك سوال

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

دنگ...

 


دنگ...، دنگ ....
ساعت گيج زمان در شب عمر
مي زند پي در پي زنگ.
زهر اين فكر كه اين دم گذر است
مي شود نقش به ديوار رگ هستي من.
لحظه ام پر شده از لذت
يا به زنگار غمي آلوده است.
ليك چون بايد اين دم گذرد،
پس اگر مي گريم
گريه ام بي ثمر است.
و اگر مي خندم
خنده ام بيهوده است.

دنگ...، دنگ ....
لحظه ها مي گذرد.
آنچه بگذشت ، نمي آيد باز.
قصه اي هست كه هرگز ديگر
نتواند شد آغاز.
مثل اين است كه يك پرسش بي پاسخ
بر لب سر زمان ماسيده است.
تند برمي خيزم
تا به ديوار همين لحظه كه در آن همه چيز
رنگ لذت دارد ، آويزم،
آنچه مي ماند از اين جهد به جاي :
خنده لحظه پنهان شده از چشمانم.
و آنچه بر پيكر او مي ماند:
نقش انگشتانم.

دنگ...
فرصتي از كف رفت.
قصه اي گشت تمام.
لحظه بايد پي لحظه گذرد
تا كه جان گيرد در فكر دوام،
اين دوامي كه درون رگ من ريخته زهر،
وا رهاينده از انديشه من رشته حال
وز رهي دور و دراز
داده پيوندم با فكر زوال.

پرده اي مي گذرد،
پرده اي مي آيد:
مي رود نقش پي نقش دگر،
رنگ مي لغزد بر رنگ.
ساعت گيج زمان در شب عمر
مي زند پي در پي زنگ :
دنگ...، دنگ ....
دنگ...

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

دره خاموش

 


سكوت ، بند گسسته است.
كنار دره، درخت شكوه پيكر بيدي.
در آسمان شفق رنگ
عبور ابر سپيدي.

نسيم در رگ هر برگ مي دود خاموش.
نشسته در پس هر صخره وحشتي به كمين.
كشيده از پس يك سنگ سوسماري سر.
ز خوف دره خاموش
نهفته جنبش پيكر.
به راه مي نگرد سرد، خشك ، تلخ، غمين.

چو مار روي تن كوه مي خزد راهي ،
به راه، رهگذري.
خيال دره و تنهايي
دوانده در رگ او ترس.
كشيده چشم به هر گوشه نقش چشمه وهم:
ز هر شكاف تن كوه
خزيده بيرون ماري.
به خشم از پس هر سنگ
كشيده خنجر خاري.

غروب پر زده از كوه.
به چشم گم شده تصوير راه و راهگذر.
غمي بزرگ ، پر از وهم
به صخره سار نشسته است.
درون دره تاريك
سكوت بند گسسته است.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

دلسرد

 


قصه ام ديگر زنگار گرفت:
با نفس هاي شبم پيوندي است.
پرتويي لغزد اگر بر لب او،
گويدم دل : هوس لبخندي است.

خيره چشمانش با من گويد:
كو چراغي كه فروزد دل ما؟
هر كه افسرد به جان ، با من گفت:
آتشي كو كه بسوزد دل ما؟

خشت مي افتد از اين ديوار.
رنج بيهوده نگهبانش برد.
دست بايد نرود سوي كلنگ،
سيل اگر آمد آسانش برد.

باد نمناك زمان مي گذرد،
رنگ مي ريزد از پيكر ما.
خانه را نقش فساد است به سقف،
سرنگون خواهد شد بر سر ما.

گاه مي لرزد باروي سكوت:
غول ها سر به زمين مي سايند.
پاي در پيش مبادا بنهيد،
چشم ها در ره شب مي پايند!

تكيه گاهم اگر امشب لرزيد،
بايدم دست به ديوار گرفت.
با نفس هاي شبم پيوندي است:
قصه ام ديگر زنگار گرفت.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

جان گرفته

 


از هجوم نغمه اي بشكافت گور مغز من امشب:
مرده اي را جان به رگ ها ريخت،
پا شد از جا در ميان سايه و روشن،
بانگ زد بر من :مرا پنداشتي مرده
و به خاك روزهاي رفته بسپرده؟
ليك پندار تو بيهوده است:
پيكر من مرگ را از خويش مي راند.
سرگذشت من به زهر لحظه هاي تلخ آلوده است.
من به هر فرصت كه يابم بر تو مي تازم.
شادي ات را با عذاب آلوده مي سازم.
با خيالت مي دهم پيوند تصويري
كه قرارت را كند در رنگ خود نابود.
درد را با لذت آميزد،
در تپش هايت فرو ريزد.
نقش هاي رفته را باز آورد با خود غبار آلود.

مرده لب بربسته بود.
چشم مي لغزيد بر يك طرح شوم.
مي تراويد از تن من درد.
نغمه مي آورد بر مغزم هجوم.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

خراب

 


فرسود پاي خود را چشمم به راه دور
تا حرف من پذيرد آخر كه :زندگي
رنگ خيال بر رخ تصوير خواب بود.

دل را به رنج هجر سپردم، ولي چه سود،
پايان شام شكوه ام.
صبح عتاب بود.

چشمم نخورد آب از اين عمر پر شكست:
اين خانه را تمامي پي روي آب بود.

پايم خليده خار بيابان .
جز با گلوي خشك نكوبيده ام به راه.
ليكن كسي ، ز راه مددكاري،
دستم اگر گرفت، فريب سراب بود.

خوب زمانه رنگ دوامي به خود نديد:
كندي نهفته داشت شب رنج من به دل،
اما به كار روز نشاطم شتاب بود.

آبادي ام ملول شد از صحبت زوال .
بانگ سرور در دلم افسرد، كز نخست
تصوير جغد زيب تن اين خراب بود.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

غمي غمناك

 


شب سردي است ، و من افسرده.
راه دوري است ، و پايي خسته.
تيرگي هست و چراغي مرده.

مي كنم ، تنها، از جاده عبور:
دور ماندند ز من آدم ها.
سايه اي از سر ديوار گذشت ،
غمي افزود مرا بر غم ها.

فكر تاريكي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من
قصه ها ساز كند پنهاني.

نيست رنگي كه بگويد با من
اندكي صبر ، سحر نزديك است:
هردم اين بانگ برآرم از دل :
واي ، اين شب چقدر تاريك است!

خنده اي كو كه به دل انگيزم؟
قطره اي كو كه به دريا ريزم؟
صخره اي كو كه بدان آويزم؟


مثل اين است كه شب نمناك است.
ديگران را هم غم هست به دل،
غم من ، ليك، غمي غمناك است

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

رو به غروب

 


ريخته سرخ غروب
جابجا بر سر سنگ.
كوه خاموش است.
مي خروشد رود.
مانده در دامن دشت
خرمني رنگ كبود.

سايه آميخته با سايه.
سنگ با سنگ گرفته پيوند.
روز فرسوده به ره مي گذرد.
جلوه گر آمده در چشمانش
نقش اندوه پي يك لبخند.

جغد بر كنگره ها مي خواند.
لاشخورها، سنگين،
از هوا، تك تك ، آيند فرود:
لاشه اي مانده به دشت
كنده منقار ز جا چشمانش،
زير پيشاني او
مانده دو گود كبود.

تيرگي مي آيد.
دشت مي گيرد آرام.
قصه رنگي روز
مي رود رو به تمام.

شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود مي نالد.
جغد مي خواند.
غم بياويخته با رنگ غروب.
مي تراود ز لبم قصه سرد:
دلم افسرده در اين تنگ غروب.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

خواب تلخ

 


مرغ مهتاب
مي خواند.
ابري در اتاقم مي گريد.
گل هاي چشم پشيماني مي شكفد.
در تابوت پنجره ام پيكر مشرق مي لولد.
مغرب جان مي كند،
مي ميرد.
گياه نارنجي خورشيد
در مرداب اتاقم مي رويد كم كم
بيدارم
نپنداريد در خواب
سايه شاخه اي بشكسته
آهسته خوابم كرد.
اكنون دارم مي شنوم
آهنگ مرغ مهتاب
و گل هاي پشيماني را پرپر مي كنم.

 

فهرست زندگی خواب ها


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

سرود زهر

 


مي مكم پستان شب را
وز پي رنگي به افسون تن نيالوده
چشم پر خاكسترش را با نگاه خويش مي كاوم.

از پي نابودي ام ، ديري است
زهر ميريزد به رگ هاي خود اين جادوي بي آزرم
تا كند آلوده با آن شير
پس براي آن كه رد فكر او را گم كند فكرم،
مي كند رفتار با من نرم.
ليك چه غافل!
نقشه هاي او چه بي حاصل!
نبض من هر لحظه مي خندد به پندارش.
او نمي داند كه روييده است
هستي پر بار من در منجلاب زهر
و نمي داند كه من در زهر مي شويم
پيكر هر گريه، هر خنده،
در نم زهر است كرم فكرمن زنده،
در زمين زهر مي رويد گياه تلخ شعر من.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

با مرغ پنهان

 


حرف ها دارم
با تو اي مرغي كه مي خواني نهان از چشم
و زمان را با صدايت مي گشايي !
چه ترا دردي است
كز نهان خلوت خود مي زني آوا
و نشاط زندگي را از كف من مي ربايي؟

در كجا هستي نهان اي مرغ !
زير تور سبزه هاي تر
يا درون شاخه هاي شوق ؟
مي پري از روي چشم سبز يك مرداب
يا كه مي شويي كنار چشمه ادارك بال و پر ؟
هر كجا هستي ، بگو با من .
روي جاده نقش پايي نيست از دشمن.
آفتابي شو!
رعد ديگر پا نمي كوبد به بام ابر.
مار برق از لانه اش بيرون نمي آيد.
و نمي غلتد دگر زنجير طوفان بر تن صحرا.
روز خاموش است، آرام است.
از چه ديگر مي كني پروا؟

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

وهم

 


جهان ، آلوده خواب است.
فرو بسته است وحشت در به روي هر تپش ، هر بانگ
چنان كه من به روي خويش
در اين خلوت كه نقش دلپذيرش نيست
و ديوارش فرو مي خواندم در گوش:
ميان اين همه انگار
چه پنهان رنگ ها دارد فريب زيست!

شب از وحشت گرانبار است.
جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بيدار:
چه ديگر طرح مي ريزد فريب زيست
در اين خلوت كه حيرت نقش ديوار است؟

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

سرگذشت

 

مي خروشد دريا.
هيچكس نيست به ساحل دريا.
لكه اي نيست به دريا تاريك
كه شود قايق
اگر آيد نزديك.

مانده بر ساحل
قايقي ريخته شب بر سر او ،
پيكرش را ز رهي نا روشن
برده در تلخي ادراك فرو.
هيچكس نيست كه آيد از راه
و به آب افكندش.
و دير وقت كه هر كوهه آب
حرف با گوش نهان مي زندش،
موجي آشفته فرا مي رسد از راه كه گويد با ما
قصه يك شب طوفاني را.

رفته بود آن شب ماهي گير
تا بگيرد از آب
آنچه پيوندي داشت.
با خيالي در خواب

صبح آن شب ، كه به دريا موجي
تن نمي كوفت به موجي ديگر ،
چشم ماهي گيران ديد
قايقي را به ره آب كه داشت
بر لب از حادثه تلخ شب پيش خبر.
پس كشاندند سوي ساحل خواب آلودش
به همان جاي كه هست
در همين لحظه غمناك بجا
و به نزديكي او
مي خروشد دريا
وز ره دور فرا مي رسد آن موج كه مي گويد باز
از شب طوفاني

داستاني نه دراز.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

نقش

 


در شبي تاريك
كه صدايي با صدايي در نمي آميخت
و كسي كس را نمي ديد از ره نزديك ،
يك نفر از صخره هاي كوه بالا رفت
و به ناخن هاي خون آلود
روي سنگي كند نقشي را و از آن پس نديدش هيچكس ديگر.
شسته باران رنگ خوني را كه از زخم تنش جوشيد و روي صخره ها خشكيد.

از ميان برده است طوفان نقش هايي را
كه بجا ماند از كف پايش.
گر نشان از هر كه پرسي باز
بر نخواهد آمد آوايش.

آن شب
هيچكس از ره نمي آمد
تا خبر آرد از آن رنگي كه در كار شكفتن بود.
كوه: سنگين ، سرگران ،خونسرد.
باد مي آمد ، ولي خاموش.
ابر پر مي زد، ولي آرام.
ليك آن لحظه كه ناخن هاي دست آشناي راز
رفت تا بر تخته سنگي كار كندن را كند آغاز ،
رعد غريد ،
كوه را لرزاند.
برق روشن كرد سنگي را كه حك شد روي آن در لحظه اي كوتاه
پيكر نقشي كه بايد جاودان مي ماند.

امشب
باد و باران هر دو مي كوبند :
باد خواهد بركند از جاي سنگي را
و باران هم
خواهد از آن سنگ نقشي را فرو شويد.
هر دو مي كوشند.
مي خروشند.
ليك سنگ بي محابا در ستيغ كوه
مانده برجا استوار ، انگار با زنجير پولادين.
سال ها آن را نفرسوده است.
كوشش هر چيز بيهوده است.
كوه اگر بر خويشتن پيچد،
سنگ بر جا همچنان خونسرد مي ماند
و نمي فرسايد آن نقشي كه رويش كند در يك فرصت باريك
يك نفر كز صخره هاي كوه بالا رفت
در شبي تاريك.

 

فهرست مرگ رنگ


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

دريا و مرد

 


تنها ، و روي ساحل،
مردي به راه مي گذرد.
نزديك پاي او
دريا، همه صدا.
شب، گيج در تلاطم امواج.
باد هراس پيكر
رو مي كند به ساحل و در چشم هاي مرد
نقش خاطر را پر رنگ مي كند.
انگار
هي ميزند كه :مرد! كجا مي روي ، كجا؟
و مرد مي رود به ره خويش.
و باد سرگران
هي ميزند دوباره: كجا مي روي ؟
و مرد مي رود.
و باد همچنان...

امواج ، بي امان،
از راه ميرسند
لبريز از غرور تهاجم.
موجي پر از نهيب
ره مي كشد به ساحل و مي بلعد
يك سايه را كه برده شب از پيكرش شكيب.

دريا، همه صدا.
شب، گيج در تلاطم امواج.
باد هراس پيكر
رو مي كند به ساحل و ...

 

فهرست مرگ رنگ

 

برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

 

 

كو قطره وهم

 


سر برداشتم:
زنبوري در خيالم پر زد
يا جنبش ابري خوابم را شكافت ؟
در بيداري سهمناك
آهنگي دريا-نوسان شنيدم، به شكوه لب بستگي يك ريگ
و از كنار زمان برخاستم.
هنگام بزرگ
بر لبانم خاموشي نشانده بود.
در خورشيد چمن ها خزنده اي ديده گشود:
چشمانش بيكراني بركه را نوشيد.
بازي ، سايه پروازش را به زمين كشيد
و كبوتري در بارش آفتاب به رويا بود.
پهنه چشمانم جولانگاه تو باد، چشم انداز بزرگ!
در اين جوش شگفت انگيز، كو قطره وهم؟
بال ها ، سايه پرواز را گم كرده اند.
گلبرگ ، سنگيني زنبور را انتظار مي كشد.
به طراوت خاك دست مي كشم،
نمناكي چندشي بر انگشتانم نمي نشيند.
به آب روان نزديك مي شوم،
نا پيدايي دو كرانه را زمزمه مي كند.
رمزها چون انار ترك خورده نيمه شكفته اند.
جوانه شور مرا درياب، نورسته زود آشنا!
درود ، اي لحظه شفاف! در بيكران تو زنبوري پر مي زند.

 

فهرست آوار آفتاب


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, دریای شعر نو, جدید ترین اشعار سهراب
+ تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

حدیث خیرآبادی

Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}

 

• باغ و توصیفات آن در شعر سهراب سپهری؛ توصیف عناصر باغ در شعر سپهری در مرحله بعد، عناصر توصیفی باغ در اشعار سپهری استخراج و شیوه توصیف آنها مورد بررسی قرار گرفت:

 

 

 

 

 

درختان:

 

 

به طور عام: درخت/ نهال/ گیاه/

 

 

به طور خاص: افرا/ اقاقیا/ انار/ انجیر/ بید/ تبریزی / تمشک/ توت/ چنار/

 

 

زردآلو/ سپیدار/ سدر/ سنجد/ سرو/ سیب/ شاتوت/ شمشاد/ صنوبر/ کاج/ گلابی/

 

 

مو/ نارنج/ نارون/

 

 

 

 

 

مثال: درخت اقاقیا

 

 

اقاقیا: درختی است از دسته شبدرها و از تیره پروانه داران كه اصلش از آمریكای شمالی است. این درخت ممكن است به ارتفاع 25 متر هم برسد. گل هایش خوشه ای سفید یا صورتی و بسیار خوشبوست. اقاقیا درخت هایی است كه در برخی از مذاهب جادویی قدیم نقشی داشته . مثلا عزی از بت های معروف عرب كه از خدایان مونث بوده است و در درخت سمر كه یكی از انواع اقاقیا، قرار داشت كه به دستور پیامبر ِآن درخت را سوزاندند. از نظر نمادها قابل ذكر است كه این درخت به سبب گل سفید و قرمزش، ‌نزد مصریان مقدس بوده و در آموزه های هرمسی، ‌رمز Testament of hiram است كه می گوید: ”آدمی باید بداند كه چگونه بمیرد تا بتواند دوباره از ابدیت زنده شود. در هنر مسیحی،‌ به ویژه رومانتیك،‌ رمز روح و جاودانگی بود “.

 

 

 /شمیسا، صص 49 50

 

 

اقاقیا از جمله درخت هایی است كه در شعر شاعران معاصر نوگرا، بسیار مورد توجه قرار گرفته است.

 

 

درخت اقاقیا در روشنی فانوس ایستاده، برگ هایش خوابیده اند. شبیه لالایی شده اند.  /شاسوسا /

 

 

یا : هنگامی كه مرد، رویای شب بوها، و بوی اقاقیا میان انگشتانش بود /شاسوسا /

 

 

و یا : برگی روی فراموشی دستم افتاد: برگ اقاقیا/ شاسوسا /

 

 

میوه ها:

 

 

به طور عام: میوه

 

 

به طور خاص: انار/ انجیر/ انگور/ به/ پرتقال/ تمشک/ زردآلو/ سیب/ گلابی/

 

 

نارنج/ هلو/

 

 

 

 

 

مثال: انار

 

 

انار: دانه های انار، آن را در میان اقوام مدیترانه ای و خاور نزدیك و هندوستان و نقاط دورتر، به صورت یك نماد گسترده باروری و فراوانی درآورده است. انار، نشانه الهه ها یونانی دمتر/سرس/ پرسفونه و هرا/ جونو بود ‌و تصور می رفت كه بیدار كننده غریزه جنسی و موجب آبستنی است. از این رو آن را با الهه های باروری مربوط می دانستند. به پرسفونه قبل از عزیمت از سرزمین هادس (Hades جهان فرودین) ‌یك دانه انار داده شد. این امر، بازگشت ادواری او را به جهان فرودین و دوره آینده مرگ و تولد مجدد طبیعت تامین كرد. انار به عنوان یك نماد عیسوی رستاخیز و جاودانگی، از همین اسطوره ناشی شده و آن در دست عیسی در كودكی می توان دید. همچنین نماد عفاف در نزد عیسویان است.

 

 

انار یكی از میوه های درخت مقدس است و نشانه هریتی, عفریته ای مربوط به افسانه های بودایی است كه كودكان خود را می بلعید تا اینكه بر طبق روایاتی,‌ بودا او را با خوراندن اناری معالجه كرد. در هنر بودایی در خاور دور, آن زن را به صورتی نشان داده اند كه كودكی را در آغوش دارد ‌و زنهای نازای ژاپنی, ‌از او با نام ”كی شی موجین“ استمداد می كنند. در چین, انار, نماد باوری است و به طور گسترده ای بر روی نقاشی های روی سفال ها نشان داده می شود. تصویری از انار, كه برای نشان دادن دانه هایش آن را گشوده اند,‌به عنوان هدیه ای مردم پسند در عروسی ها تقدیم می شود كه حاكی از این آرزوهاست ,”امیدوارم به اندازه ای كه این انار دانه دارد, در آینده فرزند داشته باشید!/دكتر بهزادی، ص 277، فرهنگ نگاره ای نمادها در شرق و غرب /

 

 

امتحان كردم اناری را، انبساطش از كنار این سبد سررفت /صدای دیدار /

 

 

یا : هر اناری رنگ خود را تا زمین پارسیان گسترش می داد/صدای دیدار /

 

 

و یا : من اناری را می كنم دانه، به دل می گویم ‌خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود. /ساده رنگ /

 

 

گلها: به طورعام: گل/ خار/ غنچه/

 

 

به طور خاص: اطلسی/ بابونه/ پیچک/ پونه/ داوودی/ زنبق/ سوسن/ شب بو/

 

 

شبدر/ شقایق/ شمعدانی/ گل زرد/ گل سرخ/ گل یخ/ لادن/ لاله/ میخک/ نرگس/

 

 

یاس/

 

 

 

 

 

مثال: گل یاس

 

 

قطره ها در جریان،

 

 

برف بر دوش سكوت

 

 

و زمان روی ستون فقرات گل یاس.

 

 

 

 

 

مرغها و حشرات: به طور عام: پرنده/ جوجه/ مرغ/+++ حشره/

 

 

به طور خاص: بلدرچین/ پرپری/ پرستو/ پوپک/ چکاوک/ چلچله/ زاغ/ سار/

 

 

سبزقبا/ سهره/ سیره/ طوطی/ قناری/ کبک/ کبوتر/ کفتر/ کلاغ/ گنجشک/

 

 

لک لک/ مرغابی/ مرغ حق/ هدهد/ هوبره/

 

 

مثال: مرغ حق

 

 

مرغ حق : گونه ای از جغد كه در شب برای شكار و تغذیه از لانه اش خارج می شود و آوازش شبیه به كلمه حق است . جثه اش كمی از كبوتر بزرگتر و دارای سرگرد و پرهای خاكستری متمایل به صورتی دارد و زیر شكمش زرد رنگ است . در اماكن متروكه و تنه درختان برای خود لانه می سازد .

 

 

این پرنده برخلاف شهرتی كه دارد بسیار مفید است ، زیرا از جوندگان كوچك و موذی و برخی حشرات مضر تغذیه می كند // شب آهنگ . مرغ شباهنگ . شب آویز . چوكك . بایغوش . مرغ حق گوی .

 

 

( فرهنگ دهخدا . ج 37 ص 191)

 

 

غوك ها می خوانند

 

 

مرغ حق هم گاهی

 

 

كوه نزدیك من است : پشت افراها ، سنجدها

 

 

و بیابان پیداست .

 

 

(هشت كتاب ، نشانی)

 

 

 

 

 

• باغ و توصیفات آن در شعر سهراب سپهری؛ زمان در باغ سپهری

 

 

در مرحله بعد، زمان در باغ سپهری در چند مبحث تحلیل گردیده است. فصول و تغییر آنها و شب و روز و نحوه توصیف آنها و تصویرپردازی آنها از موارد مورد بررسی است:

 

 

 

 

 

- زمان در باغ سپهری: فصل ها/ تغییر فصول

 

 

مثال:

 

 

یك نفر باید از این حضور شكیبا

 

 

با سفرهای تدریجی باغ چیزی بگوید.

 

 

یك نفر باید این حجم كم را بفهمد،

 

 

دست او را برای تپش های اطراف معنی كند،

 

 

قطره ای وقت

 

 

روی این صورت بی مخاطب بپاشد.

 

 

 

 

 

سفر دراز نبود:

 

 

عبور چلچله از حجم وقت كم می كرد.

 

 

و در مصاحبه باد و شیروانی ها

 

 

اشاره ها به سر آغاز هوش بر میگشت.

 

 

در آن دقیقه كه از ارتفاع تابستان

 

 

به "جاجرود" خروشان نگاه می كردی ،

 

 

چه اتفاق افتاد

 

 

كه خواب سبز تراسارها درو كردند ؟

 

 

و فصل ؟ فصل درو بود.

 

 

و با نشستن یك سار روی شاخه یك سرو

 

 

كتاب فصل ورق خورد

 

 

و سطر اول این بود:

 

 

حیات ، غفلت رنگین یك دقیقه "حوا" است.

 

 

 

 

 

چلچله نماد فرا رسیدن بهار است. از آنجا که در بهار روزها طولانی تر می شوند، زمان کند تر احساس می شود. پیچیدن صدای باد در شیروانی ها انسان را بیدار می کند.

 

 

سارها رویای بهار را قطع می کنند. چون با آمدن آنها پاییز از راه می رسد. تغییر فصل به انسان هشدار می دهد که زندگی اش را مدیون غفلت هواست.

 

 

در این شعر زیبا، عبور فصل ها را با پرندگان و حرکت آنها به نمایش می گذارد.

 

 

 

 

 

- زمان در باغ سپهری: فصل ها/ زمستان حیاط

 

 

 

 

 

- زمان در باغ سپهری: فصل ها/ پائیز حیاط

 

 

 

 

 

- زمان در باغ سپهری: شب و روز/ شب

 

 

مثال:

 

 

نصفه شب بود، از تلاطم میوه

 

 

طرح درختان عجیب شد.

 

 

رشته مرطوب خواب ما به هدر رفت.

 

 

بعد

 

 

دست در آغاز جسم آب تنی کرد.

 

 

بعد، در احشای خیس نارون باغ

 

 

صبح شد.

 

 

 

 

 

 

 

 

• باغ و توصیفات آن در شعر سهراب سپهری؛ حواس در باغ سپهری

 

 

در مرحله آخر، حواس در باغ سپهری و نحوه توصیف آن مورد بررسی قرار گرفته است.

 

 

 

 

 

مثال:

 

 

 

 

 

ولی هنوز قدم گیج انشعاب بهار است

 

 

و بوی چیدن از دست باد می آید

 

 

و حس لامسه پشت غبار حالت نارنج

 

 

و به حال بیهوشی است.

 

 

در این كشاكش رنگین، كسی چه می داند

 

 

كه سنگ عزلت من در كدام نقطه فصل است.

 

 

هنوز جنگل ، ابعاد بی شمار خودش را

 

 

نمی شناسد.

 

 

هنوز برگ

 

 

سوار حرف اول باد است.

 

 

هنوز انسان چیزی به آب می گوید

 

 

و در ضمیر چمن جوی یك مجادله جاری است

 

 

و در مدار درخت

 

 

طنین بال كبوتر، حضور مبهم رفتار آدمی زاد است.

 

 

صدای همهمه می آید.

 

 

و من مخاطب تنهای بادهای جهانم.

 

 

و رودهای جهان رمز پاك محو شدن را

 

 

به من می آموزند،

 

 

فقط به من.

 

 

 

 

 

نتيجه گیری

 

 

در شعر کلاسیک فارسی، طبیعت عمدا وسیله ای است برای تشبیه اندام معشوق یا تمجید ممدوح و یا ابزاری برای بیان مسائل اخلاقی و فلسفی؛ ابزاری است در خدمت آدمی. در چنین نگره و بهره گیری از اجزای طبیعت است که فرمول های ابدی نرگس = چشم ، گل = رخ یار، بنفشه = زلف ، سرو = قد و ... در شعر کلاسیک ما مدام تکرار می شود.

 

 

چنین رویکردی به طبیعت تا شعر نیما ادامه می یابد. در نزد نیما، به خاطر علاقه به و همدلی با طبیعت، در مواردی نوع برخوردش با طبیعت متفاوت می شود. در شعر نیما عناصر طبیعت، حتی ناچیزترین و گمنام ترین آنها حضوری فعال دارند و حتی تا حدودی در حضوری مستقل جلوه می کنند. اما سپهري همه‌ طبيعت را در خودش متجلي و حاضر مي‌بيند. اشیاء در جهان دروني شاعر، زندگي دارند. ظهور منقش و بهت آور طبيعت در تصاوير شعرى سهراب سپهرى حاكى از حضور هنرمندانه اين شاعر نقاش در دامان طبيعت است؛ هنرى كه به نقاشى بسنده نمى كند و سعى دارد در قالب هاى موسيقايى شعر، جانى دوباره يابد.

 

 

تصاوير مختلفي از طبیعت آزاد و باغ همراه با توصیفات و تمثیل هایی متناسب و برخاسته از ویژگیهاي منحصربه‌فرد باغ ایرانی در کنار توصیفات ویژه‌ای از عناصر متشکله این باغها، نحوه توصیف گذر زمان و به کار گیری حواس در اشعار سهراب به چشم می‌خورد که در این نوشتار به طور خلاصه به آن پرداخته شد.


برچسب‌ها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+ تاريخ چهارشنبه چهارم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

 


دستخط سهراب

برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

شاعر نامدار ايران زمين، "سهراب سپهري"، در ‪۱۵‬مهر ماه‌سال ‪ ۱۳۰۷‬در كاشان چشم به جهان گشود ، تحصيلات خود را در اين شهر سپري كرد و پس از گذراندن دوره دانشسراي مقدماتي، به آموزگاري پرداخت.

 

وي درسال ‪ ۱۳۲۷‬در رشته نقاشي در دانشكده‌هنرهاي‌زيباي دانشگاه‌تهران ادامه تحصيل داد و از سال ‪ ، ۱۳۳۲‬فعاليت هنري خود را در زمينه‌هاي شعر ونقاشي به صورت جدي آغاز كرد.
سهراب، مانند بسياري از شاعران زمان خود، با فرمهاي "چهارپاره" و " شبه نيمايي" وارد عرصه شاعري شد، اما آشنايي عيمق وي با هنر، عرفان، اديان و اساطير مشرق زمين، از يك طرف و شعر و هنر مدرن از سوي ديگر ، او را به قلمروهاي تازه‌تري سوق داد.
تازگي و طراوت شعر وانديشه اين شاعر نوگراي عصرما، همواره‌او را از ديگر شاعران معاصر ممتاز مي‌كند.
يكي از چهره‌هاي ماندگارادبي سالهاي‌اخير، دركتاب "نگاهي به‌سهراب سپهري"، او را از معدود شاعراني مي‌داند كه دستگاه منسجم فكري خاص خود را دارند و براي فهميدن شعر ايشان بايد با كليد آن ساختمان فكري، آشنا بود.
دكتر" سيروس شميسا" دراين كتاب، مي‌نويسد: مبناي عرفاني وافق فكري سهراب سپهري در آثار اصلي او، شامل " صداي پاي آب" ، "مسافر" و "حجم سبز" ديده مي‌شود.
وي ،از مهمترين بنيادهاي فكري سهراب را "در لحظه زندگي كردن" مي‌داند و چنين مي‌نويسد: در يك لحظه از نظر صوفي بسيار مهم است، همانكه سهراب آن را به "آب تني كردن در حوضچه اكنون" تعبير مي‌كند.
دكتر شميسا،"درك تازه پديده‌هاي پيرامون" را از ديگرافقهاي انديشه سپهري دانسته و نوشته است: درك ما از پديده‌هاي اطرافمان بايد تازه و به دور از معارف و شناختهاي موروثي باشد و فقط در اين صورت است كه درست مي‌بينيم ، همانكه سهراب معتقد است:
"من نمي‌دانم كه چرا مي‌گويند اسب حيوان نجيبي است، كبوتر زيباست و چرا در قفس هيچ كسي، كركس نيست
گل شبدر چه كم از لاله قرمز دارد
چشمها را بايد شست ، جور ديگر بايد ديد"
با نگاه دقيق به شعرهاي سهراب مي‌توانيم صميمانه اعتراف كنيم‌كه اين شاعر بزرگ ، با پايبندي به اصول اخلاقي، انساني و همدلي و همنوايي با همنوعان خود، آنها را سروده و براي همه غمها، شاديها، انگيزه‌ها ، انديشه‌ها، آمال و آرزوهايشان اهميت قائل شده‌است.
در واقع، سهراب سپهري، براي همه تاريخها و همه اجتماعها سخن گفته است، شعر او از اين نظر شعري انساني و فرازماني است، چراكه او در افقي وسيعتر، نگران انسان و سرنوشت اوست.
"فروغ فرخزاد" در مورد سهراب، اينگونه گفته است: او از شهر و زمان و مردم خاصي صحبت نمي‌كند، سهراب از انسان و زندگي حرف مي‌زند و به همين دليل وسيع است.
شعر سپهري، شعري است طبيعت گرايانه و گلها، گياهان، پرندگان و حيوانات، پديده‌ها و مكانهاي جغرافيايي و نظاير آن در اشعار او بسيار بكار رفته است و رنگي محلي و بومي دارد.
سپهري، از "گلستانه"، "شاسوسا"، "تپه سيلك"، كاشي، فرش، گلاب، كوير، شن، درختان وگياهان و حيوانات كويري و از هرآنچه در اطراف محيط زندگي او وجود دارد سخن مي‌گويد.
مرحوم دكتر"علي حسين‌پور" در كتاب "جريانهاي شعري معاصر فارسي" مي‌نويسد:
شعر سپهري ، سابقه مذهبي دارد ، شاعر اهل كاشان است و كاشاني‌ها به مذهبي بودن شهره‌اند.
وي افزوده است: در شرايطي كه برخي از شاعران و روشنفكران دهه‌هاي پيش از انقلاب، چندان به باورهاي مذهبي توجه نداشتند، سهراب دركمال صراحت و صداقت ازمفاهيمي‌چون مسلماني، نماز، سجاده، مهر، تكبيره‌الاحرام،حجرالاسودو قدقامت، سخن مي‌گويد و با آنها تصاوير بديعي خلق مي‌كند.
محقق برجسته كشور دكتر "محمدرضا شفيعي كدكني" نيز مهمترين شگردهاي ادبي شعر سپهري در خلق و ابداع تصاوير شاعرانه را شيوه "آشنايي زدايي" و "حس آميزي" مي‌داند.
وي معتقداست: آنچه رادر ميان معاصران ، امتيازي بزرگ مي‌بخشد ، نوع بيان طنزآميز اوست و اين طنز را چنان جدي عرضه مي‌دارد كه هزل و جد را نمي‌توان از يكديگر باز شناخت.
همچنين‌دكتر "عبدالرضا مدرس زاده"، استاد و محقق ادبيات،درمورد جهان‌بيني سهراب چنين مي‌گويد: در گستره ادراك اين شاعر فرزانه، همه چيز وهمه كس جاي مي‌گيرد، از "خنج تا پلنگ"، از "حجرالاسود" تا "چراغ‌ابدي در كوچه‌هاي بنارس" و از "گاري‌چي مانده در حسرت اسب" تا "حوري، دختر بالغ همسايه".
وي، همه‌اينها را نشان از ژرف‌انديشي و روشنفكري سهراب مي‌داند كه‌در نهايت حرفهاي او را مثل "يك تكه چمن" روشن مي‌سازد.
از نظر سهراب، انسان هيچگاه نمي‌تواند رمز و راز هستي را دريابدو همواره بين او و حقيقت فاصله وجود دارد.
سهراب معتقد است، زشتي‌هاو زيبايي‌ها تابع نوع نگاه ماست، اگر با چشم پاك و بي‌غرض نگاه كنيم، همه چيز را زيبا خواهيم ديد.
او عقيده دارد سختيها، مهمترين عامل سازندگي در زندگي انسان است و بايد خود را به فضايل اخلاقي، همچون سادگي، قناعت و سخت كوشي آراست و در سايه چنين ويژگيهايي به آرامش انديشيد.
سهراب سپهري، پس از گذراندن تجربه‌هاي ابتدايي خود كه منجر به انتشار مجموعه‌هاي "مرگ رنگ"،"زندگي خوابها" و "آوار آفتاب" بود، در مجموعه "شرق اندوه"، متاثر از ادبيات بودايي و با بهره‌گيري از هنجار غزليات مولوي، به عرفان روي آورد.
وي، سرانجام با انتشار مجموعه‌هاي"صداي پاي آب"، "مسافر" و "حجم سبز" به اوج شهرت خود رسيد.
سپهري، در ارديبهشت ماه سال ‪ ،۱۳۵۹‬بر اثر ابتلا به سرطان خون، در تهران درگذشت و در مشهد اردهال كاشان، در جوار بارگاه ملكوتي حضرت سلطانعلي ابن امام محمد باقر (ع) به خاك سپرده شد.
مرگ پايان كبوتر نيست
مرگ در ذهن اقاقي جاري است
مرگ در آب و هواي خوش انديشه نشيمن دارد
و همه مي‌دانيم ريه‌هاي لذت ، پر اكسيژن مرگ است
روحش شاد و يادش گرامي باد.


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

برگردان شعری از سهراب سپهری به ترکی

مترجم: m. bülent kılıç

 

 

 

ابری نیست.
بادی نیست.
می‌نشینم لب حوض:
گردش ماهی‌ها، روشنی، من، گل، آب.
پاکی خوشه‌ی زیست.

مادرم ریحان می‌چیند.
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بی‌ابر، اطلسی‌هایی تر.
رستگاری نزدیک: لای گل‌های حیاط.

نور در کاسه‌ی ‌مس، چه نوازش‌ها می‌ریزد!
نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین می‌آرد.
پشت لب‌خندی پنهان هر چیز.


روزنی دارد دیوار زمان، که از آن، چهره‌ی من پیداست.
چیزهایی هست، که نمی‌دانم.
می‌دانم، سبزه‌ای را بکنم خواهم مرد.


می‌روم بالا تا اوج، من پرواز بال و پرم.
راه می‌بینم در ظلمت، من پرواز فانوس‌ام.
من پرواز نورم و شن
و پُر از دار و درخت.


پُرم از راه، از پل، از رود، از موج.
پُرم از سایه‌ی برگی در آب:
چه درون‌ام تنهاست.

 

 

 

 


aydınlık, ben, çiçek, su
bulut da yok
rüzgar da.
oturmuşum kıyısına havuzun:
dolaşan balıklar, aydınlık, ben, çiçek, su.
apak salkımı yaşamın.
annem reyhan topluyor.
ekmek, reyhan ve peynir.
bulutsuz gökyüzü, nemli atlas çiçekleri.
bahçedeki ıslak toprağın koynundan
filiz neredeyse sıyrılacak.
bakır kaseme nasıl da tatlı bir okşayışla dökülüyor ışık.
alıp sabahı, yere indiriyor, duvardan yüksek bir merdiven.
her şey bir gülümseyişin ardında gizli.
zamanın duvarından güne açılan bir küçük pencereden
doğup biçimleniyor çehrem.
bir şeyler var ki, bilmiyorum.
biliyorum, yeşil şeyler toplarsam öleceğim.
gidiyorum doruğa doğru:
bütünüyle tüy ve kanadım.
yol görüyorum karanlıkta:
bütünüyle fenerim.
ışığım bütünüyle. ve çakıl
ve ağaç ve kabuk.
yolla, köprüyle, nehirle, dalgayla,
bir yaprağın sudaki gölgesiyle doluyum.
yine de nasıl da yalnızım halbuki.

Sohrab Sepehri
çeviren: m. bülent kılıç


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |

اولین نرم افزار چند رسانه ای سهراب سپهری در ایران تولید شد.. لطفا کلیک کنید

 

نقاشی سهراب سپهری گرانقیمت ترین اثر حراج کریستی

بالاترین قیمت پایه این دوره از کریستی خاورمیانه به تابلوی نقاشی از سهراب سپهری شاعر و نقاش معاصر ایرانی تعلق دارد. قیمت پایه این تابلو از سری نقاشی های سپهری با موضوع درخت 150 تا 200 هزار دلار تعیین شده است.

حراج آثار هنری مدرن و معاصر کریستی 20 روز دیگر با حضور آثار هنری ایرانیان چکش می خورد. حراج کریستی که یکی از معتبرترین برنامه های فروش آثار هنری در جهان محسوب می شود هر سال مقارن با اردیبهشت ماه غیر از لندن - مکان اصلی حراج- در خاورمیانه نیز برگزار می شود.

در کریستی خاورمیانه به طور معمول بیشترین آثار به هنرمندان ایرانی اختصاص دارد که این بار نیز 54 اثر از ایران در این حراج چوب حراج خواهد خورد.

بالاترین قیمت پایه این دوره از کریستی خاورمیانه به تابلوی نقاشی از سهراب سپهری شاعر و نقاش معاصر ایرانی تعلق دارد. قیمت پایه این تابلو از سری نقاشی های سپهری با موضوع درخت 150 تا 200 هزار دلار تعیین شده است.

بعید به نظر می رسد با توجه به سابقه فروش آثار در کریستی قیمت آثار در بالاترین حد به میلیون دلار برسد. پیش از این در کریستی مجسمه پرسپولیس پرویز تناولی با مبلغی حدود دو میلیون دلار فروخته شد که بالاترین رقم فروش آثار ایرانی ها در این حراج محسوب می شود.

اما در ردیف فروش آثار که در پایگاه اینترنتی کریستی اعلام شده اثری دیگر از سهراب سپهری نیز با قیمت 150 تا 200 هزار دلار تعیین شده است. حسین زنده رودی نقاش ایرانی نیز با چند اثر در این حراج حضور دارد. یک اثر از او 150 تا 200 هزار دلار و اثر دیگرش 60 تا 80 هزار دلار تعیین شده است.

پرویز تناولی مجسمه ساز بنام ایرانی که رکورددار فروش آثار در کریستی خاورمیانه است نیز با چند اثر در فهرست فروش آثار قرار گرفته است. گران ترین قیمتی که برای یک اثر از او تعیین شده 120 تا 180 هزار دلار است که احتمالاً بار دیگر در فروش نهایی به بالاترین رقم ها دست پیدا خواهد کرد.

آثار نقاشی - خط محمد احصایی نیز همچون سال های گذشته در فهرست کریستی قرار دارد. تابلوی «یک خوشه نرگس» او با قیمت 120 تا 180 هزار دلار چکش حراج خواهد خورد. از دیگر هنرمندان ایرانی حاضر در این دوره از حراج کریستی می توان به ابوالقاسم سعیدی نقاش، نصرالله افجه یی هنرمند خط - نقاشی، منیر فرمانفرماییان، فرامرز پیلارام، آیدین آغداشلو نیز اشاره کرد.

قیمت آثار این هنرمندان میان 40 تا 120 هزار دلار متغیر است. اما دو عکس از عباس کیارستمی نیز در کریستی حضور دارد. یکی از عکس ها از مجموعه تک درخت ها است و عکس دیگر او پنجره یی به زندگی نام دارد. در کنار این نام ها البته نام های دیگری چون پرویز کلانتری، صادق تیرافکن، هوشنگ پزشک نیا، رضا درخشانی، بهمن محصص، فرح اصولی، غلامحسین نامی و... با آثارشان در کریستی حضور دارند.

عباس کوثری عکاس نیز با یک عکس در کریستی حضور خواهد یافت.

این نخستین حراج در سال نو خورشیدی است که ایرانی ها در آن حضور دارند. حراج بعدی حدود دو ماه دیگر در لندن برگزار خواهد شد.

یک اثر برای حضور در حراج کریستی باید مولفه های ویژه یی داشته باشد. اثر انتخاب شده باید معاصر بوده و متعلق به یکی از هنرمندان باسابقه و شناخته شده هر کشور باشد. نحوه انتخاب آثار نیز در حرفه یی ترین شکل رجوع به مجموعه دارهاست.

خیلی کم اتفاق می افتد که مسوولان حراج به طور مستقیم با صاحب اثر مذاکره کنند. در بیشتر مواقع نیز این مجموعه دارها هستند که با اعلام مالکیت آثار هنری به حراج آن را به عرضه می گذارند. پایین ترین قیمت در کریستی پنج هزار دلار است.


برچسب‌ها: سهراب سپهری, سایت سهراب, سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری
+ تاريخ یکشنبه هجدهم مرداد ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر |