مهران مدیری در یادداشتی که در کتاب مرحوم خسرو شکیبایی تالیف الهام قره خانی منتشر شده، به تمجید از مرحوم شکیبایی پرداخته است , نوشت: مطمئنم در بهشت، روزی با او کار خواهم کرد. احتمالا در یک تئاتر مشترک که آنجا دیگر، حوصله دارد، حالش خوب است و غمگین نیست.

به گزارش عصرفردا ، بخشهایی از یادداشت مهران مدیری درباره زنده یاد شکیبایی را در زیر می خوانید:

از روزی که او را شناختم و از اولین باری که او را دیدم، حالش خوب نبود. اصولا هیچ وقت حالش خوب نبود. منظورم بدحالی جسمانی‌اش نیست. احساس خوشبختی درونی نداشت. از آن آدم‌های غمگینی بود که ذاتا اندوه را در خود داشت. این در صدایش بود. در لحن گفتارش بود، در چشمانش بود و در حرکت دستانش.

شاید با همین اندوه درون، احساس شادی داشت و با همین دلمشغولی‌های درون، خودش را زنده نگه می‌داشت. دوست داشت تنها باشد. دوست داشت خلوت باشد. دیگران را به خود راه نمی‌داد. هرگز نفهمیدم چه چیزی خوشحالش می‌کند و چه زمانی حالش خوب است.

برای بازی در «پاورچین» به او تلفن زدم. رفتم خانه‌اش و نشستیم به درد دل. در همه جای خانه بود. مجسمه‌اش، عکس‌هایش، نقاشی‌هایی که از چهره او کشیده بودند، جوایزی که گرفته بود. تصویر آدم‌های مهمی که با او کار کرده بودند. و نقطه درخشان کارنامه‌اش، «هامون».

همه جا پر از او بود و او غمگین، مثل کودکی بود که توسط خداوند تنبیه شده باشد. یک بغض نهفته که در گلوی او بود و نمی‌دانم چرا. گفت که می‌آید و در «پاورچین» بازی می‌کند. فردا به محل فیلمبرداری ما آمد و حرف زدیم. می‌دانستم که نمی‌آید. حوصله نداشت، حقیقت را نمی‌گفت که دل مرا نشکند. حوصله نداشت و رفت. چند سال گذشت. برای بازی در «مرد هزار چهره» به او تلفن زدم و در یک روز برفی دوباره به محل فیلمبرداری ما آمد. غمگین‌تر، شکسته‌تر و بی‌حوصله‌تر.

باز هم می‌دانستم که نمی‌آید. با هم حرف زدیم. حوصله نداشت. باز هم نمی‌خواست که دل مرا بشکند. بهانه آورد و باز هم حوصله نداشت و رفت. نزدیک درب خروجی برگشت، مرا بوسید و گفت: «من همیشه یک بازی به تو بدهکارم.» و رفت، برای همیشه رفت.

روزی که برای خاکسپاری رفتم، و هزاران نفر آمده بودند تا این پیکر غمگین را به خاک بسپارند و مردم فراوانی که دوستش داشتند و می‌گریستند. و مردم فراوان دیگری که آمده بودند با هنرمندان مورد علاقه‌شان عکس بگیرند و عده فراوان هنرمندانی که سعی داشتند به دیگران بفهمانند که ما بیشتر از شما با ایشان دوست بودیم، و در این هیاهوی عظیم، آخرین جمله او را دوباره شنیدم که می‌گفت: «من همیشه یک بازی به تو بدهکارم...»

مطمئنم در بهشت، روزی با او کار خواهم کرد. احتمالا در یک تئاتر مشترک که آنجا دیگر، حوصله دارد، حالش خوب است و غمگین نیست.


برچسب‌ها: مهران مدیری, خسرو شکیبایی, هشت کتاب
+ تاريخ یکشنبه بیست و هشتم آذر ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

” ... ده ساله بودم كه اولین شعرم را نوشتم. هنوز یك بیت آن را به یاد دارم:
ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان
نكردم هیچ یادی از دبستان
اما تا هجده سالگی شعری ننوشتم. این را بگویم كه من تا هجده سالگی كودك بودم. من دیر بزرگ شدم. دبستان را كه تمام كردم, تابستان را در كارخانه ریسندگی كاشان كار گرفتم. یكی دو ماه كارگر كارخانه شدم. نمی دانم تابستان چه سالی, ملخ به شهر ما هجوم آورد. زیانها رساند. من مامور مبارزه با ملخ در یكی از آبادی ها شدم.
راستش را بخواهید حتی برای كشتن یك ملخ نقشه نكشیدم. وقتی میان مزارع راه می رفتم, سعی می كردم پا روی ملخ ها نگذارم. اگر محصول را می خوردند پیدا بود كه گرسنه اند.منطق من ساده و هموار بود...
... اگر یك روز طلوع و غروب خورشید را نمی دیدم گناهكار بودم.هوای تاریك و روشن مرا اهل مراقبه بار آورد. تماشای مجهول را به من آموخت. من سالها نماز خوانده ام.
بزرگترها می خواندند, من هم می خواندم. در دبستان ما را برای نماز به مسجد می بردند.
روزی در مسجد بسته بود. بقال سرگذر گفت:” نماز را روی بام مسجد بخوانید تا چند متر به خدا نزدیك تر باشید.“
مذهب شوخی سنگینی بود كه كه محیط با من كرد. و من سالها مذهبی ماندم, بی آنكه خدایی داشته باشم. “

- هنوز در سفرم - ” سهراب سپهری“


برچسب‌ها: اشعار نو, اشعار سهراب, سهراب قشنگ, sohrab sepehri
+ تاريخ سه شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

آهنگ «قایقی باید ساخت» با صدای مرحوم محمد نوری و شعری از سهراب سپهری

 

قایقی خواهم ساخت ، خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد ، دور خواهم شد ، از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست
که در بیشه ی عشق ، در بیشه ی عشق
قهرمانان را ، قهرمانان را ، بیدار کند
پشت دریاها شهری است که در آن ، وسعتِ خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
وسعت خورشید ، خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
به اندازه ی چشمان سحرخیزان است
همچنان خواهم خواند ، همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند ، خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
قایقی باید ساخت
همچنان خواهم خواند ، همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند ، خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
خواهم خواند خواهم راند
قایقی باید ساخت


دانلود آهنگ فایقی باید ساخت مرحوم محمد نوری

 

 


برچسب‌ها: آهنگ محمد نوری, سهراب, سایت سهراب, سهراب سپهری
+ تاريخ سه شنبه بیست و سوم آذر ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

کسی این جا نیست سهراب!
آب‏ها گل شدند و تو ماندی و ماهی‏های خفه شده در باتلاق مدنیت مدرن.
شاعر نقّاشی، نقاشیِ شاعر! از چه رو صدای ماندنی تو دیگر در کوچه‏های کاشان نمی‏پیچد؟
خنده زخمی‏ات دیگر به درخت‏های ابیار و نیاسر نمی‏افتد.
حیاط امامزاده چقدر ساکت است!
آهای خوابیده زیر: «به سراغ من اگر می‏آیید، نرم آهسته بیایید، مبادا که ترک دارد، چینی نازک تنهایی»! من به این می‏اندیشم که نسل کبوتران عاشق، باز هم بی تو وجود خواهد داشت؟
درخت‏هایی که تو روی بوم ساده کشیدی، دوباره گُل خواهند داد.
خواهرت برای بچه‏هایش قصه می‏گوید و بچه‏های او برای بچه‏های دیگر، که روزگاری در این روستای سبز، مردی می‏زیست که از دست‏هایش شکوفه جوانه می‏زد.
می‏دانی گاهی وقت‏هادلم می‏خواهد به آبی که در یک قدمی است، تن بسپارم و بروم گم شوم تا ته کوچه و از همه درخت‏ها، آدرس خانه دوست را بپرسم؟
خسته نباشی شاعر! نمازت قبول!
هندسه متوازن شانه‏هایت مرا به یاد آخرین انار پاییز می‏اندازد که نو برانه نبودن است.
آقای خسته که این جا خوابیده‏ای! می‏گویند: بعضی روزها امامزاده هوای بهشت می‏گیرد و تو در بهشت قدم می‏زنی با پرندگان و کلمات، می‏گویند وقتی در گلستانه بوی علف می‏پیچد، کودکان حثار، مردی بوم بر دوش می‏بینند که به کوه می‏رسد.
چقدر اتاق کوچک تو آبی بود!
چقدر به نور دست کشیده بودی!
زبان تو حتی نه آن قدر شعر بود که گم شوم در جذبه کلام و خودم نباشم و نه آن قدر حرف می‏زدی که با مردم کوچه وبازار اشتباهت بگیرم.
چیزی بین وهم و خیال و واقعیتی ملموس، لای این شب بوها بود.
مجال اگر می‏داد مرگ که خاطراتت را بگویی، می‏دیدیم اشراق گُل سرخ را و ترانه باران را.
از آب چشمه‏های دور می‏خوردیم و ظهر تابستان، سایه سار دست‏هایت، خنکمان می‏کرد.
هوا این جا گرفته است، سهراب! دلم می‏خواهد با تو در ابدیت قدم بزنم.
می‏خواهم دوباره کودک باشم، کوچک باشم؛ مثل یک ماهی، مثل یک کبوتر.
می‏خواهم با درختان ذکر بگویم؛ با بار اذان، با زمین، مستانه بچرخم، با قاصدک، مسافر دورها شوم.
می‏خواهم به هر چه نشدنی است، هر چه محال، برسم.
می‏خواهم شاعر باشم.
می‏خواهم نقش عشق بکشم.
هوای این جا گرفته است؛ روزنی نور می‏باید؛ کمکم می‏کنی؟
می‏خواهم این بار با تو سبزترین نماز زندگی ام را بخوانم.


برچسب‌ها: نقد اشعار سهراب, سایت سهراب, شعر, شاعران معاصر
+ تاريخ پنجشنبه هجدهم آذر ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |

به گزارش خبرگزاری مهر درحالی که گروه هفت نگاه درحال رایزنی با هنرمندان برای تعدیل قیمت آثار تجسمی است، نزدیک به 90 درصد قیمت‌های چهارمین نمایشگاه و فروش سال هنرهای تجسمی هفت نگاه که پنج شنبه چهارم آذر در خانه هنرمندان برپا می‌شود، اعلام شد.

 

شروع قیمت‌های هفت نگاه چهارم با 50 هزار تومان است که در مقایسه با سال‌های گذشته یک اتفاق مثبت است .براساس اعلام گروه هفت نگاه متشکل از هفتنگارخانه آریا، الهه، دی، گلستان، ماه مهر، والی و هفت ثمر اثری از نقاش و شاعر برجسته ایرانی "سهراب سپهری" به عنوانگران‌ترین اثراین دوره انتخاب شده است.

 

این اثر که از مجموعه منظره‌های سهراب سپهری محسوب می‌شود با تکنیک رنگ و روغن خلق شده است. دوتابلوی نقاشیسیدمحمد احصاییبا35 و 12 میلیون تومان، تابلویی از آیدین آغداشلو 28 میلیون تومان، پروانه اعتمادی 22 میلیون تومان، اثری از پرویز کلانتری 20 میلیون تومان، نصرالله افجه‌ای 11 میلیون تومان ... از دیگر آثار گران‌قیمت این نمایشگاه محسوب می‌شوند.

 

هفت نگاه با به فروش گذاشتن مجموعه شخصی دو مجموعه دار خصوصی آثار برخی اساتیدرا که امضایشان در تاریخ تجسمی ایران ماندگار خواهد بود، با قیمت‌هایی مناسب به فروش گذاشته است. اثری از علی اکبر صادقی 2 میلیون تومان، غلامحسین نامی 3 میلیون تومان، یدالله کابلی 5/3 میلیون تومان، ناصر اویسی 4 میلیون تومان، دو اثر از فرح اصولیب قیمت‌های 4و 5 میلیون تومان. از جمله این آثار هستند.

 

هنرمندان جوانی مانند علیرضا سعادتمند، فاطمه بهرامی، شیما فریدنی، بهرام حنفی، راشین قربی، مصطفی و مرتضی دره باغی و... که در دوره‌های قبل از نظر تعداد فروش رکوردار بودند با آثار جدید در این دورهحضور یافته‌اند و این درحالی است که ارزان ترین اثر نمایشگاه به آثاری از احمد نادعلیان اختصاص دارد که فقط 50 هزار تومان قیمت گذاری شده است.

 

کسانی که علاقه‌مند خرید آثار هنرمندانی هستندکه در قید حیات نیستند، با کلکسیونی از آثار بزرگان در هفت نگاه چهارم روبرو خواهند بود. علاوه بر سهراب سپهری، آثاری از ژازه طباطبایی، ایرج زند، جعفر روح بخش، هانیبال الخاص، ... پاسخگوی این گونه سلایق خواهد بود.

 

یکی دیگر از ویژگی‌های چهارمین هفت نگاه حضور 13 مجسمه ساز حرفه‌ای از سه نسل مجسمه سازی ایران از جملهتاها بهبهانی، یاسمین سینایی، مونا پاد و ... است که انتظار می‌رود با عرضهاین آثار،رونق اقتصادی به این هنر نیز پای گذارد.

 

راحت حق-راحت حق-راحت حق-راحت حق-راحت حق-راحت حق-راحت حق-راحت حق-


برچسب‌ها: نقاشی سهراب, عکس سهراب سپهری, زندگی سهراب
+ تاريخ دوشنبه پانزدهم آذر ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر |