غمي غمناك
شب سردي است ، و من افسرده. راه دوري است ، و پايي خسته. تيرگي هست و چراغي مرده.
مي كنم ، تنها، از جاده عبور: دور ماندند ز من آدم ها. سايه اي از سر ديوار گذشت ، غمي افزود مرا بر غم ها.
فكر تاريكي و اين ويراني بي خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز كند پنهاني.
نيست رنگي كه بگويد با من اندكي صبر ، سحر نزديك است: هردم اين بانگ برآرم از دل : واي ، اين شب چقدر تاريك است!
خنده اي كو كه به دل انگيزم؟ قطره اي كو كه به دريا ريزم؟ صخره اي كو كه بدان آويزم؟
مثل اين است كه شب نمناك است. ديگران را هم غم هست به دل، غم من ، ليك، غمي غمناك است
فهرست مرگ رنگ برچسبها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+
تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر
|
|
|