|
روشن شب
روشن است آتش درون شب وز پس دودش طرحي از ويرانه هاي دور. گر به گوش آيد صدايي خشك: استخوان مرده مي لغزد درون گور.
ديرگاهي ماند اجاقم سرد و چراغم بي نصيب از نور.
خواب دربان را به راهي برد. بي صدا آمد كسي از در، در سياهي آتشي افروخت . بي خبر اما كه نگاهي در تماشا سوخت.
گرچه مي دانم كه چشمي راه دارد بافسون شب، ليك مي بينم ز روزن هاي خوابي خوش: آتشي روشن درون شب.
فهرست مرگ رنگ
برچسبها: سایت سهراب سپهری, اشعار سهراب سپهری, شعرهای سهراب سپهری, جملات سهراب سپهری
+
تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر
|
|
|