به یاد سهراب سپهری
سهراب را بایداز لابلای اشعارش جستجو کرد او شاعراست گاه عارف است وگاهعاشق وگاهی با اشیاء سخن میگوید وزمانی ملتمسانه زلالی آب را آرزو میکندسهراب را نمی شود پیش بینی کرد باید اورا خواند در او سیر و سلوک کرد وگاهدر پروازش به آبی آسمان وگاهی در زیر باران همسفرش شد کلام سهراب گاهی عمقدل را می سوزاند و نشئه حیات را در جان می نشاند وناگهان بوجد می آوردکودکی نوپارا و زمانی گل سرخی را به معشوق می دهد وسرخی لب اورا طلب میکند سهراب است !سهراب را نمی شود اندازه گیری کرد در قالب ها جا نمی گیردزیرا معتقد به رکود در زمان نیست او پرواز را می طلبد ، آسمان هم که طولوعرض در آن جایی ندارد من (ژیلا راسخ)سهراب را سپهر می دانم والحق (ینسبت) را در ورای سپهر او را (سپهری) کرده است ، سپهر پر ستاره شعر ایران زمینم ،وطنم ،ایرانم. ژیلا راسخ
به یاد سهراب سپهری با چراغی در دست ،خانه دوست کجاست ؟ نرم و آهسته بیا (او) چه آرام در آغوش خدایش خفته ، خلوتش را مشکن خانه ی دوست نشانش دارم قلّه ی قاف ، ته رود ، در آن جنگل دور زندگی خواهیم کرد ، گر شقایق بگذارد نردبانی دارم که از آن عشق فرود می آید قصّه اش طولانی است زیر باران ماندم انتظار بوسه ، بوسه از دوست ولی ! یک هجوم وحشی ! بوسه ام را بلعید سایه بانم دزدید! لب دریا رفتم به سراغ ماهی به سراغ صدف تنهایی ناگهان شیشه جانم بشکست زندگی باید کرد............ تا لب پَرت کلام با گدای گُذر بالایی ، نان و آبی به مساوی خوردیم از باغچه ی ممنوعه سیب سرخی به امانت بردیم از تمنّای دل دختر آن باغ اساطیری خواب صد شقایق گفتیم من شبی را دیدم که در آن روز به رقص می آمد و در آن شام سیاه، نشئه ی شبنم زیبا دیدم من گناه را خوردم مزه اش تلخ نبود من شقایق دیدم ، عشق را قصّه ی دیروز نوشت عشق را نان بنوشت عشق را خربزه ایی می دانست مادری را دیدم پسرش بُرد به بیگاری گُرگ دخترش داد به آقای محل بابتِ تسبیح اش! بابتِ بانک رفاه جیب اش هیچ کس... اتّفاق گل نرگس به تن خار ندید چشمه آبی دیدم که در آن زمزم و کوثر به تماشا بودند دختر شاه پری ،غسل می داد دو چشم طمعِ همسایه من کلاغی دیدم که خوراکش خون بود پنجه هایش قیچی! من خودم را دیدم با دو دست لرزان قلمی بی مصرف،نامه ایی نا مفهوم پاره ا ی از آتش ! من شنیدم نامم .......................ژ ی ل ا خانه ی دوست همان بود که سهراب در آن آرام یافت خانه ی دوست همان جایگهِ سهراب است
با تشکر از ژیلا راسخ برچسبها: کتاب سهراب سپهری, شعر کوتاه, شعرهای سهراب سپهری, شعر زیبا
+
تاريخ یکشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۸۸ساعت نويسنده مسافر
|
|