پس از آنكه سال 2007 از سوي يونسكو به نام سال مولانا نامگذاري شد و در ايران هم در همان سال (1386) كنگره بزرگداشت هشتصدمين سال تولد مولانا از ششم تا دهم آبانماه در تهران، تبريز و خوي برپا شد، ديگر خبر چنداني از گراميداشت روز بزرگداشت اين شاعر و عارف نامي ايران نيست و اين در حالي است كه تركيه مولانا را شاعري ترك معرفي ميكند و هر سال مراسم درخور توجهي را براي بزرگداشت او ترتيب ميدهد. امسال هم بيستوسومين نواده پسري مولانا اسين چلبي گفته است براي مراسم تولد مولانا برنامههاي مفصل فرهنگي و هنري در تركيه تدارك ديده شده كه اجراي فستيوال موسيقي از كشورهاي مختلف دنيا ازجمله اين برنامههاست.
و همه اينها در حالي است كه در كشور ما ايران، حتي مركز مولاناپژوهي در مؤسسه پژوهشي حكمت و فلسفه نيز اعلام كرده است كه برنامهاي براي روز بزرگداشت مولانا (هشتم مهرماه) ندارد.
گلايهاي نيست كه چرا پاسداشت شاعري پارسي و پارسيگوي بايد در تركيه برگزار شود و من فكر ميكنم كه به فكر بودن همسايه شمالي ايران در پاسداشت ميراث فرهنگي ايرانيان جاي تقدير هم دارد - هرچند بحث تركتبار خواندن مولانا به هيچ وجه قابل دفاع نيست- اما بحث مهمتر در اين است كه اگر در كشور مادري مولانا چنان كه بايد او را ارج مينهاديم و سعي در شناساندن او ميكرديم آيا باز هم كشور تركيه به خود اجازه ميداد نام مولانا را بهنفع خود مصادره كند؟ سخن تكراري ولي تلخ همارهاي است كه: از ماست كه بر ماست!
همچنين سايت ادبي «وازنا» به سردبيري حافظ موسوي نيز بهعنوان مجله الكترونيكي برتر از سوي اين جايزه مورد تقدير قرار گرفت كه موسوي جايزه خود را به نگار اسكندرفر - مدير موسسه كارنامه - تقديم كرد.
اما دليل اينكه به اين كتاب پرداختم از آن جهت است كه پنجشنبه پيش رو، يعني 15 مهرماه، هشتاد و دومين سالگرد تولد سهراب سپهري است. شاعري كه دنيايش را با ديواري بحثبرانگيز از تمام شاعران ايراني جدا ساخته و همين ديگرگونه بودن اوست كه سالهاست موجب شده برخي او را شاعر شاعران و گروهي ديگر حتي در شاعر ناميدن او با ترديد سخن بگويند.
در كتاب «زن شبانهی موعود» خانم فرخزاد در خاطرهاي از مرگ فروغ، از سهراب و رفتارش به هنگام شنيدن خبر تصادف فروغ ميگويد كه هم مرور فاجعه است و هم نگاهي به ويژگيهاي سهراب: آن روز سرد سوزان بهمن ماه از آن زمستان زار ظالم كه مثل برخي از روزهاي ديگر به خواست گلستان كه شيفته هنرش بود در استوديو سرگرم كاري بود، چه كاري؟... نميدانم. به هر حال وقتي كه تلفن چندبار زنگ زد و كسي كه باز نميدانم چه كسي بود خبر داد فروغ با ماشينش در همان نزديكيها تصادف كرده، تصادف يا تصادم باز هم نميدانم، از شنيدن آن خبر كه هم ناگهاني بود و هم نامنتظره، سخت وحشت كرد، انگار يكباره تونل تاريكي پيش روياش نمايان شده بود... اما با همه ترسي كه بَرَش داشته بود بايد خطر ميكرد و به آن تونل پاي ميگذاشت، آن را تا آخر ميپيمود و شايد از آن طرفش در ميآمد...!
يكباره خودش را پشت فرمان اتومبيل استيشن بزرگ استوديو ديد كه دارد تند ميراند، ابراهيم گلستان هم كنارش نشسته بود. دل هر دوتاشان سخت شور ميزد، اما نميدانستند چرا!... آيا اتفاق بدي افتاده بود؟... نه!... حتما يك تصادف ساده بود، فروغ از اين ديوانگيها خيلي كرده بود، ممكن بود باز هم... اما وقتي فروغ را ديد كه بيحركت روي زمين افتاده، با چشمهاي بسته، بيهوش، با كمك گلستان فروغ را بلند ميكنند، ميگذارندش پشت ماشين. سهراب باز ماشين را روشن ميكند، اما ديگر خودش نيست، يكي ديگر است كه دائم تكرار ميكند، تنش دارد سرد ميشود، سرد، سردتر... و با همين حال و روز پيكره فروغ را ميرسانند به بيمارستان، پزشكان ميدوند، پرستارها ميدوند، سقفها ميچرخند، گلستان ميرود توي اتاق، او هنوز اميدوار است... اما سهراب كه سخت سردش شده و سخت ميلرزد، گوش به نداي درون، خوب ميداند همه چيز تمام شده، تقدير كار خودش را كرده و بانوي فصل سرد را با خودش به پشت هيچستان برده! و بعد يكباره از بيمارستان غيبش ميزند، فروغ را همانجا ميگذارد و بيآنكه خبري به گلستان بدهد ميرود، شايد پياده از خيابان هدايت تا خيابان اميرآباد، خانهاش، كارگاهش، جايي كهگهگاهي كه فراغتي دست ميداد با فروغ در آن نقاشي ميكرد...
اين ستون و صفحه شنبهها منتشر ميشود.
2 شامگاه پنجشنبه در بلنديهاي دارآباد! جايزه شعر نيما هم كه ماندنش در فضاي ادبي كشور حاصل خوندلخوردنهاي داريوش معمار است برگزيده خود را شناخت؛ هيات داوران اين جايزه شامل پروين سلاجقه، رؤيا تفتي، علي باباچاهي، عليشاه مولوي و شمس آقاجاني مجموعه شعر «انيس آخر همين هفته ميآيد» سيدعلي صالحي را بهعنوان كتاب برتر اين جايزه انتخاب كرده بودند؛ اما اعلام شد، از آنجا كه اين شاعر هيچ جايزه ادبياي را نميپذيرد، غلامرضا بروسان با كتاب «مرثيه براي درختي كه به پهلو افتاده است» با پنج امتياز اختلاف نسبت به نفر اول، بهعنوان برگزيده معرفي شده است. 3 «زن شبانهی موعود» عنوان كتابي است از پوران فرخزاد كه در آن به نشانههاي زن در آثار سهراب سپهري پرداخته است؛ اثري پژوهشي و خواندني با نثري روان و گيرا كه شما را بيشتر با دنياي شاعرانه سهراب آشنا ميكند. 4 چنانكه در هفتههاي گذشته هم اشاره كردم صفحه شعر فرهيختگان جهتگيري خاصي نسبت به هيچكدام از نحلههاي شعري معاصر ندارد و تنها تلاش دارد بازتاب جريانهاي متفاوتي باشد كه در فضاي شعري ايران نفس ميكشند. نظراتتان را در صورت تمايل با ايميل soori. poorya@gmail. com با من در ميان بگذاريد.