آنجا که میگوید: باید دوید تا ته بودن، انسان را به تحرک و پویایی غیرقابل وصف وادار میکند.. باید کتاب را بست شعر سهراب سپهری مصداق واقعی زندگی است. زندگی که هیچگاه رنگ کهنگی نمیگیرد. در شعر او رنگ و جلوهای خاص دارد. شاید بتوان گفت: شعر سپهری زندگی دیروز و امروز و آینده است. آنجا که میگوید: باید دوید تا ته بودن، انسان را به تحرک و پویایی غیرقابل وصف وادار میکند. در اشعار این شاعر جسارتی وجود دارد که باعث میشود به همه جا سرک بکشد و از همه چیز صحبت کند. از بو، رنگ و طعم که نشانههایی از زندگی را مجسم میکنند. از این بعد شعر سهراب سپهری را میتوان با حافظ مقایسه کرد. حافظ شاعری فرا زمان و فرامکان است. در شعر شاعر شیرازی زندگی از چشماندازی زیبا و رنگارنگ برخوردار است. در اشعار حافظ زندگی مفهومی همیشگی و لاینفک دارد. یکی از دلایل جاودانگی در شعر توجه به عناصری است که در زندگی مردم زمانهای مختلف جاری است. برای فهم اشعار شاعر کاشانی باید مثل او فکر کرد و مثل او به زندگی نگریست. آنجا که میگوید: «تا شقایق هست زندگی بایدکرد». رنگها در جای جای اشعار شاعر حضور دارند: «دگمههای لباسم/ رنگ اوراد اعصار جادوست.» یکی از مشابهتهای شعر حافظ و سهراب سپهری این مسئله است که در دیوان شعری این دو شاعر شعر خوب و بد یا شعر ضعیف و قوی وجود ندارد. همان طور که ارزش غزلهای حافظ در یک تراز و سطح قرار دارد اشعار دیوان شعری سپهری هم از این یکسانی برخوردار است. مجموعه هشت کتاب این شاعر هنوز هم در صدر جدول پرطرفدارها و پرفروشترینها قرار دارد. کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت این مصرعها که از شعر «به باغ همسفران» آورده شدهاند بیانگر روح رها شده شاعر از دغدغههای زندگی روزمره است. او نگاهی تأملبرانگیز از اشیا دارد، اشیا در شعرش به معنا میرسند و جاودانگی را برای شاعر به ارمغان میآورند. برخلاف آن منتقدی که گفته است: تولد خواننده به بهای مرگ مؤلف است، سپهری نه تنها نمیمیرد بلکه با روح تاریخ عجین میشود. توجه به این جمله، دو نکته را برجسته میکند: یکم اینکه هر متن دارای معنایی است که این معنا به ذهن خواننده و میزان درک او به متن بازمیگردد؛ دوم خواننده به دلیل برداشت شخصی از متن دیدگاه مؤلف را کنار میگذارد و حتی گاهی فراتر میرود و مفهومی عکس نگرش مورد نظر مؤلف را دریافت میکند. این مسئله تابع شناخت مخاطب نیز هست و به عنوان مسئلهای کلی مطرح است که هم نظم و هم نثر را دربرمیگیرد. دیدگاههای زبانشناسان و نشانهشناسان در مورد نظم و نثر تفاوتهایی دارد که قابل طرح و بررسی است. سهراب سپهری یکی از کسانی است که نگرش این منتقد در مورد وی صادق نیست و آن را رد میکند. او شاعری است که شعرش عناصری چند لایه دارد اما این چند لایه بودن به معنای پیچیدگی و فنی بودن نیست؛ زیرا شاعر چه در معنا و چه در منش گفتار سادگیاش را حفظ میکند. مثلاً این شعر او: صدا کن مرا/ صدای تو خوب است/ صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است/ که در انتهای صمیمیت حزن میروید. زندگی یعنی: یک سار پرید. از چه دلتنگ شدی؟ یا در شعر «اهل کاشانم» تعریف دیگری از شعر دارد: زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود/ زندگی «مجذور» آینه است/ زندگی گل به توان ابدیت/ زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما/ زندگی هندسه ساده و یکسان نفسهاست.
از دلایل موفقیت شعر شاعر کاشانی استفاده از واژههای جدید و کم کاربرد در شعر فارسی است به نوعی که واژههای به کار برده شده به شعر او خاصیتی منفک از اشعار شاعران قبل از او میدهد؛ به همین دلیل است که در شعر وی طراوت خاصی به چشم میخورد. مثلاً آن دو مصرع که گفته است: لمس تنهایی «ماه»، فکر بوییدن گل در کرهای دیگر سهراب سپهری یکی از معدود شاعرانی است که از مسائل روزمره و مسائل کلیشهای رهایی یافته و دنیای فردیاش را جدا از این امور ساخته است. وی میگوید: هر کجا هستم، باشم. آسمان مال من است. در ادامه همین شعر شاعر دست به نوعی ساختارشکنی در شعر میزند و بستری را برای زبان شعر فراهم میکند که به نوعی تئوریزه کردن دیدگاه شاعر در مورد زبان شاعرانه هم هست. من نمیدانم دو مصرع بعدی شعر به روشی که شاعر به آن اعتقاد دارد؛ اشاره کرده است؛ روشی که شعر را به فرازمان میرساند و امروز و فردای شعر را به هم گره میزند. او گفته: واژهها را باید شست. واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد. رویش هندسی سیمان، آهن، سنگ. سقف بیکفتر صدها اتوبوس. همانطور که از این مصرعها پیداست؛ موضوعهای شعر سپهری گوناگون هستند. اما این گوناگونی نقطه قوتی برای شعر او به حساب میآید که همواره در یک پیکر اصلی جای میگیرد. شاعر زبانی را به کار میگیرد که از واژه به کشف میرسد. در واقع کشفیات شاعر وابسته به زبان شاعرانهاش است. سپهری قواعدی را به کار میگیرد که درک آن برای همه میسر باشد. شعر او نه عام است و نه خاص؛ بلکه شعر او برای همه مفهومساز است. در شعر شاعر کاشانی تشریفات وجود ندارد و هر مخاطبی با شعرش ارتباط برقرار میکند. سهراب سپهری در شعرش از شاعر خاصی پیروی نمیکند. او شاعری است که خود گل میکارد، مؤدب است و ساده و بیآلایش شعر میگوید.
برچسبها: کلمات سهراب سپهری در شعر, تاریخ سپهری در اشعار, شعر نو دوران معاصر
+
تاريخ چهارشنبه سیزدهم مرداد ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر
|
|