اكنون هبوط رنگ
سال ميان دو پلك را ثانيه هايي شبيه راز تولد بدرقه كردند. كم كم ، در ارتفاع خيس ملاقات صومعه نور ساخته مي شد. حادثه از جنس ترس بود. ترس وارد تركيب سنگ ها مي شد. حنجره اي در ضخامت خنك باد غربت يك دوست را زمزمه مي كرد. از سر باران تا ته پاييز تجربه هاي كبوترانه روان بود.
باران وقتي كه ايستاد منظره اوراق بود. وسعت مرطوب از نفس افتاد. قوس قزح در دهان حوصله ما آب شد.
فهرست ما هیچ ما نگاه برچسبها: بدرقه عاشقانه سهراب سپهری, تجربه های کبوترانه انتظار سهراب برای ایران
+
تاريخ جمعه ششم فروردین ۱۳۸۹ساعت نويسنده مسافر
|
|
|